هدایت شده از گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده رفت
ولی امیر فرمانده هست :)
السلامعليالحسين
وعليعليأبنالحسين
وعليأولاالحسين
وعلياصحابالحسين✨
#امام_حسین_من♥️
کلام امام حسین (ع):
إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ
از ظلم به کسی که در برابر تو، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش
دلبستـنبـهدنیـاباوجـودآنهمـهٔرنـج
هـاییكازاومیبیـنینـادانـیاسـت!
-نهـجالبلــاغـه
سلام صبح همگی بخیر🌱
ادمین مهرسام
برگشتم👀✨
ان شاءالله باهم دیگه بتونیم به شیعه خونه ی امام زمان کمک کنیم رفقا🤍🕊
﷽
داسٺانڪ ِ #تکتیرانداز
از بچگی عاشق ارتفاع بودهام! کوه و تپه و حتی نردبان و خلاصه هر چه که مرا حداقل یک سر و گردن بالاتر از باقیه آدمها نشان میدهد، برایم جذابیت خاصی دارد. ارتفاع برای من یعنی: نزدیکی به آسمان... و نزدیکی به آسمان یعنی: نزدیکی به خدا...
وقتی شبهای نسبتاً خنک تابستان برای خوابیدن همراه برادرم به پشتبام خانهمان میرفتیم، آنقدر به دامن ِ سیاه شب خیره میشدم و ستارگان ِ نقرهفامَش را شمارش میکردم که پلکهایم بسته شده و غرق در خواب میشدم.
در همان عالم کودکی، به این فکر میکردم که چگونه میشود به خدا رسید؟ اصلا خدا کجاست؟ چقدر با ما آدمها فاصله دارد؟ چرا هر که میمیرد میگویند «رفته پیش خدا» و....
پاسخ همه این سوالات را به مرور زمان یافتم و کمی آرام گرفتم.
مادرم همیشه میگفت: تو آیندهٔ خوبی داری یاسر! میدونم منو پیش بیبی ِ دوعالم روسفید میکنی...
و امروز که من در فاصلهای کم از حرم دخت فاطمهزهراۜ قرار دارم، او نزد خود ِ خانم است!
نفسی میگیرم و به مرور خاطرات پایان میدهم.
عکس مادر را از جیب پیراهن نظامیام درمیآورم و به چهره آرام و درخشانش خیره میشوم. همانطور که از خودش یاد گرفتهام، گرمی بوسهام روی چشمهای میشیاش مینشیند و با لبخند زیر لب میگویم: نازلیآنام، گوزلرن قوربان! (مادرنازنینم، قربون چشمات برم!)
عکس را دوباره درون جیبم میگذارم که نگاهم به انگشتر یاحیدر ِ عقیق و سبز رنگم میافتد، کمی خم میشوم و بوسهای روی آن مینشانم.
سپس با احتیاط سرم را بلند میکنم و نگاهم را به ارتفاع ۱۲۰ متری زیر پایم میدوزم.
در زیر پاهای من همهچیز کوچک است، اما حتی از این فاصله نیز خرابی شهر پیداست!
آهی میکشم و نیم نگاهی به ساختمان مقابلم میاندازم، ساعتم نشان میدهد کمتر از یک دقیقه تا رسیدن کفتارها مانده است!
با نوک انگشت اشارهام، عینکم را به عقب هول میدهم و اسلحه تکتیراندازم را محکمتر میچسبم. دوربین را تنظیم کرده و موقعیت را تحتنظر میگیرم. فکر کردن به آنچه که تا چند ثانیه دیگر اتفاق میافتد، لبخند را میهمان لبهایم میکند.
کمتر از ده ثانیه مانده! شمارش معکوس را آغاز میکنم.
ده، نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو، یک!
تیوتای خاکی رنگ گرگ صفتان وارد پارکینگ ساختمان میشود، ساختمان که چه عرض کنم... به لطف آقایان ِ نامحترم ِ داعشی، خرابهای بیش از آن باقی نمانده!
صدای مقتدر فرمانده درون گوشم میپیچد.
- یاسر یاسر میثم، یاسر یاسر میثم...
دستم را کنار گوشم میگذارم.
+ به گوشم آقا!
- کفتارها رسیدن؟
کمی جابهجا میشوم و دوباره به خرابه مقابلم نگاه میکنم.
+ بله، دارمشون!
- خوبه، ما هم رسیدیم. با ذکر ِ «یازینب» مهمونی رو شروع کن تا ما هم بریم سراغ مهمونهای ناخوندهمون!
چشمی میگویم و هدف را انتخاب میکنم، نگهبان بالای ساختمان بهترین گزینه است.
چشمهایم را برای لحظهای میبندم و آرام لب میزنم: یازینب...
به سرعت چشمهایم را باز کرده و نفسم را در سینه حبس میکنم، همین که سوژه در دایره دیدم قرار میگیرد شلیک میکنم!
با نقش زمین شدن نگهبان، لبخندی عمیق بر لب میزنم و میگویم: جهنم خوش بگذره، انشاءالله با یزید محشور بشی!
بچهها میهمانی را آغاز میکنند، صدای شلیکها بالا رفته و زشتخویان آنقدر گیج و منگ شدهاند که حتی نمیدانند باید به کدام سو شلیک کنند!
دو نفری که در ضلع غربی ساختمان و کنار جسد دوستشان ایستاده و بچهها را هدف قرار میدهند، به نزد دوست داعشیشان میفرستم.
بچهها خیلی زود همهشان را تار و مار میکنند، صدای لبیکشان گوش فلک را هم کَر میکند.
نفسم را پر صدا به بیرون میرانم و اسلحه عزیزم را کنار میگذارم.
بدون آن که عینکم را در بیاورم، دستی به چشمهایم میکشم.
با بالا رفتن پرچم خودمان، یاعلی میگویم و به سمت حرم خانم میایستم. گنبدش از دور مانند نگینی زیبا میدرخشد.
احترام نظامی میگذارم و پایم را به زمین میکوبم، با غروری آمیخته به عشق میگویم:
سرمان هم برود باز محال است جهان،
توی تاریخ ببینند حرمات فتح شده!
پایان✨
✍🏻 به قلم: م. اسکینی
𝑴𝒐𝒅𝒂𝒇𝒂_𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉 ♥️
آخر وصیتنامهاش نوشته بود:
وعدۂ ما بهشت
بعد روی بهشت را خط زدہ بود
اصلاح کردہ بود:
وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہالسلام
-شهـیدحجتاسدی-
هم روحتان در انتظارِ
حضرت مهدی'عج باشد،
هم نیروی جسمی تان
در این راه حرکت کند.
هر قدمی که در راهِ
استواری این انقلاب اسلامی
برمیدارید، یک قدم به
ظهور حضرت مهدی'عج
نزدیک تر میشود...
-حضرتآقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اشکی که میریزی واسه امام حسین چیز کمی نیست؛ الکی نیست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ شهید مدافع حرم به مجری بهایی منوتو :)
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
﷽ داسٺانڪ ِ #تکتیرانداز از بچگی عاشق ارتفاع بودهام! کوه و تپه و حتی نردبان و خلاصه هر چه که مرا
یاد این عکس افتادم🥲
عالی بود(: