eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] اومدم داخل راهرو اما عاصف و ندیدم. نفهمیدم کِی غیب شد. باخودم گفتم حتما رفته داخل ماشین و منتظر هست. رفتم پارکینگ اما فقط سیدرضا رو دیدم که پشت فرمون نشسته. بهش گفتم: +عاصف کجاست؟ _ندیدمش. مگه باهم نبودید؟ توجهی به حرفش نکردم.. گوشیم و از جیبم در آوردم زنگ زدم بهش اما دیدم رد تماس میده. دو بار دیگه زنگ زدم بازم رد تماس داد. به سیدرضا گفتم: « با موبایلت عاصف و بگیر. » اونم زنگ زد، اما عاصف جواب نداد. بیخیال شدم. سوار ماشین شدم و از مرکز اصلی سازمان اتمی کشور زدیم بیرون. بیسیم زدم به حدید: +حدید حدید/عاکف... _حاجی درخدمتم. +موقعیت؟ _مشرف به ورودی و خروجیِ محل کار سوژه. +خودروی مِگان سفید رنگ که الان اومد بیرون دیدی؟ _بله اومد بیرون داره میره. برم دنبالش؟ دستم و از شیشه ماشین آوردم بیرون.. گفتم: +التماس دعا داریم. _عه شما بودید؟ +نه..دایی جان ناپلوئونی بودن. _مخلصیم حاجییی. +حواست به همه ی موارد باشه. احتمالا یکی دو ساعت دیگه میاد بیرون! خداقوت. یاعلی. رفتیم سمت اداره..در مسیر اداره، فقط به اتفاقات پیش اومده و گافی بدی که عاصف داده بود فکر میکردم. نزدیک اداره بودیم که به عاصف پیام دادم: « تا نیم ساعت دیگه اگر اومدی دفتر که اومدی. نیومدی برای همیشه چشمم و به روت میبندم و گزارشت و مینویسم بعدش مستقیما میدم دست حاج هادی. » پیام داد: «برو هرکاری که دلت میخواد بکن. منم گزارشت و دادم بعدا میفهمی.» وقتی رسیدیم اداره فوری رفتم دفتر.. از تلفن دفتر اداره که یه خط ناشناس بود زنگ زدم به خط کاری عاصف عبدالزهراء. اونم مجبور بود چون خط کاریش زنگ میخوره جواب بده. وقتی جواب داد گفتم: +کجایی؟؟ _سر قبر خودم نشستم. +بگو منم بیام. خرما هم میارم. _لازم نکرده. +هرجایی هستی بگیر بیا اداره کلی کار داریم. تمومش کن این بچه بازیارو! _آقا من گه خوردم اومدم داخل این سیستم، حالا خوبه؟ میشه ولم کنید؟ آی اونایی که دارید میشنوید صدای من و! آقاجون من غلط کردم اومدم. میخوام از این سیستم برم.. خسته شدم.. نمیتونم تحمل کنم وقتی دارم هر شبانه روز برای امنیت ملی، برای امنیت این مردم و نظام جون میکنم و سگ دو میزنم، حتی هر سه ماه هم نمیرم مادرم و که مریضه ببینم، اونوقت همکارم، برادرم، الگوم، رفیق بچگیام، کسی که برام محترمه بیاد منو بگیره زیر مشت و لگد... دیدم عاصف بدجور به هم ریخته و کنتورش قاطی کرده، تماس و قطع کردم و گوشی رو انداختم روی میز. یه برگه مرخصی ساعتی پر کردم زدم بیرون از اداره. نزدیک اداره یه پارک داشت که رفتم اونجا نشستم..با این که یکساعت و خرده ای از اتفاقات سازمان اتمی گذشته بود اما همچنان بدنم و سرم خیس عرق بود. نسیم خنکی به صورتم میخورد و لذت میبردم. به شدت خسته و خمار بودم. از بس فشار جسمی و روحی رو متحمل شده بودم، دلم میخواست داخل همون پارک روی صندلی بگیرم بخوابم. نشستم فکر کردم که برای موضوع عاصف چیکار کنم.. زنگ زدم به خانومم. چندتا بوق خورد جواب داد: _سلام محسن. خوبی؟ +سلام. ممنونم. تو چطوری؟ _خداروشکر.. خوبم! کجایی؟ +یه جایی نزدیک اداره. فاطمه زهرا، میخوام حتما ببینمت. نیاز دارم به اینکه یه کم باهم دیگه باشیم. بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] _چشم عزیزم. میخوای من بیام؟ بگو کجایی الان سریع خودم و میرسونم بهت. +نمیدونم. یه کم صبر کن بهت خبر میدم. _وا. مگه نمیگی ببینیم هم و !؟ دیگه ببینم چی میشه و بهت خبر میدم چه داستانیه؟! +نمیدونم فاطمه! اصلا مخم کار نمیکنه الآن! یا باید خودم بیام خونه، یا باید هماهنگ کنم بیای دفترم اداره. یا باید با رییسمون هماهنگ کنم بیای یکی از خونه های امن چنددقیقه هم و ببینیم. از طرفی نمیخوام بیای ادارمون. خوشم نمیاد بیای محل کارم. اصلا گیج شدم! _باشه. هر جور صلاح میدونی. +میشه یه کم حرف بزنی با من تا شارژم کنی؟ خندید و گفت: _آره عزیزم. چرا نمیشه! اما قبلش یه سوال ازت بپرسم راستش و میگی؟ +فاطمه زهرا؟ _ببین محسن، من میدونم الان چی میخوای بگی.. میخوای بگی من کی بهت دروغ گفتم. من میدونم تو راستگوترین مرد روی زمینی، اما گاهی حقیقت رو به من نمیگی که چت میشه و چرا انقدر به هم میریزی! این به این معنا نیست که دروغ میگی، نه اصلا اینطور نیست قربونت برم. منظورم اینه با من حرف نمیزنی و اصل موضوع رو نمیگی. تو برای همه گوش شنوایی اما هیچ وقت خودت نخواستی که یکی حرفات و بشنوه. من باید شبا از کابوسایی که میبینی.. تا این و گفت یه تکونی خوردم؛ حرفش و قطع کردم گفتم: +فاطمه من زنگ زدم حالم خوب بشه. الانم با تو صحبت میکنم خوبم. نیازی نیست همه چیزارو بهت بگم. بگذریم. _باشه شوهر زورگوی من. همین دیکتاتور بازیات هست که منو عاشق تو کرده. من الآن هرچی بگم تو حرف خودت و میزنی. + فاطمه، ناهار چی درست کردی؟ _تو که معلوم نیست بیای خونه ! منم گفتم که امروز با دوستم برم بیرون! بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
[• 💕 •] . . |•🍃•درمان سرطان با نمازشب•🍃•| ملاتونین در پیشگیری و درمان بعضی از سرطان ها، مخصوصا آنهایی که وابسته به این هورمون هستند (مثل سرطان پستان - سرطان پروستات) مؤثر و مفید است. پس با خواندن نماز شب و شب زنده داری، علاوه بر بهره بردن از اجر معنوی، باعث افزایش هورمون ملاتونین و در نهایت باعث جلوگیری از سرطان شویم.. 😁 . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• •] پیام میدید حلالیت میطلبید دلمونو بسوزونید؟! بھ رومون بیارید بدیم؟! آلودھ ایم؟! گناھ بھ گلومون رسیدھ؟! اینڪھ مارو نخواستن؟... دِ اگھ بد بودید ڪھ مث ما الان باید میشستید پاے تلویزیون... ستون به ستون ... پا بھ پاے گزارش تصویری جون میدادید... حلالت آقا جان! حلال... آرزوی ما حلالت...💔 حرفاےدرگوشے😌☝️ [•🗣•] @heiyat_majazi
