eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.9هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدےجان مولاےمن🤍 🌱هنـوز نمی دانـم مـن برای ظهور شما بیشتر دعا کرده ام یا شمـا بـرای بخشایش گناهان من آقای خوبی‌ ها پس کی میایی؟ دلمان گرفت در این دنیای دورنگی‌ و ریا.مولایم دنیا در انتظار عدالت و عدالت در شمـاسـت.بـیا که‌ آرام بگیـریـم در کنارت🌱 اللهم عجل لولیک فرج 💚 @Harf_Akhaar
نه با صعود مغرور شوید... و نه با سقوط مبهوت!! حواستان باشد که صعود از پایین ترین نقطه شروع میشود و فرود درست در نقطه اوج... هر برخواستنی ، نشستنی دارد؛ و هر فرازی ، فرودی!! درس اول زندگی همین است 🤗👌 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 پانزده کلید خوشبختى 1_ موهبت‌های خود را شمارش کنید نه مشکلاتتان را. 2_ در لحظه زندگی کنید. 3_ بگویید دوستت دارم. 4_ بخشنده باشید نه گیرنده. 5_ در هر چیزی و هر کسی خوبی‌ها را جست‌و‌جو کنید. 6_ هر روز دعا کنید. 7_ هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید. 8_ در زندگی اولویت داشته باشید. 9_ اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد. 10_ عادت همین الآن انجامش بده را تمرین کن. 11_ زندگی‌تان را با خوبی پر کنید. 12_ خندیدن و گریه کردن را بیاموزید. 13_ لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند. 14_ از هیچ چیز یا هیچ کس غیر خدا نترسید. 15_ در سختی‌ها به او توکل کنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Harf_Akhaar
💎 دکتر الهي قمشه اي چقدر زیبا میگوید : ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻓﺘﯿﻦ؟؟؟ ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﻟﺜﻪ ﺗﻮﻥ،ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺘﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺩﺳﺘﺶ ... ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭﻣﯿﺪﯾﻢﻭﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ ... ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ،ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺒﺮ ﻭ ... ﺧﻮﺏ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ ! ﭼﺮﺍ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟! ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮏ" ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ؟؟ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ،ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﯾﻪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ،ﺧﻮﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﻢﺣﮑﯿﻤﻪ... ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﮑﯿﻢ ... ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ،ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮﮐﻨﯿﻢ،ﺑﮕﯿﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟ ﺭﻧﺞ ﺑﻌﺪﯼ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﺪﺭﮎ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟؟؟ ﺣﺘﯽ ﻗﺪ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﮏ "؟؟؟ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﯿـﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺪﺍﺳﺖ 🤍🌼🤍🌼 @Harf_Akhaar
شادی، حماقت نیست شادی نیاز روان آدمیست شاد بودن می‌تواند سلامتیتان را ارتقا دهد وسلامتی چیزی است که فرصتهای بسیاری را در زندگی سر راهتان قرار می‌دهد. برای شاد بودن بدنبال دلیل نباش🤍🌼 @Harf_Akhaar
