eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
879 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ✏️ این حرف مثل پتکی بود بر سر مادر سعید، گویا دنیا برای او کوچک شده بود اصلا نمی توانست این فکر را بکند که یک روزی باید بی سعید زندگی کند. با غمگینی زیادی، سعید را به خانه ی یکی از بستگان دورشان که در تهران زندگی می‌کردند آورد. موقع خواب خیلی گریه کرد و از خدا خواست که سعیدش را شفا دهد. مادر سعید بعد ار خواباندن سعید با چشمانی پر از اشک به خواب رفت. در عالم خواب، صدایی شنید گه می گفت : سعید را به مسجد جمکران ببرید. صبح که از خواب بلند شد با خودش گفت : مسجد جمکران دیگر کجاست. البته حق هم داشت نداند مسجد جمکران کجاست مادر سعید، از اهل سنت بود و درشهرزاهدان زندگی می‌کرد و از آنجا دور از قم بود و اطلاعاتی در این باره نداشت. وقتی از یکی از بستگانش درباره مسجد جمکران پرسید آنها با تعجب پرسیدند: تو با جمکران چه کار داری، ما از تلویزیونی اسمش را شنیده ایم، مسجد شیعه هاست. مادر سعید دیگر چیزی نگفت چون حساسیت فامیلشان نسبت به خبر شیعه ها خبر داشت. مادر سعید بعد خداحافظی با سعید به مغازه طلافروشی و بعد از فروختن النگوی طلایش به سمت ترمینال حرکت کردند. ✍🏻...✨ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1