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سوره👈مائده آیه👈62 🍂 وَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی 🍂 الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ 🍂 لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و بسیاری از آنان(مدعیان ایمان)را می بینی که در گناه و ظلم و حرام خواری شتاب می کنند.به راستی چه زشت است آنچه انجام می دهند. 🍃تفسیـــــــر🍃 1⃣در انتقاد از منحرفان،باید انصاف داشت. «کَثِیراً مِنْهُمْ» (نه تمام آنها) 2⃣سیمای جامعه اسلامی،سبقت در خیرات است، «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»  [2]ولی سیمای جامعه کفر و نفاق،سبقت در فساد است. 3⃣بدتر از فساد اخلاقی«اثم»و فساد اجتماعی«عدوان»و فساد اداری اقتصادی «سُحت»،عادت به فساد و سرعت در آن است. 4⃣چه بسا مدّعیان ایمان که به گناه ،تجاوز و حرام خواری شتاب می کنند. . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] 🍃✨ بزرگۍ‌میگفت: ↓ زیادذڪر‌یا‌رحمٰن‌ویا‌رحیم‌بگید ڪه‌یادمون‌باشه‌سر‌و‌ڪارمون‌با‌یه‌ خداۍ‌بی‌نهایت‌‌مهربونه♥️✨ 🍃🌸 خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . ⇦غیبت که نیست درد و دله! 😬 دروغ نگفتم شوخی کردم ! 🙄 این مدل لباس که که گناه نیست الان دیگه همـــــه اینجوری میپوشن !👠 ⇦ معیار اکثریت نیست رفیق ببین خدا چی گفته✔ . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• 📜 •] کربلا حرم امن‏ : قال ابو عبدالله ( علیه السلام ): ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرم امام صادق (ع) فرمود : ✨به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد✨ . : کتاب کامل الزیارات ، ص ۲۶۷ بحار، ج،۹۸، ص ۱۱۰ محبت ارباب رو تودلت شڪوفا ڪن☺️ [•🥁•] @heiyat_majazi
[• (ع)☀️ •] 🕯🍃🕯🍃🕯🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 🙂 ببخشید رئیس اینجا کیه؟؟ 😁 شما کی هستین؟؟ 🙂 بنده اخلاق هستم. 😁 پس شما هم زیردست ایشون هستین. 🙂 چطور؟؟ ایشون کی هستن؟؟ 😁 ایشون تقوا هستن . همه اخلاق زیردست تقوا عمل می کنن. 📚|• . حکمت ۴۱۰ مطابق با ترجمه ⛔️ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•✍•] @heiyat_majazi
[• 👳🏻•] . . ❌: در منابع شیعیان کتاب ج ۷ ص ۱۸۹ آمده است که یکی از علی مرتکب شده است چون علی آنها را از دیگری منع کرد؟ ✅ شبهه: 1⃣اصل چیست و آیا صحت دارد؟ زنی مرتکب شده بود وقتی خواستند او را بزنند علی(ع) فرمود: کسانی که خودشان مرتکب این کار شده اند حق ندارند بزنند. یکی از کسانی که عقب رفت محمد بن علی فرزند امیرالمومنان بود. این مطلب در کتاب کافی و من لایحضر ج ۸ ص ۳۵۶ آمده است. 2⃣بررسی سند روایت؟ در سند روایت الکافی « علی بن ابی حمزه » وجود دارد که واقفی بوده و در مورد او گفته شده است که و است. زبده المقال ج2 ص15 3⃣بنابراین روایتش است. روایت مذکور در « من لا یحضره الفقیه » شیخ صدوق نیز به صورت مرسل و بدون سند از « اصبغ بن نباته » نقل شده است که روشن است روایت بدون سند و غیر قابل احتجاج است. الفقیه ج4 ص32 4⃣بنابراین سند هر دو است و باید توجه داشت در صرفا مراجعه و استناد به منبع و آدرس کتاب دلیل بر صحت یک نیست و می بایست ابعاد مختلف از جمله و مورد بررسی قرار گیرد. . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] +با کی؟ _همراه بیتا. احتمالا دختر حاج کاظم مریم هم بیاد. +میشه کنسل کنی؟ یا من میام خونه، یا میام دنبالت بریم بیرون. میخوام ببینمت کارت دارم. _آره حتما! چرا نشه. تو اولویت داری برام. همین الان به هردوتا پیام میدم میگم رفتنمون کنسل شده. +پس اونارو درجریان بزار، بعدشم آماده شو تا نیم ساعت دیگه میام. _باشه عزیزم. دوست دارم. منتظرتم. از پارک خارج شدم، یه ماشین دربست گرفتم و رفتم خونه. وقتی رسیدم زنگ خونه رو زدم فاطمه آیفون و جواب داد گفت: _محسن بیام پایین، یا میای بالا؟ +نظر خودت؟ _من میگم بیا بالا یه چیزی درست میکنم میخوریم و بعدشم باهم حرف میزنیم. نیازی هم نیست بریم بیرون. +باشه. دکمه آیفون و بزن درو باز کن میام بالا. در باز شد. رفتم داخل بعد با آسانسور رفتم بالا. فاطمه جلوی در منتظرم بود. تا منو دید گفت: _سلام. اوه اوه، چقدر خسته ای تو. سر و صورتت چرا این شکلیه؟ +سلام. برو داخل. رفتیم داخل درو بستم. کیفم و گرفت. مستقیم رفتم داخل سرویس یه آبی به دست و روم زدم، بعدش اومدم نشستم روی صندلی پشت اوپن. به خانومم گفتم: +فاطمه یه نیمرو بزن میخوریم. نیاز نیست برای ناهار چیز خاصی درست کنی. _خب نیمرو که برای ناهار نیست. بزار یه چیزی درست میکنم. +مهم نیست. همون نیمرو  بزنی کفایت میکنه. اصلا بیا بشین کارت دارم. میخوام باهات حرف بزنم. فعلا غذارو بیخیال شو. به معنای حقیقی کلمه خسته بودم. فاطمه اومد روی صندلی روبروم اونطرف اوپن آشپزخونه نشست گفت: _بگو محسن جان، من میشنوم، چیزی شده؟ چرا انقدر به هم ریخته ای؟ +راستش چطوری بگم. فاطمه زهرا آروم گفت: _محسن اتفاقی افتاده. کسی طوریش شده؟ +نه نه.اصلا کسی طوریش نشده. _خب پس چیه که انقدر آشفته ای؟ +راستش یه موضوعی هست، فقط تو میتونی حلش کنی. _چی هست؟ +مربوط به ادارمون میشه. _یا خدا. من چیکارهٔ مملکتم که مشکل اداره تورو با اون عریض و طویلی بخوام حل کنم. جون من بیخیال شو محسن. وقتی اسم ادارت میاد من به کنار، سر و بدن اجداد منم توی گور میلرزه. +عزیز من، آخه چرا شلوغش میکنی. عه. خندید و گفت: _محسن باور کن من هنوز فرق موساد با سی آی ای رو نمیدونم چیه. از کانال خیمه گاه ولایت تو فقط این چیزارو میخونم و هر از گاهی هم که ادارتون برای همسران نیروها کلاس آموزشی میزاره بعضی چیزارو یاد میگیرم. خودم خندم گرفت از حرفش. گفتم: +چرا انقدر وروجک بازی در میاری.. میگم موضوع خاصی نیست که نتونی. _خب بهم بگو چیه حداقل؟ +بگم؟ _آره.. منتظرم. سرم و انداختم پایین.. چندلحظه ای مکث کردم گفتم: +راستش و بخوای، امروز با عاصف یه ماموریتی رفتیم که... _یاپیغمبر. برای آقا عاصف اتفاقی افتاده؟ من نمیتونم به مادرش چیزی بگم محسن. دور من یکی رو خط بکش. +میزاری حرفامو بزنم؟ چرا شما زنا اینطورید؟ چرا انقدر هول میکنید زودی؟ _باباجان اینطور که تو به هم ریخته ای، اینطور که تو داری آب و تاب میدی خب معلومه که عاصف یه چیزیش شده. +وای فاطمه زهرا. تورو به اسمت قسم دو دقیقه بزار من حرف بزنم بعد بشین فلسفه بچین. خیالت جمع باشه، این عاصف تا جون عزراییل و نگیره نمی میره. _باشه. ببخشید. دیگه چیزی نمیگم. نمیدونم چقدر بداخلاق شدی امروز ! مجددا چندلحظه ای سکوت کردم... با ناراحتی گفتم: +راستش فاطمه، من امروز دستم روی عاصف بلند شد. خانومم با تعجب به چشمام زُل زد، گفت: _محسن! واقعا تو دستت روی عاصف بلند شده؟ از تو بعیده. اصلا کاری به شغلت و اتفاقاتش ندارم. فقط حرفم اینه چرا عاصف؟! +واقعا نفهمیدم چی شد. بخدا بحث مرگ و زندگی بود. همه ی این ها به کنار و به درک. تموم ناراحتیم برای این بود که اگر چندثانیه دیرتر اقدام میکردم چندهفته زحمات شبانه روزی تیم من به باد فنا می رفت. عصبانی شدنم برای این بود که چندثانیه اگر کارم و دیرتر انجام میدادم، پروژه و افراد میسوختند و اداره دهن من و...! خانومم بلند شد رفت از یخچال یه نوشیدنی برای خودش و برای من گرفت آورد. روبروم ایستاد گفت: _نمیدونم چی بگم محسن. الان من باید چه کار کنم؟ +عاصف تورو عین یک خواهر میدونه و برات ارزش زیادی قائله، خونه محرم ما هست، باهم صمیمی هستیم. میخوام بهش زنگ بزنی و دعوتش کنی بیاد خونمون. _چرا خودت زنگ نمیزنی؟ +این کارو کردم. اما آمپر مخش بعد از اتفاق امروز چسبیده به 10هزار. _اوه اوه. پس نمیشه دیگه. از من چه انتظاری داری؟ +نگو نمیشه بهم بر میخوره. بہ قلــم🖊: 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . رسول خدا صلےالله‌علیه‌وآله‌وسلم مےفرماید:«بر شما باد به اقامه نماز شب، زیرا نماز شب سنتی است از پیامبرتان رسول خدا. نماز شب عادت و رسم صالحان و پاکان است که قبل از شما بودند و نماز شب موجب دفع بلا و بیمارےها و دردها از بدن می شود.» . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• •] ...🔍 📌هرحقی‌ازدیگران‌برگردنت‌‌باشد تاادانکنی‌باب‌قرب‌ومعرفت‌بازنمیشود، خداوندرضایتش‌را‌در‌ رضایت‌مردم‌قرار‌داده‌است... حرفاےدرگوشے😌☝️ [•🗣•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] . . "/‌💚/" آرامش نه در عاشق بودن است.. نه گرفتن دستی که محرمت نیست.. نه حرفهای عاشقانه و قربان صدقه‌های چند ثانیه ای.. "/💚 /"آرامش حضور خداستــ ... وقتے در اوج نبودن ها نابودتــ نمےڪنہ.. وقتے ناگفتہ هات رو بےآنڪه بگی مے فهمہ.. وقتے کہ نیاز نیستــ برای بودنش التماس ڪنے و غرورتــ رو تا مرز نابودی ببری.. وقتے مطمئن باشے با او هرگز تنها نخواهے بود.. "/💚 /"آرامش یعنی بدونی بی هیچ قید و شرطی ✨خدا✨ رو داری "/🌹/"خدایااااا هیچوقتــ آرامشم و ازم نگیر . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . 👤 ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘـ✌️🏻ـہ ﺍﻧﺪ : 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟـ🤑ـﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ....😒 🔺ﯾﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﺪﺍﮔﺸﻨـہ😏 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ ....😑 🔺ﯾﺎ ﮐﻤﺘﺮﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﻨﺒﻞ .🤤 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮐﻠﻪ ﺧﺮ ....😅 🔺ﯾﺎ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻣﺸﻨﮓ .😶 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﭘﺮﺍﻓﺎﺩﻩ .....😤 🔺ﯾﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻫﺎﻟﻮ .🤥 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻭﻟﺨﺮﺝ ....🤑 🔺ﯾﺎﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺧﺴﯿﺲ .😒 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﮔﻨﺪﻩ ﺑﮏ .....🙄 🔺ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﻓﺴﻘﻠﯽ .🤐 🔻ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡﺩﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ ......😡 🔺ﯾﺎ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺍﺣﻤﻖ !!!😐 ⚠️ﮐﻼ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ؛ﻧﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ!!!🚫 💠 در آموزه های دینی ما ، کسۍ که معیار قضـــاوت هایش خودش باشد نه حقیقت ، شیطان است!😒 . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 📜 •] زیارت مداوم‏ : قال الصادق ( علیه السلام ) : زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته... امام صادق (ع) فرمود : ✨کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید ، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است✨ . : کتاب کامل الزیارات ، ص ۲۶۹ محبت ارباب رو تودلت شڪوفا ڪن☺️ [•🥁•] @heiyat_majazi
[• (ع)☀️ •] 🍃🏴🍃🏴🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 🙂 چی؟؟ من؟؟ نمی دونم. 😳 تو ندیدی؟؟ تو که بودی!!! 🙂 من ندیدم. خب بهتره که ندید بگیرم. . ☺️ تو که ماجرا رو می دونستی چرا ندیده گرفتی ماجرا رو ؟ 🙂 یکی از بهترین کارها ندیده گرفتن چیزهایی که می دونیم. 📚|• . حکمت ۲۲۲ مطابق با ترجمه ⛔️ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•✍•] @heiyat_majazi
[• 👳🏻•] . . ❌: دقت کردین اینقدر که خون شهیدان به حجاب خانوما حساسه به عملکرد مسوولین و دزدی ها و اختلاس ها حساس نیست. ✅شبهه: 1⃣اساسا مطلب فوق یک فرافکنی بیش نیست ! چرا که از 2 داده غیر مرتبط نتیجه دلخواه و غلط گرفته شده است . 2⃣پیام و سفارش شهدا در عرض هم هستند و اهمیت یکی دلیل بر بی اهمیتی دیگری نیست ! 3⃣شهدا هم در دوران حیات و هم در وصیت نامه هایشان بسیار بر مراقبت از بیت المال تاکید داشته اند . نمونه های فراوان این مطلب را در سیره و وصایای شهدا ببینید . 4⃣علت اینکه شهدا به حجاب وعفت دختران و بانوان تاکید بسیار داشته اند ، این بوده که به خوبی درک کرده بودند که با بدحجابی جامعه دچار وسوسه و فساد خواهد شد و این فساد موجب دوری از حق و گرایش به باطل می شود . یعنی خلاف آن چیزی که آنان جان عزیزشان را برایش قربانی نمودند ! 5⃣از آنجا که این متنها سفارشی بوده و توسط دشمنان تهیه می گردد ، انتظاری نیست که خواست و حساسیت حقیقی شهدای بزرگوار را شناخته باشند . آنچه در اولویت اول برای شهدا بوده و در وصیتنامه ایشان نیز تقریبا بدون استثنا وجود دارد ، اطاعت از ولی فقیه است. 6⃣در حقیقت نگاه و حساسیت اصلی شهدا به پیروی و اطاعت از ولی فقیه بوده است . چرا که وقتی افراد در اطاعت ولی فقیه قرار گیرند ، حجاب ، درستکاری افراد ، حفظ بیت المال و غیره نیز خواه ناخواه در ادامه دستورات ایشان انجام می شود . . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 📚•] وقتی به فاطمه گفتم عاصف انقدر عصبی هست که الان آمپر مخش چسبیده به ده هزار، گفت پس نمیشه فعلا بهش زنگ زد... گفتم: +نگو نمیشه بهم بر میخوره. فاطمه من زمان ندارم. همین الانم وسط ماموریت هستم که اومدم دارم باهات لاو میترکونم. فاطمه لبخندی زدو گفت: _آره معلومه.. چه لاوی هم شد. +بگیر زنگ بزن بهش بیارش اینجا. _خب محسن جان من چی بگم بهش؟  آخه به قول تو، این که الان کلش داغه ! من دستم باز نیست با این اوضاع. بعدشم من با چه بهونه ای بهش بگم بیاد اینجا؟ با اون اتفاقی که الآن افتاده، اگر اون بفهمه تو اینجایی که پا نمیشه بیاد خونمون. از همه مهمتر من که نمیتونم مرد نامحرم و وقتی تو نیستی بگم بیاد داخل خونه. پس آقا عاصفم میدونه تو نیستی هیچ وقت نمیاد. +فاطمه جان، درک کن. من در موقعیتی نیستم که بخوام دوساعت توجیهت کنم.  من اگر بخوام  میتونم همین الان به یکی از بچه های اداره بگم تا کمتر از دو دقیقه رد عاصف و از روی خطش بزنه. اما به صلاح نیست. سیستم حساس میشه که چرا دارم رد عاصف و میزنم. وقتی به خط کاریش زنگ زدم، اون دیوانه یه سری حرفایی زد که تبعات بدی داره برامون. اون خطش بیست و چهارساعته داره شنود میشه. اون حرفایی که زد، هم برای خودش، هم برای من دردسر میشه. البته بیشتر برای خودش. طبیعتا سیستم گزارشش و به حاج کاظم یا حاج هادی میرسونه... خانومم بلند شد رفت گوشیش و از داخل کیفش گرفت آورد... گفتم: +فاطمه زهرا، دقت کن که باید گولش بزنیم تا جواب بده.. چون ممکنه بفهمه که من بهت گرا دادم. فاطمه خندید گفت: _خب قربان بفرمایید الان چیکار کنم ؟ منم شدم مامور امنیتی. +میشه یه کم جدی باشی؟ اصلا حوصله شوخی ندارمااا. بعدا میبینی یه چیزی بهت میگم. خانومم خیلی از رفتارم ناراحت شد... بهش گفتم: +به عاصف پیام بده سراغ من و ازش بگیر. ببین چی جواب میده. فاطمه به خط شخصی عاصف پیام داد. متن پیام: « آقا عاصف، سلام داداشی. خوبی؟ از زندگی من خبر نداری؟ باید باهاش صحبت کنم، چون کار واجبی پیش اومده. اگر باهمید بهش برسون مطلب و ! » ده دقیقه گذشت جواب نداد. بیست دقیقه گذشت جواب نداد. خیلی به هم ریخته بودم که وسط ماموریت درگیر موضوعات اینچنینی شدم. به فاطمه گفتم: « یه زنگ بزن بهش، شاید گوشیش داخل جیبش باشه، برای همین ممکنه نفهمیده که براش پیام اومده. » فاطمه زنگ زد به عاصف. اما جواب نداد. به فاطمه گفتم: « دوباره زنگ بزن. اگر جواب داد بزارش روی بلندگو.» فاطمه زنگ زد. اما عاصف بازم جواب نداد. بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] یک ربعی گذشت، همینطوری که سرم و گذاشته بودم روی سنگ اوپن آشپزخونه وَ از شدت خستگی چرت میزدم، صدای دریافت پیامک گوشی خانومم به صدا در اومد. خانومم گفت: _آقا عاصف پیام داده.. فورا سرم و بلند کردم گفتم: +بازش کن ببین چی میگه. _چندلحظه صبرکن. خانومم ادامه داد گفت: _عاصف پیام داده میگه « سلام آبجی گلم. خوبی. ازش بی خبرم. باهم نیستیم. من جایی مشغول کارم. اگر یک وقت دیدمش زندگیییتون و!!! پیغامت و بهش میرسونم. » وقتی پیام و برام خوند گفتم: +فاطمه بهش پیغام بده، بگو میخوام ببینمت. درمورد یک موضوعی میخوام باهات حرف بزنم. ببین چی میگه. _امان از دست تو محسن. زدی پسر مردم و حالا افتادی به چه کنم/چه کنم؟ ! +حقش بود. _خب گناه داره. اگرم اشتباهی کرده سهوی بوده، عمدی نبوده که. + توی کار ما اولین اشتباه آخرین اشتباه محسوب می‌شه. جون 80 میلیون آدم دست ما هست قرار نیست با حماقت عاصف و امثال اون امنیت کشور ضربه بخوره. بعدشم با من بحث نکن. کاری که بهت گفتم رو انجام بده. تمام. _بیا منم بزن. بلند شدم رفتم سمتش، پیشونیش و بوسیدم گفتم: +من اشتباه کردم... حالا خوبه؟ چرا میری روی مخم انقدر... زنگ بزن و این پسره رو بکشونش اینجا، تا بگیرم ببرمش اداره. بگو یه وسیله ای اومده، میخوان بیان نصبش کنند. عاکف هم نیست، اگر میتونی نیم ساعت بیا اینجا. _بعد اونم بچه ست و با خودش نمیگه که زنه عاکف برادر داره، پدر داره، خواهر داره... چرا به من میگه بیا اینجا؟؟ +جون اون پدرت با من بحث نکن. فقط کاری که میگم انجام بده. همین. _یعنی استاد فیلم بازی کردنی. خدا دیکتاتور تر از تو خلق نکرده. حالا که جواب داده بزار زنگ بزنم بهش ببینم چیکار میشه کرد. فاطمه زنگ زد به گوشی شخصی عاصف.. صدارو گذاشت روی بلندگو...چندتا بوق خورد عاصف جواب داد.. فاطمه گفت: +سلام داداش عاصف خوبی. _سلام خواهر گلم.. شما خوبی؟ چخبر؟ چه میکنید با زحمتای ما ؟ +قربانت. معلومه کجایی؟ قدیما یه سری به ما میزدی میگفتی یه آبجی دارم، اما الان حدود یک ماه میشه که نیومدی خونمون. _بخدا گرفتارم.. خیلی کار دارم... به فاطمه اشاره زدم ول کنه این حرفارو.. بره سر اصل مطلب.. فاطمه گفت: +مادرت بهتره؟ پدرت خوبه؟ _اوناهم خوبن. خداروشکر. بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . ••🌸•• شرافت مؤمن در اوست، و عزّت مؤمن درخوددارى اواز لطمه زدن به آبروى مردم. «شرفَ المُؤمن صلاتُه بالليل وعزُّ المؤمنِ كفُّهُ عن اعراضِ الناس» ••🌸•• . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• •] 📌اجابت‌دعادرلقمه‌حلال‌است: لقمه‌حلال‌بخور یواش‌هم‌بگویی‌الهی‌العفـو خداقبول‌می‌کنه...✨ (ره) حرفاےدرگوشے😌☝️ [•🗣•] @heiyat_majazi
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سوره👈مائده آیه👈63 🍂 لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ 🍂 عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ 🍂 لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ چرا علمای نصارا و یهود آنان را از سخنان گناه آلود وخوردن مال حرام بازنمی دارند؟چه بد است آنچه انجام می دهند. 🍃تفسیـــــر🍃 1⃣مسئولیّت امر به معروف و نهی از منکر،در درجه اوّل متوجّه علماست. 2⃣سکوت و بی تفاوتی علما،زمینه ی ترویج فساد است. 3⃣علما باید قدرت داشته باشند تا بتوانند علاوه بر موعظه و دعوت،جلوی مفاسد را بگیرند. «لَوْ لا یَنْهاهُمُ» 4⃣اگر نهی از منکر،جلوی گناه را نگیرد، لااقل جلوی سرعت آن را می گیرد. . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi