eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
{ 🌻' ‌} . . . خودمونو وقف انقلاب کنیم ، وقف آقا کنیم ، وقف این مردم کنیم ، وقف این نظام کنیم که ان‌شاءالله وقتی صدای «أنا بقیةالله» بلند شد ، وقتی بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد ، آقا تو رو هم بخره ، آقا تو رو هم به جِیش و لشکر و خیمه‌ی خودش ببره...🌱 🖊 حاج حسین یکتا - بیاین رو خودمون کار کنیم رفقا... بیاین خودمونو وقف مطلق کنیم... بیاین هر کدوممون به‌قدر وسعمون کارو دست بگیریم تا خریدنی بشیم :)💚 . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 24- از روی نادانی سخن گفتن آنچه که انسان به آن علم ندارد، وقتی درباره آن وارد سخن می‌گردد، منتهی به تهمت، گمراهی دیگران، آشوب در یک خانواده يا اجتماع، از بین رفتن مال یا آبروی یک انسان بی گناه و یا رد حق یا استقرار باطل می‌گردد که گناه هر کدام این‌ها د پيشگاه خداوند گاهی از کوه‌ها سنگین‌تر است.😱💔 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا
🍃🌼 •. ✋🏻مولای مهربان غزل های من سلام 😭سمت زلال اشک من،آقای من سلام 🌱 نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز 💙آبی ترین بهانه دنیای من سلام ❣|الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج|❣ . . همهـ‌جا مےبینم رخ زیباے تـو را .. .•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• نیومدم بازی کنم... من اومدم نوکری :) السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5812065777783672577.mp3
10.3M
|••| 🎼 |•• ازم سیری 🥺 داری از دست من میری💔😭 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ أَقْلِبْنا فِى هٰذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلَا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلَا تَحْرِمْنا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلَا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلَا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلَا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَ لِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنَّا عَلَىٰ مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنَّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ خدایا ما را در این وقت از پیشگاه رحمتت پیروز و رستگار و پذیرفته و بهره‌مند بازگردان و ما را از ناامیدان قرار مده و از رحمتت با دست تهی و خالی مگذار و از آنچه از احسانت امیدواریم مبتلای به حرمان مکن و از رحمتت محروممان منما و از افزونی آنچه از عطایت آرزو داریم ناامید مساز و ناکام باز مگردان و از درگاهت مران، ای بخشنده‌ترین بخشندگان و کریم‌ترین کریمان، یقین‌کنان به درگاهت رو نمودیم و آهنگ‌کنان و روی‌کنان به زیارت خانه‌ات آمده‌ایم، بر ادای مناسک حج یاری‌مان ده و حجّمان را کامل کن و از ما درگذر و به ما سلامت کامل بده، چراکه دست‌های خود را به جانب تو دراز کرده‌ایم و آن دست‌ها به خواری اعتراف علامت‌دار است؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
⚘️ ⟯ اگر‌ از ‌دست ‌کسی ناراحت ‌هستید دو رکعت ‌نماز ‌بخوانید🧎‍♂ ‌و بگویید: خدایا. . !🌱 این‌ بنده‌ی ‌تو حواسش‌ نبود من‌ از ‌او‌ گذشتم‌..تو هم ‌بگذر..(:♥ . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهفتم! › از نیم ساعت قبل فرو
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهشتم! › صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بذار زمین ...اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد ... منم بلند و با خنده گفتم ... _امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده ... یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ... سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ... سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ... - من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ... آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ... جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ... خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... باعصبانیت داد زد ... - مهران ... و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ... سومی رو در حالی که همچنان جیغ می‌کشید ... جاخالی داد ... سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ... - دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ... گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره _مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ... الهام تا دید حواسم به سعید پرته ... دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ... بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ... تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ... جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ... تا اینکه بالأخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ... از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه مأموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش ... دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود ... اما نیم ساعت بعد از ورود سعید ... صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود ... حتی برف های روی درخت و در رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ... طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ... وقتی رفتیم تو ... دست و پای