[• #مغزبانے😎 •]
.
.
♦️پاسخ جنجالی حسین دهباشی به فرافکنی تاجزاده...👆👆
جناب تاج زاده، حیا کنید‼️
#ویروس_کرونا
#کرونا
#سرطان_اصلاحات
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_و_پنجم😌🌸🍃 از اوخواستم یک زود پز برایم بیاورد ، خو
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_بیست_و_ششم😌🌸🍃
می گفت: هر چیزی از عشق زیبا است .تو به ملکیت توجه می کنی . من مال خدا هستم ، همه این وجود مال خدا هست . برایش نوشتم: کاش یکدفعه پیر بشوی من منتظر پیرشدنت هستم که نه کلاشینکف تورا از من بگیرد و نه جنگ .
و او جواب داد که: این خودخواهی است . اما من خودخواهی تورا دوست دارم . این فطری است . اما چطور مشکلات حیات را تحمل نمی کنی ؟ من تورا می خواهم محکم مثل یک کوه ، سیال و وسیع مثل یک دریا ابدیت، تو می گویی ملک ؟ ملکیت ؟ تو بالاتر از ملکی . من از شما انتظار بیشتر دارم . من می بینم در وجود تو کمال و جلال و جمال را . تو باید در این خط الهی راه بروی . تو روحی ، تو باید به معراج بروی ، تو باید پرواز کنی . چطور تصور کنم افتادی در زندان شب . تو طائر قدسی . می توانی از فراز همه حاجز ها عبور کنی . می توانی در تاریکی پرواز کنی .
هر چند تا روزی که مصطفی شهید شد ، تا شبی که از من خواست به شهادتش راضی باشم ، نمی خواستم شهید بشود. آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند. گفته بود روز بعد برمی گردد . عصر بود و من در ستاد نشسته بودم ، در اتاق عملیات . آن جا در واقع اتاق مصطفی بود و وقتی خودش آنجا نبود کسی آن جا نمی آمد ولی ناگهان در اتاق باز شد ، من ترسیدم ، فکر کردم چه کسی است ، که مصطفی وارد شد . تعجب کردم ، قرار نبود برگردد. او مرا نگاه کرد ، گفت: مثل این که خوشحال نشدی دیدی من برگشتم ؟ من امشب برای شما بر گشتم . گفتم: نه مصطفی ! تو هیچ وقت برای من برنگشتی . برای کارت آمدی . مصطفی با همان مهربانی گفت: امشب برگشتم بخاطر شما . از احمد سعیدی بپرس . من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم ، هواپیما نبود . تو می دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده ام ، ولی امشب اصرار داشتم برگردم ، با هواپیمای خصوصی آمدم که این جا باشم .
من خیلی حالم منقلب بود . گفتم: مصطفی من عصرکه داشتم کنار کارون قدم می زدم احساس کردم آنقدر دلم پر است که می خواهم فریاد بزنم . خیلی گرفته بودم . احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم ، باز نمی توانم خودم را خالی کنم . مصطفی گوش می داد . گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می آمدی نمی توانستی مرا تسلی دهی.
او خندید وگفت :
تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداوند است.
ادامه دارد...💕😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_و_ششم😌🌸🍃 می گفت: هر چیزی از عشق زیبا است .تو به
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_بیست_و_هفتم😌🌸🍃
او خندید وگفت :
تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداوند است. باید به این مرحله ازتکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند . حالا من با اطمینان خاطر میتوانم بروم .
من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم . شب رفتم بالا . وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده ، فکر کردم خواب است . آمدم جلو و اورا بوسیدم .
مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت .
یک روز که اومدم دمپایی هایش را بگذارم جلوی پایش ، خیلی ناراحت شد ، دوید ، دوزانو شد و دست مرا بوسید ، گفت: تو برای من دمپایی می آوری ؟
آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد .
احساس کردم او بیدار است ، اما چیزی نمی گوید ، چشمهایش را بسته و همین طور بود. مصطفی گفت: من فردا شهید می شوم . خیال می کردم شوخی می کند. گفتم: مگر شهادت دست شماست ؟
گفت: نه ، من از خدا خواستم و می دانم خدا به خواست من جواب میدهد . ولی من میخواهم شما رضایت بدهید . اگر رضایت ندهید من شهید نمیشوم .
