12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روابط کلامی زن و شوهر
بخش چهارم
علل پنهان بد اخلاقی ها و بهانه جویی های شوهر
#روابط_کلامی_زن_و_شوهر
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
❤️🍃❤️
#سیاست_زنانه در #شوهرداری ، حفظ شوهر
زنان اهمیت و مسئولیت ویژه ای در عرصه حفظ ، تداوم و تعادل یک رابطه ایده آل با همسر خود دارند
بسیاری از زنان برای برانگیختن نقاط قوت رفتاری در شوهرشان قابلیت های زیادی دارند
و با همین قابلیت ها و سیاست های زنانه می توانند کاری کنند که مردان به آن ها گوش دهند و حرف شنوی خاصی از همسرشان داشته با شند.
سیاست های زنانه در همسرداری معجزه می کنند
تمامی مردان نفوذپذیرند به شرط اینکه شما نفوذ خوبی باشید و با سیاست های زنانه یعنی دانستن رفتار با شوهر و آگاهی از روش هایی برای به دست آوردن و حفظ دل همسر ، کاری کنید که همسرتان مجذوب رفتار شما شود.
شما با سیاست های زنانه می توانید همسر خود را به یک همسر ایده آل و بسیار خوب تبدیل کنید
همسر خود را با مهری مستمر و عمیق پر کنید به طوری که حتی دوری شما را نتواند طاقت آورد
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت38 وقتي عاقد خطبه عقد را جاري كرد ، نگا
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت39
آرتین به او خيره شد و با آرامش گفت:
- میدونی سایه !بار اولي كه تودانشگاه ديدمت و درموردت تحقيق كردم فهمیدم دختر جسور وبي باكي و تنها با اين دلخوشي كه مقابل خانواده ات می ايستي سكوت كردم حتي شب خواستگاري هم وقتي قاطع ومحكم گفتي با اين ازدواج مخالفي به خودم گفتم آرتین ديگه همه چيز حله ، وسايه تحت هيچ شرايطي زير جبر خانواده اش نمی ره اما وقتي تو و آرمين مصلحتي با هم كنار اومديد تازه متوجه اشتباهم شدم كه ديگه خیلی دير شده بود. سايه ! من براي برهم زدن اين ازدواج لعنتی خيلي با خانواده ام درگير شدم ولي نتونستم هيچ كاري كنم ؛ شايد مقصر واقعی من باشم كه با اون همه شوق و اشتياق درمورد تو براي پدر ومادرم تعريف وتمجيد كرده بودم اونها منو مامور كرده بودن در مورد تو تحقيق كنم ومن غافل از اين بودم كه تو رو كانديداي ازدواج براي آرمين ميدونن
سايه تا حدودي منظور آرتین را ميفهميد ولی دليل ناراحتي او را اصلا درک نمی کرد به همين دليل با حیرت پرسید :
- آرتین !تو خودتو مقصر اين ازدواج ميدونی ؟
لبخند تلخي زد و گفت:
- مقصر اين ازدواج وهمه بدبختي های تو!
وغمگين ادامه داد :
-اما ديگه همه چيز تموم شده و راه برگشتي نيست
نگاه سايه در جمع به آرمين افتاد ، آرمين در حالي كه در حال گفتگو با دو مرد شيك پوش بود اما همه حواسش روي او وآرتین بود
آرتین دوباره گفت:
- ايكاش به نصيحت من گوش مي کردی و خودتو درگيرزندگي آرمین نمي كردي ،يكروز می فهمي كه اشتباه بزرگی کردی ، اما اون روز دیگه خیلی دیره
همه وجود سايه لرزيد آرتین از چه چيز حرف می زد که او نمي دانست چرا آرتین بايد اينهمه نگران او وآینده اش باشد .نميتوانست ناراحتي و نگراني آرتین را در مورد زندگي خودش درك كند به همين دليل گیج وسردرگم گفت :
- من نمی فهمم تو از چی حرف ميزني وچرا بايد انتخاب آرمين بزرگترين اشتباه من باشه ؟!
آرمين از سكوي جایگاه مخصوص عروس و داماد بالا آمد و رو به آرتین گفت :
- آرتین لطف كن به بچه هاي شركت تنديس برس و نذاربهشون بد بگذره
آرتین درحالي كه برمي خاست با کنایه گفت:
- تو هم نذار سايه اینجا احساس تنهايي كنه
وسپس رو به سايه گفت:
- امشب بايد شب خاطره انگيزي برات باشه پس سعي كن ازش لذت ببري
و از آنها جدا شد .
آرمين با غضب نگاهي به چهره غم گرفته اش انداخت و گفت :
- نمي تونستي لباسی از این بهتر انتخاب كني ؟
با حرص جواب داد :
- لباس اين عروسي هم مثل دامادش به اجبار تنم شده
- خوب ميتونستي انتخاب نكني ،عقل كه داشتي !
خيره به او نگريست وبا چشمانی تنگ شده گفت :
- چيو ؟ تو رو يا لباس و ؟
نفس عميقي كشيد وکنارش نشست وآرام زمزمه کرد :
- بهتره شنلت یه لحظه از شونت پایینتر نره والا بد می بینی
از این لحنش برآشفت وخشمگین گفت :
- چرا؟! ..... مگه تو چکاره منی که باید گوش به حرفت بدم ؟! ... هان؟! ...... فراموش کردی که تو هم برا من یکی هستی مثل همه مردهایی که اینجا حضور دارن !.....یه غریبه ! فقط همین !..........پس بی خود حرص نزن والکی خون خودتوکثیف نکن ،چون برا من اصلا ارزش نداره...
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت39 آرتین به او خيره شد و با آرامش گفت:
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت40
آرمین نگاهش را به روی مهمانان چرخاند ودر حالی که سعی می کرد لبخندی نمایشی بزند با آرامش گفت :
- هیچ می دونی من چقدر از زنهای سبکسر وجلف متنفرم ؟! پس کاری نکن وقتی هنوز جوهر عقد نامه مون خشک نشده مجبور بشم برگه طلاق و تو دستت بزارم
و بی انکه منتظر جوابش بماند از جا برخاست و او را تنها گذاشت.
آخر شب موقع خداحافظي از خانواده اش تازه متوجه درد درونش شد مقابل ويلچر پدرش زانو زد و با شدت گريست .حاج علي در حالي كه موهاي نرم دخترش را نوازش ميكرد با غصه گفت:
- اميدوارم خوشبخت بشي دخترم ، تا که من هيچوقت احساس شرمندگی نکنم .
ناهيد خم شد وسايه را در آغوش كشيد و گفت:
- عزیزم ! منو ببخش ، من به غير از خوشبختي تو چيز ديگه اي نخواستم ونمی خوام.
سايه با گريه به ساغر نگاه كرد و خود را در آغوشش انداخت وبه سختي گريست.
ساغر با گريه گفت :
- سایه ! بدون تو خونه ديگه هیچ روحی نداره
دلش ميخواست بگويد :
( زياد نگران نباش چون منم به زودي برميگردم)
اما در حالي كه ميان گريه لبخند ميزد گفت:
- به اتاق من دست نميزني من حتما هر چند وقت يه بار اونجا ميمونم
حاج علي دست سايه را در دست آرمين گذاشت و گفت :
- پسرم مراقبش باش ،سايه همه زندگی منه قول بده خوشبختش ميكني
آرمين لبخندي زد و گفت :
- نگران نباشيد آقاي ستوده از چشما مم بیشتر مراقبشم
در ميان غم پدر و مادرش و ساغر ، بطرف ماشین عروس رفت . وقتي ميخواست سواراتومبيل شود آرتین كنارش بود و آرام زمزمه كرد
- مطمئن باش آرمين به توهیچ صدمه ای نمي رسونه پس راحت و آسوده در كنارش زندگي كن و نگران هیچی هم نباش . اگر احيانا قصد آزارتو داشت فقط کافیه به من بگی ، قسم میخورم که هيج وقت بهش اجازه نمي دم تو رو اذیت کنه
لبخندي زد و گفت :
- نگران من نباش من مواظب خودم هستم
قبل از اينكه فيلمبردار دستوري صادر كند سريع سوار شد و پس از چند لحظه آرمين هم پشت فرمان قرار گرفت ودر سكوت مشغول رانندگي شد
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
🔴 #قدرت_زن
💠 چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند مهربانی اوست نه سیمای زیبایش!
💠 زن مهربان میتواند خشگمینترین مردان را آرام کند.
🌹 #مهربان_باشید !
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🔴 #اینگونه_فکر_کنید
💠 به جای اینکه همیشه به این بیاندیشید که شما از همسرتان چه میخواهید کمی فکر کنید که #همسرتان از شما چه میخواهد.
👈 اینگونه فکر کردن در حل بسیاری از #مشکلات در زندگی راهگشا خواهد بود.
💠 و حس همنوع دوستی و #محبت به همسر و نیز حسنظن را در شما زنده خواهد کرد.
🦋👌🦋👌🦋👌🦋
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🍃💝🍃
🎀 #همسرداری 🎀
💙
📌5ایده برای اینکه قهرسریع تمام شود
👈🏻 به او لبخندبزنید
👈🏻 شما پیشقدم بشوید
👈🏻 به خوبی هایش فکر کنید
👈🏻 جزئیات بحث و دعوا را مرور نکنید
👈🏻 بدانید در هربحث دو طرف مقصرهستند
─┅═༅𖣔🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼𖣔༅═┅─
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت40 آرمین نگاهش را به روی مهمانان چرخاند
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت41
احساسهاي گوناگونی به وجودش چنگ می زد ،هم دلشوره و استرس داشت و هم ترس و نگراني ، نمي دانست اين چندماه را در چه شرايطي طي خواهد كرد
نگاهش در آينه به خودرو فيلمبردار افتاد و با ناراحتي رو به آرمین گفت:
- بهتر نيست فيلمبردار ومرخص كني بره ؟!
آرمين بي حوصله نگاهش كرد و او ادامه داد :
- اين عروسي مسخره چه چيزيش شبيه بقيه عروسي هاست كه نياز به فيلمبرداری وثبت خاطره داشته باشه نه من رغبتي برا ديدن اين فيلم كوفتي دارم و نه مطمئنا شما ، پس بگو بيشتر از اين خودشو اذيت نكنه
آرمين در آینه مقابلش نگاهی به خودرو فیلمبردار انداخت وبه سردی گفت :
- اگه دست من بود که حتي همین عروسي روهم نمي گرفتم
- بله مي دونم!
با اينكه دلش نمي خواست طبق نظر سایه كاري انجام دهد، اما وقتي ديد درست مي گويد با زدن راهنما خودرو را كنار جدول نگه داشت و با اشاره دست از فيلمبردار خواست نگه دارد وقتي خودرو فيلمبردار كنارش ايستاد گفت:
- دلم نمي خواد از لحظه هاي خصوصي زندگيم فيلمبرداري بشه بهتره همينجا فيلمتون و تموم كنيد
سایه همراه با پوزخندی با تمسخر تکرارکرد :
- لحظه های خصوصی !!!
فيلمبردار از خداخواسته گفت:
- چشم هر طور میل شماست آقا !
واز آنها جدا شد .
آرمین در حالی که دوباره به راه می افتاد با پوزخند گفت :
- بيچاره چه زجري کشید امشب از دست لجبازیها و سرخوديهاي تو! حسابي كفريش كرده بودی
برآشفت وگفت :
- از دست من يا شما؟ فراموش کردی وقتي پيشنهاد داد با هم بريم برقص يم چه دادی سرش زدی ،
که : ( از اين لوس بازيها اصلا خوشم نمياد)بیچاره از ترس قالب تهی کرد !
به طرفش برگشت وبا تبسم زیبایی گفت :
- نكنه دوست داشتي اجازه بدم ميون اون همه مرد با این لباس لختي برقص ي ؟!
با نیشخندی گفت :
- نه !..تو که مرد آرزوهاي من نيستي كه آرزو داشته باشم در كنارت برقص م،در ضمن لباسمم انتخاب مادرتونه ، بهتره هر اعتراضی داری به خودش بگی !
سپس نگاه بی تفاوتش را به خیابان دوخت وسکوت کرد
آرمین مقابل برج بلند ونوسازی توقف کرد وبا ریموت درب بزرگی را گشود وسپس از سراشیبی وارد محوطه پارکینگ شد ودر جایی مخصوص پارک کرد واز خودرو پیاده شد وبدون آنکه منتظر سایه بماند به طرف آسانسور رفت
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