eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
ــ 🌻 • نمازِشب، نوری است در جلوی پای انسان در تاریکیِ قیامت!✨ ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت✋ . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
💛┋ یه قسمتی از آیهٔ 40 سوره یٰــس، خدای مهربان می فرمایند:✨ « كُــلٌّ فِـي فَــلَــك همه چیز در گردش است!» جالب اینجاست اگرهمین جمله رو برعکس بخونیم بازهمون آیه میشه یعـنی حتـی خودِ آیـه هم در حالِ گردشه 😇👌! ✨ - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' ‌} . . . 🎯 انسان مؤمن بی‌هدف گام بر نمی‌داره رفیق! 🖊 چند خط از استاد علی صفایی حائری بخونیم . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 11- خواب غفلت‌ «انسان مركّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوى و مادى است. جسم جهت گذران امور دنيا و قلب و روح و عقل جهت راه يافتن به ملكوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبيا و امامان و معاد روز قيامت است.🍂 انسان براى رسيدن به رشد و كمال و به دست آوردن حالات الهى و ربّانى و تبديل شدن به منبع خير، بايد هر يك از نواحى وجود خويش را با كمك هدايت الهى رعايت نمايد.🌿 بى‌توجهى به خويش كه نتيجه‌اش بى‌توجهى به نظام خلقت و ربوبيت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبيا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دين به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.🥀 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| 🍃 برای نشان دادن مهر و محبت راههای مختلفی وجود دارد🤗 برای مثال⬅️ لمس کردن🤝 دستان همسرتان هنگام تماشای تلویزیون📺 و یا انداختن پاهایتان🦵 روی پاهای یکدیگر در هنگام خواندن روزنامه📃 اینا همه‌اش نشونه علاقه دو طرفه🥰😍❤️ . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• آے‌ عـاشـقـا! خبر خـبر! حــسـیـن(؏) داره دل مے‌ بره :) ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• 🏴 ظرفیت های تربیتی محرم 🔸 ۱۳ توصیه تربیتی استاد تراشیون برای فرزندان ویژه ایام محرم و صفر 📌 ادامه دارد ... . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 إِلٰهِى أَمَرْتَنِى فَعَصَیْتُکَ، وَنَهَیْتَنِى فَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ، فَأَصْبَحْتُ لَاذا بَراءَةٍ لِى فَأَعْتَذِرَُ، وَلَا ذا قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَُ، فَبِأَیِّ شَىْءٍ أَسْتَقْبِلُکَ یَا مَوْلاىَ؟ أَبِسَمْعِى؟ أَمْ بِبَصَرِى؟ أَمْ بِلِسانِى؟ أَمْ بِیَدِى؟ أَمْ بِرِجْلِى؟ أَلَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِنْدِى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ یَا مَوْلاىَ؟ فَلَکَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِیلُ عَلَىَّ، یَا مَنْ سَتَرَنِى مِنَ الْآباءِ وَالْأُمَّهاتِ أَنْ یَزْجُرُونِى، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالْإِخْوانِ أَنْ یُعَیِّرُونِى، وَمِنَ السَّلاطِینِ أَنْ یُعاقِبُونِى، وَلَوِ اطَّلَعُوا یَا مَوْلاىَ عَلَىٰ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنِّى إِذاً مَا أَنْظَرُونِى، وَلَرَفَضُونِى وَقَطَعُونِى، فَها أَنَا ذا یَا إِلٰهِى، بَیْنَ یَدَیْکَ یَا سَیِّدِى؛ فرمان دادی فرمانت را نخواندم، نهیم نمودی، مرتکب نهیت شدم، اکنون چنانم که نه دارنده زمینه برائتم تا عذرخواهی کنم و نه دارای قدرتم تا یاری ستانم،‌ای مولای من با چه وسیله‌ای با تو روبرو شوم؟ آیا با گوشم، یا با دیده‌ام، یا با زبانم، یا با دستم، یا با پایم، آیا این همه نعمت‌های تو نزد من نیست؟ و من با همه این‌ها تو را معصیت کردم،‌ای مولای من، تو را بر من حجّت و راه است،‌ای آن‌که مرا از پدران و مادران پوشاند، از اینکه مرا از خود برانند و از خویشان و برادران، از اینکه مرا سرزنش کنند و از پادشاهان از اینکه مجازاتم نمایند، مولای من اگر اینان آگاه می‌شدند، بر آنچه تو بر آن از من می‌دانی، در این صورت مهلتم نمی‌دانند و مرا تنها می‌گذاردند و از من می‌بریدند، هم اینک‌ای خدای من در برابرت هستم،‌ای آقای من؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌‌هفتادونهـم! › به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت ۲ بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم هام رو بستم ... هنوز چشم هام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می‌کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ... - بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... دوباره چشم ها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ... وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... - خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلاً ... تو، من رو فرستادی اینجا؟ ... چشم های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداخته ای به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می شد ... از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ... جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... می خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلول های وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی می زد که ... حس می کردم با چند ضرب دیگه، از هم می پاشه ... خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ... پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته ای ... که انگار، خودش هم از درون می سوخت و شعله می کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم... هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده... با وجود اینکه اصلاً نمی تونستم بفهمم چرا باید اونجا می رفتم ... قلبم آرام تر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... ـ الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم اتوبوس ایستاد ... خسته و خواب آلود ... با سری که حقیقتا داشت از درد می ترکید ... از پله ها رفتم پایین ... چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم ... هوای تازه، حالم رو جا آورد و کمی بهتر کرد ... همه دور هم جمع شدن و حرکت، آغاز شد ... سعید یکم همراه من اومد ... و رفت سمت دوست های جدیدش ... چند لحظه به رفتارها و حالت هاشون نگاه کردم... هر چی بودن ولی از رفقای قبلیش خیلی بهتر بودن ... دخترها وسط گروه و عقب تر از بقیه راه می رفتن ... یه عده هم دور و برشون ... با سر و صدا و خنده های بلند ... سعید رو هم که کاری از دستم برنمی اومد ... که به خاطرش عقب گروه حرکت کنم ... منتظر نشدم و قدم هام رو سریع تر کردم ... رفتم جلو ... من ... فرهاد ... با ۳ تا دیگه از پسرها ... و آقایی که دکترا داشت و همه دکتر صداش می کردن ... جلوتر از همه حرکت می کردیم ... اونقدر فاصله گرفته بودیم که صدای خنده ها و شوخی هاشون ... کمتر به گوش می رسید ... فرهاد با حالت خاصی زد روی شونه ام ... ـ ای ول ... چه تند و تیز هم هستی ... مطمئنی بار اولته میای کوه؟ ... ولی انصافا چه خواب سنگینی هم داری ... توی اون سر و صدا چطور خوابیدی؟ ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • در آرامش شب، قرآنت را بردار و با دقت بخوان حتی شده یک صفحه ، خواهی دید خدای بزرگ چگونه قلبِ نا آرامت را آرام میکند!💛 ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَعَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت😭 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
