{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
خدا از ما بچه مذهبیها انتظار تغییر و تحول بیشتر داره!📊
این مسئله بیشتر یقهی ماها رو میگیره!
هرکی که مذهبی شد ، آماده باشه ؛
آماده باشه برای امتحانهایی که خدا زیر و روش بکنه...
خدا با آزمایشاتش این کار رو میکنه.
خدا با همه اینکار رو میکنه! 🧮
پس آماده باش رفیق :)✨
🖊استاد پناهیان
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
گشايش در كارها
پوينده راه حق و حقيقت بايد پيوسته
گشايش معنوى خود را از خداوند
درخواست كند و در امور معنوى به
كسانى كه در اوج قلههاى كمال هستند،
بنگرد تابه افزونى عمل خود ننازد.😅
اما در گشايشهاى مادى بايد به فقيران
و زيردستان نگاه كند تا خود را در حد
كفايت ببيند و به حق خود قانع باشد.
گشايش در امور زندگى از سنتهاى
الهى است كه بر اساس رسم روزگار
سختى و راحتى پىدرپى هم مىآيند
و خوشىها به ناراحتىها نزديک
مىشوند.🌿
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هفتم
#فراز۸
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
کتاب قدم عاشقی:
حرکت کاروانی اربعین؛
امتداد عاشورا تا ظهور
سخنرانی های استاد محمدرضا عابدینی به مناسبت اربعین حسین است که
در 3 گفتار منتشر شده است:
گفتار اول:
(اربعین و ظهور حق در طول تاریخ)
گفتار دوم :
(اربعین؛ امتداد عاشورا تا ظهور)
در گفتار سوم :
(شرح زیارت نامه اربعین)
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁...
حالا ڪه شما برادر امام حسینی...
همہ ڪس امام حسینی
میشه واسطه ی کربلای ماهم باشی؟(:
السلام علیڪ یا علمدار کربلا🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
مهدی رسولیسلام خسته نباشی پهلوونم.mp3
27.91M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
سلامخستهنباشیپهلوونم💔:))
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🏴
#شهادت_سید_الساجدین
#پیشنهاد_دانلود
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
24.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
دخترتو خیلی دوست داشته باش...
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتِى، وَاسْتُرْ عَوْرَتِى، وَاغْفِرْ لِى خَطِیئَتِى، وَاخْسَأْ شَیْطانِى، وَفُکَّ رِهانِى، وَاجْعَلْ لِى یَا إِلٰهِى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى الْآخِرَةِ وَالْأُولىٰ؛
خدایا گرفتاریام را برطرف کن و زشتیام را بپوشان و خطایم را بیامرز و شیطانم را بران و بدهکاریام را ادا کن و برایم معبودا در آخرت و دنیا درجهای برتر قرار ده؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
🌴شهید رضا اسماعیلی را داعشیها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد، داعشیها نیت کرده بودن زنده بگیرنش، همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود، خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد، تشنه بود آب جلوش میریختن روزمین، فهمیدن حاج قاسم توی منطقس، برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کمکم برا این که زجرکشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش میگفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم، اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید! ولی از اولش تا لحظهای که صدای خرخر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه میگفت، اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا زهرا،میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد، بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خونها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم!
🌷شادی روح تمامی شهدا علیالخصوص شهید رضا اسماعیلی صلواتی ختم بفرمایید
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتشصتونهم! › حس فرزند بزرگ بودن .
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهفتادم! ›
پدر، الهام رو از ما گرفت ... و گرفتن الهام، به شدت مادرم و سعید رو بهم ریخت ...مادر که حس مادرانه اش و ورود الهام به خونهی زنی که بویی از انسانیت نبرده بود ... ومی خواستن همه جوره ... تمام حقوقش رو ضایع کنن
و سعید از اینکه پدر دست رد به سینه اش زده بود ... کسی که تمام این سال ها
تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد ... خیلی راحت توی صورتش نگاه کرد و گفت ...
ـ با این اخلاقی که تو داری ... تف سر بالا ببرم توی خونه زنم؟ ... مریم هم نمی خواد که ...
سعید خورد شد ... عصبی، پرخاشگر و زودرنج شده بود ... با کوچک ترین اشاره و حرفی بهم می ریخت ...
جواب کنکور اومد ... بی سر و صدا دفترچه انتخاب رشته و برگه کدها رو برداشتم رفتم نشستم یه گوشه ...
با دایی قرار گذاشته بودیم، بریم مشهد ... خونهی مادربزرگ ... دست نخورده مونده بود ...
برای فامیل که از شهرهای مختلف میومدن مشهد ... هر چند صدای اعتراض دو تن از
عروس ها بلند شد ... که این خونه ارثیه است ... و متعلق به همه ... اما با موافقت همون همه و حمایت دایی محمد... در نهایت، قرار شد بریم مشهد.
چه مدت گذشت؟ نمی دونم ... اصلاً حواسم به ساعت نبود... داشتم به تنهایی برای آینده ای تصمیم می گرفتم ... که تا چند ماه قبل، حتی فکر زیر و رو شدنش رو هم نمی کردم.
مدادم رو برداشتم ... و شروع کردم به پر کردن برگه انتخاب رشته ... گزینه های من به صد نمی رسید ... ۶ انتخاب ، همه شون هم مشهد ... نمی تونستم ازشون دور بشم ... یک نفر باید مسئولیت خانواده رو قبول می کرد ...
وسایل رو جمع کردیم ... روح از چهره مادرم رفته بود ... و چقدر جای خالی الهام حس می شد ...
با پخش شدن خبر زندگی ما ... تازه از نیش و کنایه ها و زخم زبان ها ... فهمیدم چقدر انسان های عجیبی دور ما رو پر کرده بودن ... افرادی که تا قبل برای بودن با ما سر و دست
میشکستن ... حاال از دیدن این وضع، سرمست از لذت بودن ... و با همهی وجود،
سعی در تحقیر ما داشتن ...
هر چقدر بیشتر نیش و کنایه می زدن ... بیشتر در نظرم حقیر و بیچاره می اومدن ؛ انسان های بدبختی که درون شون به حدی خالی بود ... که بر ای حس لذت از زندگیشون ... از پیش کشیدن مشکلات بقیه لذت می بردن .
کسی جلودار حرف ها و حدیث ها نبود ... نقل محفل ها شده بود غیبت ما ... هر چند حرف های نیش دارشون ... جگر همه مون رو آتش می زد ... اما من به دیدهی حُسن بهش نگاه می کردم ... غیبت کننده ها ... گناهْ شورِ نامهی اعمال من بودن ... و اونهایی که تهمت رو هم قاطیش میکردن ... و اونهایی که آتش بیاری این محفل ها بودن ... ته دلم می خندیدم و می گفتم ...
ـ بشورید ... ۱۸ سال عمرم رو ... با تمام گناه ها ... اشتباه ها ... نقص ها ... کم و کاستی ها ... بشورید ... هر حقی رو که ناخواسته ضایع کردم ... هر اشتباهی رو که نفهمیده
مرتکب شدم ... هر چیزی که ... حالا به لطف شما ... همه اش داره پاک میشه ...
اما اون شب ...زیر فشار عصبی خوابم نمی برد ... همه چیز مثل فیلم از جلوی چشم هام رد می شد که یهو به خودم اومدم
ـ مهران ... به جای اینکه از فضل و رحمت خدا طلب بخشش کنی ... از گناه شوری اونها به وجد اومدی؟ ...
گریه ام گرفت ... هر چند این گناه شوری ... وعده خدا به غیبت کننده بود ... اما من از خدا خجالت کشیدم ...
این همه ما در حق لطف و کرمش ناسپاسی می کنیم ... این همه ما ...
اون نماز شب ... پر از شرم و خجالت بود ... از خودم خجالت کشیده بودم ...
- خدایا ... من رو ببخش که دل سوخته ام رو نتونستم کنترل کنم ... اونها عذاب من رو می شستن ... و دل سوخته ام خودش رو با این التیام می داد ...
خدایا ... به حرمت و بزرگی خودت ... به رحمت و بخشندگی خودت ... امشب، همه رو حلال کردم و به خودت بخشیدم ... تمام غیبت ها ... زخم زبون ها ... و هر کسی رو که تا امروز در حقم نامردی و ظلم کرده ... همه رو به حرمت خودت بخشیدم
تو خدایی هستی که رحمتت بر خشم و غضبت پیشی گرفته ... من رو به حرمت رحمت و بخشش خودت ببخش ...
و دلم رو صاف کردم ...
برای شبیه خدا شدن ... برای آینه صفات خدا شدن ... چه تمرینی بهتر از این ... هر بار که زخم زبانی ... وجودم رو تا عمقش آتش می زد ... از شر اون آتش و وسوسه شیطان...
به خدا پناه می بردم ... و می گفتم ...
- خدایا ... بنده و مخلوقت رو ... به بزرگی خالقش بخشیدم
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
امام صـادق (؏) مـے فرمایند:
«نمازِشب مؤمن،گناهـے را ڪه در روز
مرتکب شده است،از بین مـے برد!»
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّین
،سلام بر پیشواى دین 💚
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق ♡┋
"اوست که شما را از گِلی مخصوص
آفرید، سپس برای عمر شما مدتی
مقرّر کرد،و اَجل حتمی و ثابت نزد
اوست، شگفتا ! که باز شما با این
همه دلایل آشکار به قدرتِ او شک
می کنید! "
🌱﴿ســوره انـعـام،آیـه 2﴾🌿
----------------------------------<🏔🕊>
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi