eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
گذشته مهم نیست من زندگیمو با رنگبندی خودم نقاشی میکنم ... 🤍🌼 ‌ @Harf_Akhaar
هر 60 ثانیه‌ای را كه با عصبانیت و ناراحتی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است كه دیگر به تو باز نمی‌گردد؛ زندگی كوتاه است، قواعد را بشكن، سریع فراموش كن و شاد باش.. @hosen_panahiy
🌱:||| مردي كت و شلواري با كراواتي زيبا قصد طلاق دادن زنش رو داشت . دوستش علت رو جويا شد و مرد پاسخ داد: اين زن از روز اول هميشه مي خواست من رو عوض كنه. منو وادار كرد سيگار و مشروب رو ترك كنم طرز پوشيدن لباسم رو عوض كرد ، و كاري كرد تا ديگه قماربازي نكنم، و همچنين در سهام سرمايه گذاري كنم و حتي منو عادت داده كه به موسيقي كلاسيك گوش كنم و لذت ببرم و الان هر هفته جمعه ها هم با دوستانم كه همه آدمهاي سرشناسي هستند ميرم بازي گلف ! دوستش با تعجب گفت: ولي اينايي كه ميگي چيز بدي نيستند !!!! مرد گفت: خب اين رو مي دونم ولي حالا حس ميكنم كه ديگه اين زن در شان من نيست... حواستون باشه خوبی هاتون رو خرج چه کسی میکنید ... ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🌱همیشه مثل نمک منحصربفرد باشید. که وقتی هست وجودش احساش نمیشه... اما وقتی نیست همه چی "بیمزه" میشه.🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولانا شمس را گفت: چه شد به آرامش رسیدی؟! شمس پاسخ داد: وعده بر این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را، امّا معجزه شد و جهان اطراف نیز آرام گشت...🤍🌼 @Harf_Akhaar
درسهای مهم زندگی : 🌼چیزی که سرنوشت انسان را میسازد “استعدادهایش” نیست ، “انتخابهایش” است … 🌼 برای زیبا زندگی نکردن، کوتاهی عمر را بهانه نکن؛ عمر کوتاه نیست، ما کوتاهی میکنیم ... 🌼هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی‌فهمد خودت را برای توجیه او خسته نکن! 🌼بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، و آنچه ریخت... حسرت نخور... در زندگی اگر تلخی نبود، شیرینی معنایی نداشت. 🌼موانع آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشممان را از روی هدف بر می‌داریم به نظرمان میرسند... @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگ ترین عشق❤ 🌼نگاه خداوند 🌼بر بندگان است 🌼در این عصر معنوی 🌼هر کجا هستی 🌼 به همان نگاه می سپارمت 🌼عصرتون 🌼 پر از عشق و مهربانی🤍 @Harf_Akhaar
ماه صفر برفت و عزای مصطفی شد مسموم زهر کینه امام مجتبی شد مدینه شور و شین است خونین دلِ حسین است گرم عزا ملائک در سوگ مصطفایند ارض و سما به گریه از داغ مجتبایند (ص)🖤 (ع)🖤 🏴 @Harf_Akhaar
دوست كسي است كه : همه چيز را درباره‌ي شما مي‌داند ، و باز هم دوستتان دارد ... 🤍🌼  @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 ضرب المثل ازاین ستون به اون ستون فرجیه‌: در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور می کرد.  چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمی شناخت، شب را در خرابه ای اتراق کرد. از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل می رسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر می برند. مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد. در روز اجرای حکم مرد را به ستونی می بندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش می خواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد. جلاد با کمی تردید قبول می کند. اما وقتی که می خواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه می رسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ می گریزد. مرد مسافر سجده شکر به جا می آورد و می گوید :اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است.از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند نا امید نشوند. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زنها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی ز آئینه می ترسم! سلام رادوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم پس هستم اینچنین می گذرد روز و روزگارمن! من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم! "حسین پناهی" ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🌱 اگه حوصله نداشتی، نت گوشیت رو خاموش کن. اگه شخصیتت مثل همه نیست، به خودت اعتماد کن. اگه کسی بهت حس بدی میده، جواب پیامش رونده. اگه بودن تو جمعی آزارت میده، اونجا رو ترک کن. حتی اگه لازمه گریه کن، نیازی نیست همیشه قوی باشی. تو حق اینو داری که هر وقت دلت خواست وارد فضای امنت بشی و با یه انرژی مضاعف به زندگی عادی بگردی! .... پس زیاد به خودت سخت نگیر رفیق! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بعد از اینکه رئیس جمهور شدم، از محافظانم خواستم در شهر قدم بزنیم. بعد از پیاده‌روی برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. در یکی از رستوران‌های مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبروی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد، مرد بلند شد و بشقابش را برداشت و کنارم نشست. در حین غذا خوردن دست‌هایش مدام می‌لرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمی‌کرد. وقتی کارمان تمام شد بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! یکی از محافظانم گفت: مادیبا، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش در حین غذا خوردن مدام می‌لرزید. به او گفتم: - اصلا. علت لرزش او متفاوت است. آنها با تعجب به من نگاه کردند، «این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجه‌هایی که به من می‌شد، فریاد می‌زدم و آب می‌خواستم و او می‌آمد تا مرا تحقیر کند، به من می‌خندید و به جای آب دادن، روی سرم ادرار می‌کرد.- بیمار نبود، ترسیده بود و می‌لرزید، شاید می‌ترسید که حالا که رئیس جمهور آفریقای جنوبی هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من کرد انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزء شخصیت و اخلاق من نیست. ‹‹🤍🌼›› ‌ @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزندان خود را اینگونه تربیت کنید... حجه الاسلام بندانی نیشابوری @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد, این دیگر خوبی نیست بلکه معامله است, میشود پروانه بود و به هر گلی نشست, اما بهتراست مهربون بود و به هر دلی نشست. ‹🤍🌼› ‌ @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱 وقتی از گرما کلافه شدی، یه نسیم خنک خوشبختیه، وقتی از سرما داری میلرزی، دو دقیقه کنار بخاری خوشبختیه، وقتى گرسنه اى، یه لقمه نون خوشبختیه، وقتى تشنه اى، یه قطره آب خوشبختیه، وقتی تنهایی، بودنِ یه شخص خوشبختیه ، وقتى خوابت میاد، یه چُرت کوچیک خوشبختیه، خوشبختى یعنی یه مُشت از لحظه ها، یه مُشت از آدم ها، یه مُشت از نقطه هاى ریز، که وقتى کنار هم قرار مى گیرن یه خط میسازن به اسم "زندگى"... ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🌼 🌼 🌼 🌼 🌼 ‌🌼 🌼 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند آيا وقت خانه درست كردن دارند؟  حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم درخانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم. برچرخ فلک مناز که کمر شکن است...🌱 بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است...🌱 مغرور مشو که زندگی چند روز است...🌱 در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است...🌱 ‌ @Harf_Akhaar
🌱 نمی دانم چرا مردم حرف زدن با دهان پر را بی ادبی می دانند، ولی حرف زدن با مغز خالی را نه !! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 ‹‹عهد شب زفاف›› دو تا برادر بودند یکی تاجر یکی مسگر. تاجر یک دختر داشت. مسگر یک پسر. دختر و پسر همدیگر را دوست داشتند اما مرد تاجر مخالف ازدواج آنها بود. می‌گفت: من تاجرم. دخترم را به پسر یک مسگر نمی‌دم." وزیر آمد خواستگاری دختر. پسر عمو وقتی این موضوع را شنید آمد پیش دختر و گریه‌کنان گفت: "تو را دارند به پسر وزیر می‌دهند و سر من بی‌کلاه می‌ماند." دختر گفت: "گریه نکن. من از پسر وزیر نوشته‌ای می‌گیرم که بتوانم شب عروسی بیایم پیش تو شاید هم با هم فرار کردیم." بساط عقد را برای پسر وزیر و دختر چیدند. وقتی می‌خواستند از دختر بله بگیرند. دختر به پسر وزیر گفت: یک نوشته به من بده که شب اول عروسی خواسته مرا انجام دهی. وگرنه بله نمی‌گویم." پسر وزیر نوشته‌ای به دختر داد. دختر هم بله را گفت. شب عروسی که شد ، وقتی که عروس و داماد را دست به دست دادند و آنها تنها شدند دختر نوشته پسر را به او نشان داد و گفت: "من و پسر عمویم همدیگر را دوست داشتیم. چون پدرش مسگر است پدرم راضی نشد مرا به او بدهد. اما من قول داده‌ام که شب عروسی اول پیش او بروم." حالا خواهشم این است که اجازه بدهی یک ساعت پیش او بروم."؛ داماد هم قبول کرد. وقتی که عروس از در خانه بیرون آمد. دزدی جلویش را گرفت و گفت: "حالا هر چی جواهر همرات داری بده بیاد." دختر قصه خودش را برای او تعریف کرد و گفت: "همان جور که پسر وزیر به من دست نزد و اجازه داد بروم» تو هم مردانگی کن و دست به جواهرات من نزن تا بروم و برگردم. وقتی برگشتم, جوهراتم مال تو." دزد قبول کرد. 🫧دختر همین جور که می‌رفت یک شیر جلویش درآمد. دختر دستی به یال شیر کشید. قصه‌اش را برای او تعریف کرد و به او هم قول داد وقتی برگردد می‌تواند او را بخورد. دختر وقتی به خونه پسر عمویش رسید دید او سرش را روی زانو گذاشته و گریه می‌کند. دختر را که دید گفت: چطور توانستی سر داماد را کلاه بذاری و به اینجا بیایی؟" دختر گفت: نوشته‌ای از او گرفته بودم و امشب از او خواستم که اجازه دهد من پیش تو بیایم. او هم قبول کرد. در بین راه هم یک دزد و یک شیر دیدم آنها وقتی ماجرای مرا شنیدند از مال و جان من گذشتند." پس فکری کرد و گفت: نه! آن داماد بیچاره مردانگی کرده و به تو اجازه داده، درست نیست که کاسه سالم او را من بشکنم. و دختر را به خانه روانه کرد این را اینجا داشته باشید برویم سراغ پادشاه شهر: 🫧 پادشاه شهر گوهری میان تاجش بود که نمی‌شد رویش قیمت گذاشت. این گوهر را چهار تا دزد همدستی کردند و دزدیدند. پادشاه دختری هم داشت که عاشق پسری بود. پسر به دختر پادشاه سپرده بود که خودش را بزند به لال بودن و لام تا کام حرف نزند. پادشاه هم اعلان کرده بود هر کس بتواند زبان دخترش را باز کند دختر را به عقد او در می‌آورد. 🫧پسر عموی دختری که زن پسر وزیر شده بود اعلان پادشاه را شنید. آمد تو مجلس. دختر پادشاه هم پشت پرده نشسته بود. پسر رو کرد به جماعتی که آنجا جمع بودند و قصه خودش و دختر عمویش را برای آنها تعریف کرد. بعد پرسید: حالا از دختر پادشاه و جمعیت می‌پرسم که مردانگی کدام یک بیشتر بود؟ یکی از دزدهایی که گوهر تاج پادشاه را دزدیده بود گفت: ‏ آن دزد مردانگی کرده که از خیر ده هزار تومن جواهر گذشته." یک نفر دیگر گفت: "نخیر مردانگی را شیر کرده که خیر طعمه اش خود گذشته! 🫧سومی گفت: "مردانگی با داماد بوده که به زنش اجازه داده به دیدن پسر عمویش برود." دختر پادشاه از این جواب‌ها به تنگ آمد و زبان باز کرد و گفت: "مردانگی را آن پسر عمو به خرج داده که از خیر عروس بزک کرده که با پای خودش پیش او آمده گذشته و او را دست‌نزده به خانه‌اش برگردانده. آی کسی که گفتی مردانگی با دزد بوده», تو سارق گوهر تاج پادشاه،آدمی شکمو و پرخور است که هیچ وقت نمی‌تواند از خوراکی‌ها چشم بپوشد. و توئی که گفتی مردانگی را داماد به خرج داده» تو هم آدم بی‌غیرتی هستی که اگر زنت برود و کار بدی بکند ناراحت نمی‌شوی. 🫧خبر به پادشاه رسید که دخترت به‌جای یک کلام ده کلام حرف زد و دزد گوهر تاج‌ات هم پیدا شد. پادشاه دخترش را عقد کرد و داد به پسر مسگر. شب عروسی پسر به دختر گفت: حالا ما زن و شوهر هستیم. تو با کی عهد و پیمان بسته بودی؟" دختر گفت: یک پسر سبزی فروش بود که تو مکتب با هم درس می‌خواندیم. عاشق من شده بود. و چون می‌دانست که پدرم مرا به یک پسر سبزی فروش نمی‌دهد. به من گفت خودم را به لال شدن بزنم تا او بیاد مثلاً زبان مرا باز کند تا پادشاه مرا به او بدهد من چند سالی حرف نزدم. اما از اعلان شاه بی‌خبر بودم. تا اینکه تو آمدی . با قصه‌ات کاری کردی که من به حرف زدن وادار شدم. قسمت بود که من زن رعیت بشوم. آن پسر سبزی فروش بود تو هم مسگر." ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خزانه لطف و بخشش خدا تموم شدنی نیست ! پس همیشه از خدا زیاد بخواه...🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند. ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است. استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم. به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و بسیار تشنه و گرسنه هستیم. عارف گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی! صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیت است...!🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 آدمی که روزهاست در انتظار تو مانده بی کس نیست! دور و برش پر است از آدم هایی، که شاید خیلی بهتر از تو راه و رسم عاشقی را بلد باشند منتظرت مانده چون وفادار است وفادار به آدمی، که با تمام خوب و بدش روزی انتخاب دلش بوده…! نمیدانم اسمش چیست شجاعت… یا حماقت… اما بعضی ها عجیب، به انتخاب های دلشان پایبندند… ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
🌱هیچ گاه بر سر مادرت طلبکارانه فریاد نزن زیرا که او فرشته ایست بی همتا نه دعایش تاخیر دارد و نه آهش ...🌱 @Harf_Akhaar