همه مون سرخ سرخ بود ... و مثل موش آب کشیده،خیس شده بودیم ... مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو خشک کردیم ... بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم ... چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ... من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ... اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید می تونست بیاد ... چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند ... اوایل زیاد راه نمی رفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی ... مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش خیلی زود انرژیش رو از بین می برد ... اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد ... هر جا حس می کردم داره کم میاره ... دستش رو محکم می گرفتم ... - نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • امام عـلـی(عـلیـه السلام)می فرمایند:  «و هنگامى كه مردم خوابند نماز شب بخوانيد تا با آسودگی وارد بهشت شويد!🦋» ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•{ 🦋}• از نشانه های قدرتِ خالقِ مقتدر: «نه برای خورشید این توان هست که به مـاه برسد و نه شب از روز پیشی می گیرد و هرکدام در مداری شناورند!» -سـوره یـاسـیـن،آیـه 40 🌧🌚 •-------------------------------------------------• - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' ‌} . . . بیا خیلی یهویی با خودت یه دو دو تا ، چهار تا بکن! 🧮 ببین در طول روز چه‌قدر واسه خدا ، اهل بیت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وقت می‌ذاری ، به یادشونی و براشون کار می‌کنی 🔍 ان‌شاءالله که جوابت «خیلی کم» و از این‌‌جور جوابا نباشه! :) . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| 🍃 چیزي که واقعاً اکثر مردها می‌خواهند این است که ⬇️ زنها آنها را بپذیرند و به آنها اطمینان داشته باشند،🥰👌 پس شما این نکته حیاتی را فراموش نکنید.🤗✅ . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• تو همونی که من از ته قلبم میخوامش(: السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• 🔰(۱) 💠 اگر بخواهیم در تربیت یک حرکت خوب و روان و ثمربخشی داشته باشیم؛ 🔆باید چیزهایی که به عنوان مان تربیتی هست را از مسیر برداریم. 🔻موانعی که ناخودآگاه، بدون اینکه متوجه آن‌ها باشیم. 🤔 گاهی فکر می‌کنیم کمک‌کار هستند داریم استفاده می‌کنیم، ⚠️ حال آنکه آن‌ها مانع هستند و فرزندان ما را از دسترس تربیتی مان خارج می‌کند. ✅ اگر بخواهیم کار تربیت را پیش ببریم باید بچه‌ها در اختیار ما باشند، ⁉️وقتی می‌گوییم فرزند از دسترس تربیتی خارج می‌شود، منظور چیست؟! 1⃣ ما را قبول ندارند. 2⃣ فکر و ذهن او سمت و سوی دیگر است؛ ▫️گاهی اوقات بچه‌ها در خانه هستند، اما ذهنش در کوچه است ▪️نزد دوستش است، ▫️ذهنش پیش آن است که چطور یک دوچرخه یا موتوری بخرد. ▪️گاهی مادر خیلی انرژی صرف می‌کند اما عملا بچه گویا هیچ حرف‌شنوی ندارد. 3⃣ جسم آن‌ها در اختیار ما نیست؛ چه رسد به فکر آن‌ها. 🌀مثلاً بچه صبح می‌رود بیرون و شب می‌آید، ❌ ولی مادر دائم سرگرم آشپزخانه و تمیز کردن خانه است. گویا بچه در دید و تررس نگاه او نیست. 📝 «استاد تراشیون» 🚨 ادامه دارد ... . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ فَأَعْطِنا فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ مَا سَأَلْناکَ، وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ، فَلا کافِىَ لَنا سِواکَ، وَلَا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ، نافِذٌ فِینا حُکْمُکَ، مُحِیطٌ بِنا عِلْمُکَ، عَدْلٌ فِینا قَضاؤُکَ، اقْضِ لَنَا الْخَیْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَیْرِ. خدایا آنچه را در این شب از تو خواستیم به ما عطا کن و کفایت آنچه را از تو خواستیم عهده‌دار باش که ما را کفایت‌کننده‌ای جز تو نیست و برای ما پروردگاری جز تو نمی‌باشد، قانونت بر ما نافذ است، دانشت ما را فراگیر است، داوری‌ات درباره ما عادلانه است، خیر را برای ما حکم کن و ما را اهل خیر قرار بده. . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادوهشتم! › صدای جیغش بلند شده
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادونهم! › کوه بردن های الهام ... و راه و چاه بلد شدن خودم ... از حکمت های دیگه‌ی اون استخاره ها بود ... حکمتی که توی چهره‌ی الهام، به وضوح دیده می شد ... چهره‌ی گرفته، سرد و بی روحی که ... کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید ... و اوج این روح و زندگی رو ... زمانی توی صورت الهام دیدم ... که بین زمین و آسمان، معلق ... داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم ... با یه لیوان چای اومد سمتم ... - خسته نباشی ... بیا پایین ... برات چایی آوردم ... نه عین روزهای اول ... و قبل از جدا شدن از ما ... اما صداش، رنگ زندگی گرفته بود ... عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد خیلی تعجب کرد ... خوب نشده بود ... اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود ... هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت ... که توکل بر خدا ... اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم ... اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود ... - اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم ... با خودت چی کار کردی پسر؟ ... و من فقط خندیدم ... روزگار، استاد سخت گیری بود ... هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت ... از دانشگاه برمی گشتم که تلفنم زنگ زد ... صدای کامل مردی بود، ناآشنا ... خودش رو معرفی کرده ... - شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن ... گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید... و شخصیت‌شناسی‌تون خیلی خوبه ... ما بر حسب توانایی علمی و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم ... می خواستیم اگر برای شما مقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم ... از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم ... محکم ... و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق ... - آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن ... ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره ... شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حدأقل ... به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده ... یه سر برم اونجا ... تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم ... مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من ... برای اونها درست کرده ... - هیچی ... چیز خاصی نگفتم ... فقط اون دفعه که باهام اومدی سرکارم ... فقط همون ماجرا رو براشون گفتم ... جا خوردم ... تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی اومد ... _ ای بابا ... همون دفعه که بچه های گروه رو دیدی ... بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون ... اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه شون می افتن به جون هم ... ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می خوری ... دقیقاً پیش بینی هایی که در مورد تک‌تک‌شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد ... من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم ... دو دل شدم ... موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم ... به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود ... چیز چندان خاصی نبود ... و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود ... - این چیزها چیه گفتی پسر؟ ... نگفتی میرم ... خودم و خودت ضایع میشیم؟ ... پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته؟ ... تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود ... در نهایت دلم رو زدم به دریا ... هر چه باد ، آباد ... حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی گذاشت ... و اینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می گرفتم ... هر چند برای اونها عضو مفیدی نبودم ... اما دیدن شیوه کار و فرصت یادگرفتن از افراد با تجربه ... می تونست تجربه‌ی فوق العاده ای باشه ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • "نگاهِ پرمحبت فرشتگانِ خدا را احساس میکنی، تو را تحسین میکنند که در تاریکی شب با خدای خود راز و نیاز میکنی!💚" ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد💔 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
💙┋ «ای اهل ایمان! مراقبِ (ایمان و ارزش های معنویِ) خود باشید؛ اگر شما هدایت یافتید، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست!✨» ••﴿سـوره مائـده،آیه 105﴾•• ----------------<😇🦋> ------------------- - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| •🧩|• بیاید بیشتر حواسمون باشه که همیشه خدا ناظر کارهامون هست و همیشه باید به خدا پناه ببریم که بهترین ملجا بنده هاست☺ امام رضا (ع) می فرماید: « أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ». پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.( الکافی ، ج2 ، ص428 ) . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| 🍏 |•⊰ سلااام شما هم می‌شنوید؟ صدایِ قدم های طبیب رو می‌گم!😁✨ طبیب بازم اومد تا با تفنگِ مخفیش ، دزد های سلامتی رو دستگیر بکنه.☺️🤫 امروز ، می‌خوایم بریم سراغِ شیرین ترین شکلاتِ طبیعی دنیا ، یعنی عسل! جالبه بدونید که خواص عسل ، حتی در آیه های قرآن کریم هم گفته و از اون به عنوان یک موهبت الهی و شفابخش یاد شده!🍯 حتی امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: مردم به چيزى همانند عسل، درمان و دارويى ديگر نخواهند يافت. اینم منبعش ، تقدیم به‌شما🌿 کافی ، جلد ۶ ، صفحهٔ ۳۳۲ از دیگر فوایدِ این شیرینیِ طبیعیمون ، می‌شه به موارد زیر اشاره کرد: ۱-رفع آلرژی ۲-تقویت حافظه و انرژی بدن ۳-کاهش سرفه ۴-بهبود خواب تا یه طبیبِ دیگه ، خداحااافظی!👀✨ یڪ قدم تا سلامتے😉👇 🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁.• مارا 'حسین' بود که آدم حساب کرد(: السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
مداحی_آنلاین_به_بدی_دیگران_چگونه_پاسخ_دهیم؟_حجت_الاسلام_هاشمی_نژاد.mp3
2.76M
|••| 🎼 |•• به بدی دیگران چگونه پاسخ دهیم؟🌾 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظِيمَ الْأَجْرِ، وَكَرِيمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِينَ، وَلَا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكِينَ، وَلَا تَصْرِفْ عَنَّا رَأْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ خدایا پاداش بزرگ و ذخیره کریمانه و دوام آسایش را به حق جودت بر ما لازم گردان و گناهان همه ما را بیامرز و با هلاک‌شدگان هلاکمان مکن و مهربانی و رحمتت را از ما باز مگردان، ای مهربان‌ترین مهربانان؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌هشتادونهم! › کوه بردن های الهام .
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌نودم! › خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگ تر از خودم ... - زود اومدید ... مصاحبه از ۹ شروع میشه ... اسم تون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعالم کرده بودن؟ ... - مهران فضلی ... گفتن قبل از ۸:۳۰ اینجا باشم ...شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ... - اسمتون توی لیست شماره ۱ نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید؟ تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ... - من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کننده ها باشم ... تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ... -آقای فضلی اینجان ... گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ... - پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس ... تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس می کردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه می کنه ... حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیق تر بود ... هر چندخیلی سریع کنترلش کردن ... من در برابر اونها بچه محسوب می شدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم برای اولین بار توی عمرم ... حس بچه ای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ... آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو به هم معرفی کرد ... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ... به شدت معذب شده بودم ... نمی دونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ... - ادای بزرگ ترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ... این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که... یکی شون چرخید سمت من ... - آقای فضلی ... عذرمی خوام می پرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه؟ نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ... - ۲۱ سال نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... می ترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهره شون ببینم ... اولین نفر وارد اتاق شد ... محکم تر از اون ... من توی قلبم بسم ﷲ گفتم و توکل کردم حس می کردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد می شدم و روم فشار می اومد ... یکی پس از دیگری وارد می شدن ... هر نفر بین ۲۰ تا ۳۰ دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش می دادم و نگاه می کردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم... می دونستم برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید می دونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم ... در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ... این روند تا اذان ظهر ادامه داشت ... از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم ... بعد از نماز، ده دقیقه ای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم ... وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد ... شخصیت ها، نقاط و قوت و ضعف و خصوصیات شون حرف می زدن ... نفر سوم بودن که من وارد شدم ... آقای علیمرادی برگشت سمت من ... - نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید😭 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
🤍◖ «و خداوند به هركسی بخواهد بى‌حساب روزى مى‌بخشد! » 🌱﴿ سـوره نـور،آیـه 38 ﴾🌿 - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' ‌} . . . دیدی چه زود گذشت؟ اربعین هم تموم شد...🕯 به نظرت این محرم و صفر تونستی خودتو بسازی؟ تونستی اونی بشی که امام زمانش رو یاری می‌کنه؟ تونستی توی مسیر خدایی شدن رشد کنی؟ 🔍 ان‌شاءالله که جوابت به این سؤالات ، «بله» است :) . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 25- غشّ و خدعه‌ مكر و فريب و حيله و خدعه و به تعبير روايات غشّ با مردم عملى شيطانى و مورد نفرت حق و جاذب لعنت و شقاوت براى مرتكب آن است.🌿 امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد: اگر عرضه شدن تمام برنامه‌ها بر حضرت حق امرى مسلّم و حتمى است پس خدعه و حيله براى چيست؟🧐 اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: مومن با برادر دينى خدعه نمى‌كند، به او خيانت نمى‌ورزد، وى را بى‌يارى نمى‌گذارد، به او تهمت نمى‌زند و از وى برائت و بى‌زارى نمى‌جويد.😇 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا
📚🌱'' ⟩ مجموعه‌ی پانزده جلدی سرگذشت استعمار 📜🌎 🖊 نوشته‌ی آقای مهدی میرکیایی این مجموعه‌ی پانزده جلدی ، روایت‌گرِ چگونگی پیدایش و رشد استعمار در نقاط مختلف جهانه و توی پانزده جلد این کتاب ، شما رو به سفری در یک سیرِ تاریخی می‌بَره 🚌🌻 لازم به ذکره که رهبر معظم انقلاب هم خوندن این کتاب رو در دیداری که پارسال با نخبگان کشورمون داشتن ، توصیه کردن😁 - راستی ، این مجموعه‌ی پانزده جلدی رو ممکنه به صورت تجمیع شده در سه جلد هم مشاهده کنید ؛ جفتش یکیه!👀 . . فڪر خوب همراه با معرفےِ ڪتاب‌هاے خوب😁👇 ●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi