eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱 مواظب قله غرورت باش! وقتی آسان فتح شدی دیگه جذابیتی برای هیچ فاتحی نخواهی داشت ... ! @Harf_Akhaar
در رستوراني گروهي ماهيگير دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند. درست در لحظه‌اي كه يكي از ماهيگيران با دستش در حال نشان دادن اندازة ماهي بزرگي بود كه از تورشان دررفته بود، پيشخدمتي از كنار او گذشت و ضربة دست او باعث شد كه قهوه داخل ليوان به ديوار سفيد رستوران پاشيده شود و لكة سياه آن شروع به پايين آمدن از روي ديوار كند. پيشخدمت با ديدن منظره بي‌درنگ دستمالي از پيشبند خود بيرون كشيد و به تميز كردن آن پرداخت، اما لڪه سياه قهوه از روي ديوار زدوده نشد. در آن لحظه، مردي از پشت يكي از ميزهاي رستوران بلند شد و به سمت لكة سياه رفت. او يك مداد شمعي از جيب خود درآورد و در حالي كه همه به او خيره شده بودند، شروع به كشيدن طرحي روي لڪه سياه كرد. چند دقيقه‌اي نگذشته بود كه تصوير زيبايي از يك گوزن با شاخ‌هاي بلند روي آن ديوار نقش بست... مرتكب اشتباه شدن در زندگي همة ما وجود دارد، اما در زندگي هستند كساني كه اشتباه را با آغوش باز مي‌پذيرند، آن را تغيير مي‌دهند و به چيزي دلپذير تبديل مي‌كنند... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه‌ زندگی‌ات که اجاره‌ای باشد؛ دائم به کودکت می‌گویی: میخ نکوب... روی دیوارها نقاشی نکش.. و مراقب خانه باش... اما این ‌همه مراقبت برای چیست؟! چون خانه مال تو نیست، مال صاحب‌خانه‌ست چون این خانه دست تو امانت ‌است و بعد باید پاسخگو باشی خانه‌ی دلت چطور؟! خانه‌ی دل هم مال خداست، در خانه‌ی خدا میخ ناامیدی و یاس را نکوب!🌱 @Harf_Akhaar
هدایت شده از تبلیغات موقت پر بازده👇
برای اصفهانی ها پایانِ قندخون شاید حکمتی داشته این پست رو دیدی اگر توهم از دیابت و عوارضش خسته شدی اصفهانی عزیزعضو کانال ۸ هزار نفره دیابتی ها شو👇 http
s://eitaa.com/joinchat/2473787669C9cc2ba048d
رضایتمندی هزاران درمانجو داخل کانال👆 مجوز رسمی از سازمان غذا و دارو
ولی من باور دارم ... یه روز بین تمام بالا پایین های زندگیمون دقیقا جایی که انتظارش و نداریم خدا برامون می سازه اونقدر قشنگ که باورمون نمیشه مطمئن باش ! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
بیچاره ترین آدم ها در روز قیامت...! روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد. رسول_اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند. علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است. در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند. وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند. ‹‹ از بیانات حاج آقا رفیعی ›› •••🌱••• @Harf_Akhaar
‹‹ خواهی که برریشت نخندند بفرما تا خرت محکم_ببندند ›› حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت : " ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت . زن پرسید : " چی شد ؟ خندان رفتی و گریان برگشتی ؟ " مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : " من دیگر به بازار نمی روم . " زن گفت :" چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ " مرد تکرار کرد : " گفتم که دیگر به بازار نمی روم ." زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود . یک روز به او گفت : " امروز می خواهم با هم به بازار برویم . " مرد گفت : " حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم ". زن گفت : " چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند . نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند . نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند . الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند : " این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟ " مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت : " همین جا باش تا من الاغ را بگیرم ." او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید . مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت . وقتی کنار همسرش رسید ، به او گفت : " دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ " زن خیلی خونسرد گفت : " این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود ." مرد گفت : " تقصیر من ؟ " زن گفت : " بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی . " مرد با تعجب پرسید : " چی بلد نیستم ؟ " زن گفت : " بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند . مگر نشنیده ای که می گویند : " اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود . ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا میکنند.. .🌱 حتی از فاصله های دور…🌱 از انتهای افق‌های دور و نزدیک...🌱 انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند...🌱 یک روزی ... یک جایی است که باید، با هم برخورد کنند…🌱 آنوقت… میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق...🌱 اصلا میشوند هم شکل…🌱 مهرشان آکنده از همه…. 🌱 حرفهایشان میشود آرامش…🌱 خنده هایشان، کلامشان مینشیند روی طاقچه دلتان... 🌱 نباشند دلتنگشان میشوی.. .🌱 هی همدیگر را مرور میکنند..🌱 ازهم خاطره می سازند…🌱 مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند...🌱 و یادمان باشد...🌱 حضور هیچکس اتفاقی نیست در لحظه هایمان...🌱 @Harf_Akhaar
مکث کردن را تمرین کن . وقتی شک داری ٬ وقتی خسته ای وقتی عصبانی هستی ، وقتی استرس داری٬ مکث کن وهیچ تصمیمی نگیر! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
تو اول ببين طرف جنسش چيه بعد توقع جبران داشته باش ؛ يهو ديدي واسه گرگ خدمت كردي همين ك نخوردتت بايد خدا رو شكر كني :) •••🌱••• @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 یکی هست که بر همــــه چیز تواناست از او تمنّای لحظه های زیبا براتون دارم:))) شبتون زیبا...🌙🤍 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂پاییـز در حال آمدن است 🌼اما نه فصل خزان زرد 🍂اما نه فصل اندوه و درد 🌼فصل زیبای سادگی 🍂فصل رنگهای زیبای طبیعت 🌼فصل موسم شدید دلدادگی! 🍂پیشاپیش 🌼پاییزتون قشنگ صبحتون بخیر 🌱 @Harf_Akhaar
‹🤍🌼› ‌‌‏-عَظُمَ‌البَلْایعنی: بین‌ماوامام زمان‌مون‌خیلی‌فاصله‌افتاده وعامل‌این‌فاصله‌هم‌خودمونیم‌وخودمون هم‌بایداین‌فاصله‌روازبین‌ببریم!چطوری؟ گناه‌نکنیم!🌱 @Harf_Akhaar
ده راهکار برای جذب انرژی مثبت >>>🌱 1- روز خود را با دعا، نیایش و شکرگزاری شروع کن 2- همان طور با دیگران رفتار کن که دلت می خواهد با تو رفتار شود 3- در هر وضعیتی سعی کن بیشتر جنبه های مثبت را ببینی 4- از کنترل کردن همه چیز دست بردار 5- زندگی پر از صلح و صفا را تجسم کن 6- نگران آینده نباش، تنها برنامه ریزی کن و به خدا توکل کن 7- از دلخوری دست بردار 8- اوقاتی از هفته را در طبیعت سپری کن 9- در مقابل دیگران جبهه نگیر 10- آرامش را در وجودت احساس کن ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
3 جمله تاثیر گذار : یک: هیچ چیز در این جهان جاودانه نیست ؛ حتی مشکلات و بد بیاری های ما ... دو : من قدم زدن تو بارون را دوست دارم... چون کسی نمیتونه اشکامو ببینه ... سه : بیهوده ترین روز در زندگی اون روزیه که ما نخندیم! لبخند بزنید! چارلی میگوید : پس از کلی فقر ، به ثروت و شهرت رسیدم . آموخته ام که با پول ... میتوان ساعت خرید ، ولی زمان نه ... میتوان مقام خرید ، ولی احترام نه ... میتوان کتاب خرید، ولی دانش نه ... میتوان دارو خرید ولی سلامتی نه ، میتوان رختخواب خرید ، ولی خواب راحت نه ارزش آدمها به دارایی آنها نیست‌؛ به معرفت آنهاست ... 🌱 @Harf_Akhaar
انسانهایی هستند که دیوار بلندت را میبینند ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند: تا تو را فرو بریزند.....! تا تو را انکار کنند.....! تا از رویت رد شوند....! مراقب آدم هایی که به آنها اعتماد میکنی باش! بزرگترین ضربه را از اعتماد میخوریم!!! دست روزگار هلت میدهد; ولی قرار نیست تو بیفتی؛ مراقب خوبی هایت باش....! اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی، اوج میگیری.... به همین سادگی..🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت جایی که آدما امتحان میشن ...! مرد ؛ هنگام بیماری همسرش ...! زن؛ هنگام فقر همسرش ...! فرزند؛ هنگام پیری پدر و مادر ...! دوست؛ هنگام سختی ...! خواهر و برادر؛ هنگام تقسیم ارث ...! اقوام؛ هنگام غربت ...! مومن؛ هنگام مصیبت ...! •••🌱••• @Harf_Akhaar
گاهی کودک باش🌼 جدی بودن را فراموش کن کودکان آرامش بیشتری دارند 🌼 بزرگ تر که میشوی زیباتر سخن میگویی 🌼 ولی احساس و طراوتت را از دست می دهی.! کودک بودن 🌼 کوچک بودن نیست لذت بردن‌ است..! 🌼 @Harf_Akhaar
راهکار های ساخت و تقویت اعتماد به نفس: 🌱درست لباس بپوشید. 🌱مدام در حال آموزش دیدن باشید. 🌱جسورانه و جذاب صحبت کنید. 🌱مثبت فکر کنید، مثبت عمل کنید. 🌱سرتون و گرم کنید تا منفی نبافید. 🌱ورزش و مدیتیشن رو در برنامه اتون قرار بدین. 🌱مطالعه زیاد داشته باشین. 🌱مدام از دیگران ایراد نگیرین، خوش رو باشین. 🌱مهارت هاتون رو به دیگران هم بیاموزید. 🌱خودتون‌رو با قبل خودتون مقایسه کنید. 🌱با افراد سطح‌ بالا نشست‌ و‌ برخاست‌ داشته‌ باشید. @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🤍🌼› آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند ...! آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند ...!  آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند ...! آنان که به من خوبی کردند، به من مهر و وفا ودوستی آموختند ...!🌱 @Harf_Akhaar
‹‹ منت ›› اربابی یکی را کشت و زندانی شد و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد. ارباب برگشت و خود را یک بار تسلیم مرگ کرد . قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