{ 🌻' ‌} . . . رفیق!👀 حتماً می‌دونی کہ یاد مرگ ، می‌تونہ جلوی انجام خیلی از گناهامون رو بگیره...⌛️ حالا مایی کہ می‌دونیم مسافریم ، چرا توی این مسافرخونہ بد کنیم؟ :) بیا فرصت توشہ جمع کردن واسه ادامہ ی راه رو از دست ندیم ؛ وقت تنگہ!🕊 . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 12- مشقّت های بی‌جا فرهنگ الهی چه در برنامه های مادی و چه در برنامه های معنوی با تحمل مشقّت های طاقت فرسا که گاه وجود انسان را به سرعت از کار بیندازد، به شدّت مخالف است.☺️ هیچ نیازی نیست که انسان برای آبادی آخرت آنچنان خود را به زحمت و رنج عبادت شبانه‌روزی بیاندازد به طوری که دنیایش تباه و معیشت او فاسد گردد، و حرام است که تمام وقت خود را جهت ثروت و مال و به چنگ آوردن دنیا مصرف کند به حدی که آخرت تز دست برود و داغ ننگ شقاوت ابدی به پیشانی جان بخورد.🌿 اقتصاد و عدالت را باید در دو زمینه مادی و معنوی الته برابر با دستورهای الهی رعایت کرد.✌️ . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🌼 •. آقا صاحب الزمان(ع): إنّا نُحیطُ عِلْماً بِانْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْیءٌ مِنْ اخْبارِکُمْ.([13]) فرمود: ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست ...♥️ چه چیزی بهتر از اینکه آقایی داریم که در همه حال،حواسش به ما هست...؟ :) . . همهـ‌جا مےبینم رخ زیباے تـو را .. .•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• 🪁•• "جـانِ امام حـسیـن(؏) اول فـقط حـرم💔" ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
enc_16929797680744458033858.mp3
3.41M
|••| 🎼 |•• بخدا قسم فقط تویی دوای دردم 😭😭😭 🔲 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 خاضِعٌ ذَلِیلٌ حَصِیرٌ حَقِیرٌ، لَاذُو بَراءَةٍ فَأَعْتَذِرَُ، وَلَا ذُو قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَُ، وَلَا حُجَّةٍ فَأَحْتَجَ‌ُّ بِها، وَلَا قائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ وَلَمْ أَعْمَلْ سُوءاً، وَمَا عَسَى الْجُحُودُ وَلَوْ جَحَدْتُ یَا مَوْلاىَ یَنْفَعُنِى، کَیْفَ وَأَنَّىٰ ذٰلِکَ وَجَوارِحِى کُلُّها شاهِدَةٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَعَلِمْتُ یَقِیناً غَیْرَ ذِى شَکٍّ أَنَّکَ سائِلِى مِنْ عَظائِمِ الْأُمُورِ، وَأَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذِى لَاتَجُورُ، وَعَدْلُکَ مُهْلِکِى وَمِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبِى، فَإِنْ تُعَذِّبْنِى یَا إِلٰهِى فَبِذُنُوبِى بَعْدَحُجَّتِکَ عَلَىَّ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّى فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ وَکَرَمِکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ فروتن و خوار، درمانده و کوچک، نه دارنده زمینه برائتم تا عذرخواهی کنم و نه نیرویی که یاری بطلبم و نه دلیلی که با آن بهانه و عذر بیاورم و نه گوینده‌ای هستم که گناه و کار بد نکرده باشم، انکار گناه کجا؟ بر فرض اگر انکار می‌کردم، چه سود می‌داد، چگونه؟ و چسان این معنا ممکن شود و حال آنکه همه اعضایم بر آنچه عمل کردم بر من گواه‌اند به یقین دانستم بدون تردید که تو از کار‌های بزرگ من پرسنده‌ای و تو حاکم عدالت‌پیشه‌ای هستی که در حکم و داوری ستم نمی‌کنی و عدالت تو هلاک‌کننده من است و من از همه عدالت تو گریزانم، معبودا اگر مرا عذاب کنی، به خاطر گناهان من است پس از حجّتی که بر من داری و اگر از من درگذری، به سبب بردباری و جود و بزرگواری توست، معبودی جز تو نیست من از ستمکارانم؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌‌هفتادونهـم! › به هر طریقی بود