چون فردي ناكَس و ناجوانمرد به مردي مهربان و زورمند توهين كند و او ماجرا را ناديده گيرد و از آن ديار برود و مردم گويند: «فلاني از اينجا رفت و گفت: اين سرزمين ماندن ندارد».!» میگویند روزي شيري توي دره‌اي خوابيده بود و يك لاشه گوسفند هم جلوش بود كه نصف آن را خورده بود و نصفش مانده بود. روباهي از دور داشت مي‌آمد كه از لاشه بخورد. شير خودش را به خواب زد و گفت: «حالا كه من خوردم و سير شدم بگذار او هم بياد و بخورد» روباه براي اينكه مطمئن بشود او خواب است يك روده برداشت و به دست و پاي شير بست آن وقت شروع كرد به خوردن. خوب كه سير شد رفت. شير خواست حركت كند اما آفتاب گرم روده را خشك و محكم كرده بود، هرچه كرد نتوانست حركت كند، گفت: «رفتم ثواب كنم كباب شدم» و همانطور خوابيد تا موشي از سوراخ درآمد و شروع كرد به پاره كردن روده و بندبند روده را پاره كرد و رفت توي سوراخش. در اين وقت شير حركت كرد كه برود يك شير ديگر او را ديد و گفت: «كجا ميري؟» شير اولي گفت: «ميرم كه از اين سرزمين دور بشم» رفيق او گفت: «چرا؟ چه بدي از ما ديدي؟» شير گفت: «جايي كه روباه بياد دست مرا ببندد و موشي دست مرا باز كند ديگه تو اين سرزمين ماندن نداره. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب سیرکی است! همه‌مان خواهیم مُرد این مساله به تنهایی باید کاری کند که یکدیگر را دوست بداریم، ولی نمی‌کند! ما با چیزهای بی‌اهمیت ومبتذل، کوچک شده‌ایم ترور شده ایم ما در "هیچ"هضم شده ایم @Harf_Akhaar
. بعضى وقتها دفعه ى بعدى وجود نداره! گاهى فقط یا "الان" هست یا "هرگز" 🕴 آلن بنت @Harf_Akhaar
سوء تفاهم و عشق 🤍 🌼فردا آخرین روز دادگاه طلاقشان بود. قاضی دادگاه گفته بود: تا فردا صبح بروید فکراتون رو بکنید، هر کدامتان فکر کردید هنوز هم می تونید همدیگر رو دوست داشته باشید، به اون یکی تلفن کنه.😃 اگر با هم تماس نگرفتین ساعت نه فردا اینجا باشید. 🌼حالا زن با دختر 16 ساله اش در خانه بود و مرد شب را در شرکتی که مدیر عاملش بود، گذراند.وقتی فکر کرد باورش شد که به زنش خیلی ظلم کرده، به همین خاطر تلفن را برداشت و شماره منزل را گرفت، یک بار، دو بار... ده بار گرفت.😯 تلفن زنگ می خورد اما کسی گوشی را بر نمی داشت. مرد عصبی شد: لابد شماره منو دیده که گوشی را بر نمی دارد... به درک.🥴 🌼زن اما... لحظه ای چشم از تلفن بر نداشت و دعا می کرد که مردش تلفن بزند، اما صدای زنگ تلفن در نیامد، او خبر نداشت که دخترش از دست مزاحمان تلفنی، دو شاخه را از پریز کشیده!😟 @Harf_Akhaar
🌱 حوصله داری ¹دقیقه از قمر بنی هاشم بگم برات؟:)... یکی میگفت... با زنُ و بچه رفتیم کربلا... شب اول؛ همسرم گفت خستم... رفتن هتل... با دخترم رفتیم حرم...:) بِینُ الحَرمِین داشتن روضه میخوندن. ماهم رفتیم به خودم اومدم دیدم دخترم نیست!!! میگفت همه جا رو زیر و رو کردم ولی نبود... روش نمیشد بدون بچش بره هتل نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد... گذشت.... نیومد منم عصبی شدم بلند شدم  رفتم حرم حضرت عباس گفتم؛این چه رسم مهمون داریه؟؟؟ من الان جواب زنم چی بدم؟! گفت ناامید برگشتم هتل... دَر اتاق که باز کردم دیدم دخترم توی بغل همسرم خوابیده:)) به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟ گفت دیشب یک اقایی اوردش.... دخترم که بیدارشد. ازش پرسیدم کی اوردتت اینجا؟ گفت یک اقای مهربون من اورد... بهم گفت به بابات بگو.... ما یک سه ساله گم کردیم:) نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش بشه...🖤🌼 🙂💔 @Harf_Akhaar
🌱صبور باش خدا هنوز ، هم اتفاق های خوبی برای ما کنار گذاشته ...🌱 @Harf_Akhaar
وقتی به فرزند خود میگویید: دیگه نبینم این کار رو میکنی! یعنی این کار را دور از چشم من انجام بده. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
آرام باش، هیچ‌چیز ارزش اینهمه دلهره را ندارد، خدا همین‌جاست کنار تو...🤍🌼 @Harf_Akhaar
تکرار مسواک زدن در همه شبها دندانها را سفید میکند و تکرار خاطرات در همه شبها موها را... ﮔﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩﺑﻪ پاﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ… گاﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ﺑﻪ پای ﻋﻤﺮ ! ﻭ ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺑﯽ می کشد ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ..! ‌ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar.
🌱الهی تـو را به بزرگی و حرمتِ این شبها قسم میدهم... دل های گرفته راشاد ڪن دستهای نیازمند را بی نیـاز ڪن قلبی نورانی تنی ســـالم زندگی آرام وخیالی راحت نصیب همه گـردان🌱 شبتون بخیر🌙🤍 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزومیکنم...🌱 امروزخدابه اندازه ی گلهای بهشتی طبقی از شادیهای خاص عشقهای پاک ورزق و روزی فراوان براتون هدیه بیاره:)))) صبحتون بخیر...🤍🌼 @Harf_Akhaar
‹‹🌱›› 🤍آمدم در عمق چشمانت ، تماشایت کنم ! بانگاهی عاشقانه ، بلکه شیدایت کنم !🌼 🤍گم شدم در عمق چشمان سیاهت ، ناگهان .. مثل بیت مثنوی باید که معنایت کنم !🌼 🤍کوکب احساس من امشب چه نورانی شده ! پس فرود آ بردلم تامن هویدایت کنم !🌼 🤍تنگ در آغوش من یا اندکی نزدیکتر ... بخت با من باشد و شاید که اغوایت کنم !🌼 🤍تو شب مستی و من، آن بامدادان خمار.... ای خمارین مست من غرق تمنایت کنم !🌼 🤍ای شراب هفت ساله ، ای می انگور ناب ! از جنون عشق می نوشی که شیدایت کنم!🌼 🤍گم شدی در لابلای خاطرات زندگی ! آنقدر می مانم آنجا تاکه پیدایت کنم...!🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت نصیحت زیـبــا...🌱 🤍گشاده دست باش، جاری باش کمک کن، مثل هرچیزی که درون توست زیباست، حتی تلاش های ناموفقت برای پنهان کردن غم‌ هات.🌼 🤍با شفقت و مهربان باش ، مثل خورشید🌼 🤍اگر کسی اشتباه کرد آن رابپوشان ، مثل شب🌼 🤍وقتی عصبانی شدی خاموش باش ، مثل خواب🌼 🤍متواضع باش و غرور نداشته باش ، مثل خاک🌼 🤍بخشش و عفو داشته باش ، مثل دریا🌼 🤍اگر میخواهی دیگران خوب باشند ، خودت خوب باش ، مثل آیینه🌼 @Harf_Akhaar
روز خواستگاری دختر گفت بلد نیستم غذا درست کنم... بچه داریم بلد نیستم پسرگفت... 🌱🌱🌱>>> @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چقدر قشنگ میگه : در اوج نا امیدی ناگهان ... همه‌ی دعاهای شما را مستجاب میکنم :))))🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند. به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت : تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد. باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت. زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد. وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد. فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد. بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند. فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟ ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم! ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم : کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند آتش اختلافی برافروزد، و... بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم! مواظب باشیم طنابی راتکان ندهیم...!🤍🌼 @Harf_Akhaar
🤍🌼>>> یکی گفت چه دنیای بدی حتی شاخه های گل هم خار دارند دیگری گفت چه دنیای خوبی حتی شاخه های پر خار هم گل دارند... عظمت در تفکر است... نه در چیزی که میبینیم...🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر جامعه بشری همین یک مورد رو بفهمه همه مشکلات حله ‹‹بیا من ی گنجی بهت معرفی کنم : (قسم به آنچه که وعده داده شده است روزی شما در آسمانه)›› ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
‹‹ داستان زن فقیر و حضرت داوود ›› /// عدالت خدا ///🌱 زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟" داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟" زن گفت: "من پیرزنی هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم." هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(ع) را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود(ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید." حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟" عرض کردند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست. کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى. حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه تر از دیگران است. و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید. سوره مؤمنون - آیه 78 ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱 بهترين روزهاى كنار هم بودن سر تاسر اطاق را رختخواب پهن مى كرديم و رديفى مى خوابيديم خواب كه نه تا صبح صداى خنده هامون كل حياط را پر میكرد اصلا آدم استرس و فكر وخيال را فراموش مى كرد. صبحونه و ناهار و شام رو تو ايوان ميخورديم چه لذتى داشت چقدر دوست داشتم اين خانه و آرامشش تو زندگيم هميشگى بود ولى مى دونستم كه نيست و بايد با خاطراتش زندگى كنيم ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالا ترین حد شادی در اکثر کودکان موقعی است که که درآغوش مادر و بازی با پدر است . ‹‹🌼🤍›› @Harf_Akhaar