آنهایی که عمیق عشق میورزند. هیچگاه پیر نمیشوند. ممکن است بر اثر کهولت سن از دنیا بروند. اما جوان میمیرند! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه چیز است که اجازه ترک آن به احدی داده نشده: ‹‹ یکی وفای به عهده ›› که اجازه نداری خلاف عهد کنی، چه طرفت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی ! ‹‹ دوم ادای امانت ›› اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته، چه طرف خوب باشد و چه بد، باید امانت را بدهی ! ‹‹ سوم خوبی کردن به پدر و مادر ›› چه پدر و مادر خوب و چه پدر و مادر بد. باید به پدر و مادرت احسان کنی ! •••🤍🌼••• @Harf_Akhaar
هر ڪـه مجنون ِ حُسْی‍ﷺ‍ن است ، خوشا بر حالش ، چون ڪـه لیلای ِ دلش ، لیلے ِ لیلای ِ خُــداست .. :) ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱روزه می گیرم، ولی یادت خرابش می کند سرکه میریزم ، ولی عشقت شرابش میکند🌱 🌱عقل می‌خواهد کمی بیدار گردد در سرم عشق با لالایی آرام خوابش می کند🌱 🌱روزها گرمند، اما تشنگی رنج کمیست آنکه را هجران تو هر شب عذابش می کند🌱 🌱آتشی در زیر خاکستر، تو را در چشمهاست این دل کم تاب را کم کم کبابش می کند🌱 🌱یک نظر در آن کتاب , باز ابروهای تو اهل دل را منصرف از هر کتابش می کند🌱 🌱بر دلم نقاشی چشم دریایی‌ات شب به شب نقشه ی هر توبه را نقش بر آبش می کند🌱 🌱راستی ای شیخ چون من روزه داری را، خدا از کدامین فرقه درمحشرحسابش می کند؟🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩶عمر میگذرد و من بیشتر می‌فهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد! 🌱 @Harf_Akhaar
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خارجی خود را مقابل مغازه قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت خواست. قبل از اینکه مرد ثروتمند مغازه را ترک کنه ‌، مردی بنام نورالله ،از یک پراید مدل هفتاد پیاده شد و به مغازه قصابی داخل شد. او 5 کیلو گوشت خرد شده ، 3 کیلو گوشت چرخ کرده و یک کیلو گوشت با استخوان درخواست کرد. مرد ثروتمند منتظر ماند تا صاحب پراید از آنجا برود. سپس از قصاب پرسید: مگه شغل این مرد ( آقا نورالله) چیه؟ قصاب پاسخ داد: او کار نمی کند ، اما با سه زن بیوه ای ازدواج کرده است که پس از مرگ شوهرانشان، صاحب اموال و املاک آنها شده اند. مرد ثروتمند کمی فکر کرد و سپس 10 کیلو گوشت ، 5 کیلو چربی و 5 کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب و خرید و به خانه خود آورد. وقتی همسرش دید که او چه با خود آورده ، پرسید که مگر قرار است میهمانی داشته باشند. شوهر جواب داد که : نه بابا چه مهمونی ای می خوام داشته باشم ؟! من می خواهم قبل از اینکه آقا نورالله بیاد به سراغ تو‌ بیاد از ثروتم لذت ببرم! از داشتهایتان لذت ببرید قبل از آنکه آقا نورالله با پراید بیاید و لذت ببره 😂 @Harf_Akhaar
باید خیلی جنس وجودت ناب باشد که دیگران را تحسین کنی و از تماشای موفقیت و خوشبختی آنان لذت ببری...!! ‌🌼🤍 @Harf_Akhaar
  ‹‹ بهای یک لیوان شیر ››  روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دست‌فروشی می‌کرد؛ از این خانه به آن خانه می‌رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می‌کرد. تصمیم گرفت از خانه‌ای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانه‌ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟» دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می‌کنم.» سال‌ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند. دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی‌اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت. سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه‌اش را جلب کرد. چند کلمه‌ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: ‹‹ بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است! ›› ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 داستانی از بودا... نقل شده است: او با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی احترامی، توهین و واکنشهای تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. در سه روز اول، هر گاه بودا سخن میگفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد. سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از بودا پرسید: "با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بی‌احترامی کرده‌ام و تو را رنجانده‌ام، چطور می‌توانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟ هر گاه سبب آزار و اذیت تو می‌شدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکان پذیر است؟" بودا در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید: "اگه کسی هدیه‌ای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟" سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید... برگرفته از کتاب: برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد @Harf_Akhaar