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادم! › و سر حرف زدن رو باز کرد ... چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب تر ... سراغ بقیه گروه ... و ما ۴ نفر رو سپرد دست دکتر ... جزء قدیمی ترین اعضای گروه شون بود با همه وجود دلم می خواست جدا بشم ... و توی اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم ... هوا عالی بود ... و از درون حس زنده شدن بهم می داد ... به نیمچه آبشاری که فرهاد گفته بود رسیدیم ... آب با ارتفاع کم ... سه بار فرو می ریخت ... و پایین آبشار سوم ... حالت حوضچه مانندی داشت ... و از اونجا مجدد روی زمین جاری می شد ... آب زلال و خنکی ... که سنگ های کف حوضچه به وضوح دیده می شد ... منظره فوق العاده ای بود ... محو اون منظره و خلقت بی نظیر خدا بودم ... که دکتر اومد سمتم ... ـ شنا بلدی؟ ... سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه کردم ... ـ گول ظاهرش رو نخور ، خیلی عمیقه ... آب هر چی زلال تر و شفاف تر باشه ... کمتر میشه عمقش رو حدس زد ... به نظر میاد اوجش یک ، یک و نیم باشه ... اما توی این فصل، راحت بالای ۳ متره ... ناخودآگاه خنده ام گرفت - مثل آدم هاست ... بعضی ها عمق وجودشون مروارید داره... برای رفتن سراغ شون باید غواص ماهری باشی ... چشم دل می خواد توی حال و هوای خودم اون جمله رو گفتم ... سرم رو که آوردم بالا ... حالت نگاهش عوض شده بود ... ـ آدم های زلال رو فکر می کنی عادین ... و ساده از کنارشون رد میشی ... اما آب گل آلود ... نمی فهمی پات رو کجا میزاری ... هر چقدر هم که حرفه ای باشی ... ممکنه اون جایی که داری پات رو میزاری ... زیر پات خالی باشه ... یا یهو زیر پات خالی بشه ... خندید ... ـ مثل فرهاد که موقع رد شدن از رود ... با مغز رفت توی آب... هر چند یادآوری صحنه خنده داری بود ... و همه بهش خندیدن ... اما مسخره کردن آدم ها ... هرگز به نظرم خنده دار نبود ... حرف رو عوض کردم و از دکتر جدا شدم ... رفتم سمت انشعاب رود، وضو گرفتم ... دکتر و بقیه هم آتیش روشن کردن ... ده دقیقه بعد ... گروه به ما رسید ... هنوز از راه نرسیده ... دختر و پسر پریدن توی آب ... چشم هام گر گرفت وقتی داشتم از آب زلال و تشبیهش به آدم ها حرف می زدم ... توی ذهنم شهدا بودن ... انسان های به ظاهر ساده ای که عمق و عظمت وجودشون تا آسمان می‌رسید ... و حالا توی اون آب عمیق ... کوله ام رو برداشتم و از جمع جدا شدم ... به حدی حالم خراب شده بود که به کل سعید رو فراموش کردم ... چند متر پایین تر ... زمین با شیب تندی، همراه با رود پایین می رفت ... منم باهاش رفتم ... اونقدر دور شده بودم که صدای آب ... صدای اونها رو توی خودش محو کرد ... کوله رو گذاشتم زمین ... دیگه پاهام حس نداشت ... همون جا کنار آب نشستم ... به حدی اون روز سوخته بودم ... که دیگه قدرت کنترل روانم رو نداشتم ... صورتم از اشک، خیس شده بود ... به ساعتم که نگاه کردم ... قطعاً اذان رو داده بودن ... با اون حال خراب ... زیر سایه درخت، ایستادم به نماز ... آیات سوره عصر ... از مقابل چشمانم عبور می کرد ... دو رکعت نماز شکسته عصر هم تموم شد ... از جا که بلند شدم ... سینا ... سرپرست دوم گروه ... پشت سرم ایستاده بود ... هاج و واج ... مثل برق گرفته ها ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • رسـول خـدا (صلي اللّٰه عليه و آله) فرمود:« در نزدیکیِ عبد به خداوندِ متعال هيچ امري را با فضيلت تر از نماز شب و رازونياز در دلِ شب نمي شناسم!💚✨» ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهی)💙 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi