🌱
اطرافم پر دوست ..!
دوستانم ،گهری بی همتا..!
روزها اول صبح ؛
به درودی دل خود گرم کنیم..
و چه زیباست، کنار یاران ،
خنده بر صبح زدن ..!
زندگی را به صعود و به خوشی چسب زدن..!
تا که باشید شما …
زندگی بستر امنیت و اظهار خوشیست..
پس کنارم باشید،
چون که یک دست ندارد آوا..
مهرتان افزون باد ..
تا ابد پاینده..
سرخوش و سر زنده..!
صبحت زیبا!🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱بر خواسته تان تمرکز کنید🌱
وقتی روی خواسته تان با احساسات شدید متمرکز میشوید باعث میشود آن چیز سریعتر به سمت شما جذب و اتفاق بیفتد.
زمانیکه در ذهنتان ویژگیهای چیزی را که آرزو دارید مدام مرور میکنید، در موردش صحبت میکنید و باور دارید که آن خواسته متعلق به شماست، در واقع فرکانس آن را به کل کائنات ارسال میکنید و جهان هستی به این فرکانس پاسخ مثبت میدهد...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱
فرهنگ یعنی...
_ تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه.🌼
_حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم.🤍
_ وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی.🌼
_ لهجه دیگران رو مسخره نکنیم.🤍
_ خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده.🌼
_ تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم.🤍
_واسه خودت زندگی کن و واسه حرف مردم زندگی نکن.🌼
_خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیریم.🤍
_اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه🌼
_توی مهمونی، چند مدل غذا درست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم.🤍
_الگو بگیریم ولی کپی نباشیم.🌼
_در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی.🤍
_سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم.🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف منفی نزن ...🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
#داستان_کوتاه
#طنز 🌱🌱🌱
زنی به شوهرش گفت: وقتی من مردم، چند وقت بعد زن میگیری؟
مرد گفت: وقتی خاک قبرت خشک شد!
زن گفت: آیا قول میدهی؟
مرد گفت: بله قول میدهم!.
بعد از اینکه زنش فوت کرد، هر روز مرد میرفت سر قبر تا ببیند خاکش خشک شده یا نه، تا یکسال دید که خشک نمیشود تا اینکه یک روز عصر رفت دید که برادر زنش داره روی قبر آب میریزه!
سؤال كرد: چکار میکنی؟
برادر زنش گفت: وصیت خواهرم را اجرا میکنم که هر دو روز بر روی قبرش آب بریزم!!!
اینست مکر زنان...
زنده بلا، مرده ش هم بلاست...:)))))
🤍🌼
@Harf_Akhaar
خدایا🌱
در روزگار سرد میدانی
دل من ، از چه سوخت ؟!
هر که را در شهر دیدم ؛
هیزم تر میفروخت...🤍🌼
@Harf_Akhaar
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عرشیانفر
🤍🌼
@Harf_Akhaar
ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن!
منظور از زاغ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست. زاغ (زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره)
زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم میرسد. اگر هنرمندی ببیند كه نخ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن، تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است.
این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.
🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
#یک_داستان_یک_پند
🌱 روزی بود ، روزگاری . خیاطی در شهری زندگی می کرد و برای مردم لباس می دوخت . او شاگردی داشت که بسیار با سیلقه بود و دوخت هایش ، مثل استادش خوب و با دوام بود . اما از نظر سرعت به پای استادش نمی رسید . مثلاً لباسی را که استاد در یک هفته می دوخت ، شاگرد در دو هفته..
🤍روزی شاگرد به استاد گفت : نمی دانم چرا سرعت کارم به اندازه ی تو نیست . دلم می خواهد بدانم کجای کارم ایراد دارد ؟
استاد گفت : من در کارم رازی دارم که حالا به تو نمی گویم .
شاگرد گفت : چرا نمی گویی ؟
🌼استاد گفت : می بینی که مشتری های زیادی داریم و من از تو راضی هستم اما هنوز به تو اطمینان ندارم ، می ترسم که رازم را به تو بگویم ، فوری دکانی رو به روی دکان من باز کنی . آن وقت من تمام مشتری هایم را از دست می دهم . شاگرد سعی می کرد که اطمینان استادش را جلب کند و خوب کار می کرد.
🤍خلاصه روزی ، استاد که خیلی پیر شده بود به شاگردش گفت , حالا که عمر من به پایان می رسد ، می خواهم راز سرعت کارم را به تو بگویم . شاگرد منتظر شنیدن راز بزرگی بود اما استادش گفت : تو نخ دوخت و دوزت را کوتاه نمی گیری . نخ را باید کوتاه کنی تو وقتی سوزنت را نخ می کنی ، نخ بلند انتخاب می کنی و مجبوری که نخ را از لابه لای پارچه ها رد کنی برای همین وقت زیادی تلف می شود .
🌼از آن به بعد هر وقت بخواهند کسی را به همراهی با دیگران و دوری از تند روی دعوت کنند می گویند : نخ را باید کوتاه گرفت.
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بحث کردن ممنوع...
غر زدن ممنوع...
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
خُدا...🤍🌼
از همون شاخه ای که دستت بهش نمیرسه، برات نور می چینه ،
صبر داشته باش...🌱
@Harf_Akhaar
🤍🌼
هروقت خواستی «پارچهای» بخری؛
آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن،
اگر «چروك» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.
آدمها، نیز همينطورند...!
آدمهايی كه بر اثر فشارها
و مشكلات، اخلاق، و رفتارشان
عوض میشود،
و «چروک» برمیدارند...!
اينها جنس خوبی ندارند،
و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به ایشان،
به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.
مراقب انتخاب آدم های اطرافمان باشیم...🌱
هر کسی لیاقت هر چیزی را ندارد🌱
#دکتر_محمود_معظمی
@Harf_Akhaar
🌱
از گوسفندی پرسیدند:
اگر تو گرگ بودی چه كار می كردی؟
گوسفند گفت:
من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند.
از گرگی هم پرسیدند:
اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟
گفت:
من به گوسفند ها می آموختم كه چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و آن ها را بكشند.
ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد
و آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ ذاتشان تغییر نمیكند.🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا برایم بخواه که
بشود،
برسد،
بیاید،
درست شود،
خوب شود،
خوبِ خوب🤍🌼
@Harf_Akhaar
الهی برقصاند خدا...🌱
به ساز تو جهانت را...🤍🌼
عصرتون بخیروشادی 😍
@Harf_Akhaar
🌱پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند :
از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است.
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید :
از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند.
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند.
سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و اومی بخشاید .
خدایا مارا یکلحظهبهحالخود وامگذار...🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علتآفرینشهستیچهبود؟🌱🌱🌱
#استاد_دکتر_الهیقمشهای
@Harf_Akhaar
سُفره دار باش🌱
بذاراز کنار تو بقیه ام نون ببرن
خدا می بینه🌱
حال میکنه
سفره تو بزرگتر میکنه🌱
هوای دورو بری هاتونو داشته باشید.
فقط برای خودت نخواه...((((:🤍🌼
@Harf_Akhaar
#حرف_خیلی_قشنگ
راننده ترمز گرفت!
دست انداز را که رد کرد، رو به مسافر بغل دستش گفت: این دست اندازها اگر نبود،
سرِ تقاطع ها خیلی خطرناک می شد!
خدا خیرشان دهد!
رفیق گاهی هم، زندگی می افتد در دست انداز!
لابد خدا می خواهد از خطرِ روزگارِ پُر تقاطع، کم کند!
سختی ها را دست انداز می کند تا زندگی مان کم خطرتر شود
.
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»
به درستی که با از هر سختی آسانی است.
#خدارا_شکر_بخاطر_بودنت🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣اگر شکرگزار باشی، بزرگت می کنم...
دکتر عزیزی
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱شیخ مرتضی انصاری مادرش را بر روی شانه می گذاشت و به حمام می برد تا زن ها او را بشویند و مجدد بر روی شانه می گذاشت و به منزل می آورد.
🤍مردم از او می پرسیدند :
در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟
فرمود: دارم.
نمی دانید از وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار به ظاهر سنگین چه گره هایی برایم باز شد.🌼
🤍وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه می کرد.
چون سن و سالی از مادرش گذشته بود از گریه ی سختِ او اشکال کردند.
در جواب فرمود:🌼
🤍گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم که خدا این همه گره هایم را باز کند؟
مگر در عالم از مادر، سنگین وزن تر برای رسیدن به خدا داریم؟🌼
@Harf_Akhaar
هرگز به خاطر مردم تغيیر نكن!
اين جماعت هر روز تو را جور دیگری
می خواهند ...
شهری كه همه در آن می لنگند،،،
به كسي كه راست راه می رود ،
می خندند ...
ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را
می خواهد، عكاس است!
كه او هم پولش را می گيرد ...
به چیزی كه دل ندارد،دل نبند ...
هرگز تمامت را برای کسی رو نكن،
بگذار کمی، دست نيافتنی باشی...
آدم ها تمامت كه كنند،،،
رهايت می كنند! 🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣اگر شکرگزار باشی، بزرگت می کنم...
دکتر عزیزی
@Harf_Akhaar
درخت زیتون و پیرمرد خردمند🌱
روزی پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ.
شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ...
سلطان ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻭﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺧﻨﺪﯾﺪ
شاه ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ!!!!
باز ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ،
ﺍﻧﻮ ﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍین باﺭ ﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ!!!
مجددا ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ.
پرسیدند چرا با عجله میروید؟
گفت: نود سال زندگیِ با انگیزه و هدفمند، ازاو مردی ساخته که تمام سخنانش سنجیده وحکیمانه است، پس لایق پاداش است.
اگر می ماندم خزانه ام را خالی میکرد...!
🤍🌼
@Harf_Akhaar
#داستانک🌱
پادشاهي با عدالت به مرضي دچار شد كه بدنش گوشت زيادي آورد و بي حد چاق شد ، به حدي كه قادر به حركت نبود . روزي وزراء و امراء كشور براي معالجه او به نزد پزشكان و حكيمان رفتند و آنها را آوردند ولي آنها از معالجه عاجز ماندند تا آنكه شخص خردمند و حكيمي به آنان گفت : داروي سلطان نزد من است . همگي خوشحال شدند ، و او را بخدمت سلطان بردند . چون نظرش به سلطان افتاد و نبض او را گرفت ، گفت : سلطان تا چهل روز ديگر مي ميرد ، اگر سلطان بعد چهل روز زنده بود او را معالجه مي كنم .
سلطان اين كلام را شنيد لرزه بر تن او افتاد و هر روز بخاطر اين غم و ترس از مرگ ، لاغر و ضعيف مي شد تا آنكه مدت چهل روز تمام شد و بدنش مانند مردم معمولي و متعادل شد .
آن خردمند را آوردند و عرض كرد : من در استنباط خود خطا كرده بودم و حكم درست نبود؛ آنگاه رو به وزراء نمود و گفت : اين دستور تمهيد و مقدمه اي بود براي رفع بيماري سلطان و هيچ نسخه اي در ميان نيست . پس او را جايزه بسيار عطا كردند .
@Harf_Akhaar