خیلی این حرف برای من تعجب آور بود. گفتم: مصطفی ، من رضایت نمی دهم و این دست شما نیست . خوب هر وقت خداوند اراده اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم ، ولی چرا فردا ؟
و او اصرار می کرد که: من فردا از این جا می روم . می خواهم با رضایت کامل تو باشد .
و آخر رضایتم را گرفت.
ادامه دارد...💕😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋]
مــــــــــا کجا و شـــهدا کجـــــــا!!
رفتنــــد...👣
شهید شدند 💫
پیڪرشون موند توے سوریه.
بعد چند سال اومـــدند..!
ماهنوز درگیر اینــــیم ڪہ چجورے ڪمــــتر
گنــــ🔥ـــــاه ڪنیم :)
/:😔:/
دودوتاے ما چند میشہ رفقا⁉️
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #ازخالق_بہمخلوق☎️ •]
.
.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍃 قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ
🍃 وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا
🍃 بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ
(قوم عاد به حضرت هود)
گفتند: آیا به سوی ما آمده ای
تا فقط خدا را به بپرستیم و
آنچه را پدران ما می پرستیدند
رها کنیم؟اگر از راستگویانی
پس آنچه(از عذاب الهی)به ما
وعده می دهی بر ما بیاور.
سوره 👈 اعراف
آیه 👈 70
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
[•💚•] @heiyat_majazi
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•]
👱🏻♀👩🏻🍳
.
.
😋 سوپانگل🍫☕🍪
🍴مواد لازم :
1لیتر شیر به اضافه 1لیوان شیر
1قاشق غذاخوری آرد
2قاشق غذاخوری نشاسته(ذرت یا گندم)
3قاشق غذاخوری پودر کاکائو
1لیوان شکر
2عدد زرده تخم مرغ
1پاکت وانیل 5گرمی یا مقدار کمی وانیل شکری
2قاشق غذاخوری کره
80تا100گرم شکلات تلخ
چند تا تکه کیک بدلخواه
طرز تهیه : 💁🏻♀
به جز کره و شکلات همه مواد را در یک قابلمه بریزید و هم بزنبد و بعد روی گاز بزارید و مداوم هم بزنید تا جوش بیاید و تا زمانی که غلیظ شود و قوام بگیرد هم بزنید و آن را بپزید .بعد از اینکه قوام گرفت زیر گاز را خاموش کنید و کره و شکلات را در دسر ریخته و هم بزنید تا شکلات و کره آب شوند و دسر یکدست شود و بزارید از داغی بیفتد.در این حین که به دمای اتاق میرسد گه گاهی هم بزنید تا رویه نبندد.برای زیبایی لیوان دهانه لیوان را در دسر بزنید و سپس در پودر نارگیل آغشته کنید.ته لیوان ها را یک تکه کیک بزارید و دسر به دمای اتاق رسیده را روی کیک ها در لیوان ها
تقسیم کنید و در آخر در یخجال بزارید تا سرد شود و بدلخواه تزیین کنید.
نـــوش جـــ🤩ــان
.
.
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•👒•] @heiyat_majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• امام حسن عسکری علیهالسلام:
بهترين برادر تو آن كسى است
كه گناه و خطاى تو را به خود،
فراموش كند.
📚|• بحار الأنوار،ج۷۸، ص۳۷۷، ح۳
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
Ya.Emam.Reza.As.wav
475.7K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 یا امام رضـــا سلام آقـــا . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 88004 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 44129080 بہ شماره۷۵۷۵
📱🍃 @heiyat_majazi
🍃💌
☎️زنگ عبرت:
ڪرونا آمد تا به ما بیاموزد:
چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بےخبر بودیم.👌
آمد و یادآور شد:
🍃چقدر دور همےهامون
لذت بخش بود و بے خبر بودیم.☹️
🍃چقدر آزادانه و بدون ترس
معاشرت ڪردن و گردش و رفت
و آمد با مردم آرامش بهمون مے داد
و بےخبر بودیم.😓
چقدر....
ڪرونای ریز!☺️
حتما همانطور ڪه آمدے خواهے
رفت ولے درسهاے بزرگےبهمون
دادےڪه قدر داشته هایمان را از
این به بعد بدانیم.
🍃💌 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۲۹۴ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi