فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌نحوه به درک رسیدن یزید
Rozeh Veda Hazrat Zinab.mp3
6.64M
#روضه_وداع_حضرت_زینب_س_و_امام_حسین_ع
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️نمیدونم بخندیم یا گریه کنیم.
یه روز یه بنده خدایی توی ماه رمضان وارد روستایی شد دید همه اهالی روستا زیر درخت نشستن و بساط قلیون و چایی نباتشون براهه!
مرد رفت جلو با عصبانیت پرسید مگه شماها مسلمون نیستین؟
اهالی روستا گفتن چرا هستیم!
مرد گفت اگه مسلمونید پس این چه بساطیه توی ماه رمضان؟
اهالی گفتن ما یه ملّایی توی دِهمون داریم گفته قلیون روزه رو باطل نمیکنه!
مرد گفت گیریم این حرف مزخرفش درست، پس چایی و نبات دیگه برای چیه؟
پیرمردی از اون اهالی گفت یعنی اون ملّای فلان فلان شده نمیدونه قلیون بدون چایی نبات نمیشه!
حالا حکایت اونایی شده که میگن مجلس امام حسین(ع) مال همه هست بذارید هر کسی هر طوری خواسته بیاد.
دیگه نمیدونن اونهایی که بدون حجاب میان هیئت، به همین حد راضی نیستن و زنجیرزنی بدون حجاب هم میخوان!
اینها نمیان عوض بشن میان ما و بچه های ما رو عوض کنن.
بازم تاکید میکنم هیئت های مذهبی و اماکن مقدس جای گناهکار هست نه جای گناه!
خطر اسلام آمریکایی از خطر صهیونیسم بدتر هست.
15.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الذین بذلوا «مهجهم» دون الحسین.
Sokhanrani_Shab_6_Moharam 1403-04-21 [mahdisalahshour(2).mp3
1.89M
🌹روایت دفن شهید رئیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پول مداحی برکت نداره!
👈صحبتهای قابل تامل حاج حسین فخری راجب تعیین نرخ جهت مداحی کردن در مراسمات!
📎 #ایران_صدا
مداحی آنلاین - نقش ارزنده امام سجاد - آیت الله مظاهری.mp3
7.07M
🏴 #شهادت_امام_سجاد(ع)
♨️نقش ارزنده امام سجاد(ع) در زنده نگه داشتن نهضت عاشورا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙 #آیت_الله_مظاهری
4_556979832915755969.mp3
1.69M
#روضه
#شهادت_امام_سجاد
حاج حسن خلج
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه #شهادت_امام_سجاد حاج حسن خلج
#روضه_باسبک
امام سجادعلیه السلام
یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲
به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم
یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲
غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید
یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم
به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم
*این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن*
یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم
به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم
یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید
غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید
*حالا اینها یه طرف*
یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲
رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش
توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا
*خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم*
هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم
یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم
*کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه *
هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم
یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم
میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا
*چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... *
میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا
*فقط خودمون دوتا بدونیم*
ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا
*چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا *
برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون*
چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! *
نسیمی شنید سوز حرفاشو
به سقا رسوند ماجراشو
*خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!*
نسیمی شنید سوز حرفاشو
به سقا رسوند ماجراشو
عمو بسته بود چشم دریاشو...
حسین ....
💚🍃🥀🍃💚
گریز به روضه ی کاروان اسرا
#مناجات_انتظار
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله۰ تعالی فرجه الشریف
آمدی در بین ما ، امّا تو را نشناختم
هی زدی من را صدا امّا تو را نشناختم
ای غریب فاطمه دائم کنارم بوده ای
موقع درد و بلا امّا تو را نشناختم
گر سراغم آمده ،بیماری صعب العلاج
داده ای من را شفا امّا تو را نشناختم
آمدم با صد امید و آرزوی وصل تو
زیر خیمه ی عزا اما تو را نشناختم
گاه بین گریه کن ها گاه با هر سینه زن
خواندمت با هر نوا اما تو را نشناختم
در شب جمعه برای دیدنت یابن الحسن
آمدم کرب وبلا اما تو را نشناختم
تا بیایی بزم ما خواندم کنار علقمه
روضه ی دست جدا اما تو را نشناختم
.....
گفت زینب: ای حسینم، آمدم در قتلگاه
در میان کشته ها امّا تو را نشناختم
آمدم با آه بین لاله های پرپرت
پرپر از دست جفا ،امّا تو را نشناختم
دفن بودی زیر سنگ و خنجر و سرنیزه ها
بود جسمت آشنا اما تو را نشناختم
رأس تو بر نیزه ها رفت و تن صد چاک تو
بین مقتل شد رها اما تو را نشناختم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
Shab11Moharram1402[03].mp3
18.92M
از دل زینب ای وای
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
تنت تنها ماند / به خاک صحرا
خیمه های تو / به خاکسترها
مانده در غمها ، زینبت تنها
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
امان از غارت / فغان از یغما
بیمعجر ماندند / پردهنشینها
زیر دست و پا ، مانده کودک ها
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
در آتش می سوخت / پر چادرها
بر لب ما بود / ذکر زهرا
روضه ی آتش ، شد تکرار اینجا
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
از دویدنها / خسته شد گویا
نانجیبی برد / خلخال او را
برزمین افتاد ، دختری تنها
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
گریز از خیمه / مگر آسان بود
از آتش بدتر / چشم گرگان بود
معجرها بردند ، آه و واویلا
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
کجایی عباس / یل غیرتمند
این بی غیرتها / به من می خندند
می کشد ما را ، طعنهی اعدا
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
رقیه می گفت / کجایی بابا
پریشان می گشت / میان صحرا
پاسخش دادند ، ضرب سیلیها
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
ربابت با آه / لالایی خوانده
به دستش، طفلی / خیالی مانده
لالایی لالا ، لالایی لالا
از دل زینب ای وای
ای وای، ای وای، ای وای
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#شب_دوازدهم_محرم
4_6021484350162341631.mp3
5.9M
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دوازدهم_محرم
🔳 #واحد #اسارت #کوچ از قتلگاه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بریده حنجر خداحافظ
عزیز بی سر خدا حافظ
علی اکبر خدا حافظ
علی اصغر خدا حافظ
تو را می سپارم به آغوش صحرا
فتاده ز نی سایه ات بر سرما
من و گریه ها همسفر در بیابان
تو مویه های پر از سوز زهرا
مانده، خاکستری از خیمه ها
مانده، از قتلگه داغی با ما
افتد، بر روی ما چشم اعدا
🔳(حسین خدا حافظ یابن الزهراء)
ببین از امشب برادر جان
شروع کرب و بلای من
ملائک را خیره خواهد کرد
شکوه صبر و رضای من
فتد آتش خطبه هایم پس از این
به شام سیه روی این قوم بی دین
به لحن کلامم شود زنده حیدر
به سعی مدامم شود زنده آئین
بردم، بعد از تو صحرا به صحرا با خود
پیغام کرب و بلا را
زینب، فدای تو یا بن الزهراء
🔳(حسین خدا حافظ یابن الزهراء)
(آقای محمد مهدی سیار)
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تشنه لب کربلا وای حسینم حسین
راس تو بر نیزه ها وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
کشته صد پاره تن وای حسینم حسین
قاری خونین دهن وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
زینت دوش نبی وای حسینم حسین
پاره قلب علی وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
کن نگهی بر رباب وای حسینم حسین
ذکر لبش آب آب وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
شد سر تو دست به دست وای حسینم حسین
تیر به سینه ات نشست وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
سینه تو اطهر است وای حسینم حسین
قبر علی اصغر است وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
رهبر نیزه نشین وای حسینم حسین
جسم تو روی زمین وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
شد کفنت بوریا وای حسینم حسین
زینت سر نیزه ها وای حسینم حسین
<-♬♩●♩♬->
حضرت خیر النسا فاطمه یا فاطمه
همسر شیر خدا فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
کشته دیوار و در فاطمه یا فاطمه
مادر کشته پسر فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
شهید راه ولا فاطمه یا فاطمه
ای سپر مرتضی فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
قد تو از غم خمید فاطمه یا فاطمه
میخ تنت را درید فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
پشت و پناه علی فاطمه یا فاطمه
صبر و قرار علی فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
تکیه گه مرتضی فاطمه یا فاطمه
ای سپر مرتضی فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
یار وفادار من فاطمه یا فاطمه
ای تو علمدار من فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
زد وسط کوچه ها فاطمه یا فاطمه
بر سر تو نعره فاطمه یا فاطمه
<-♬♩●♩♬->
سهم تو سیلی شده فاطمه یا فاطمه
روی تو نیلی شده فاطمه یا فاطمه
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
🩸آمدن إمام سجاد علیهالسلام برای دفن پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا... | خاک و خورشید، چه بر سر پیکر مطهر شهدای کربلا آورده بود...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از که گذشت سه روز از عاشورا وقتی که بنی اسد، بر بالای بدن پاک و مطهر سیدالشهدا علیهالسلام رسیدند، او از روی نشانه های امامت و نوری که از او ساطع میشد، شناختند. دور پیکر امام علیهالسلام را گرفتند و شروع به گریه و زاری در اطراف او کردند.
📋 و حٰاوَلوا تَحريكَ عضوٍ من أعضائه، فلَم يَتمكّنوا.
▪️سعی کردند یکی از اعضای او را جابجا کنند، اما نتوانستند.
🥀 یکی از آنها گفت: چگونه ما می توانیم این بدنها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُم كما تَرونَ جُثثٌ بلا رؤوس، قد غَيّرتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و خورشید، وضعشان پریشان کرده است.
🥀 در همین حینی که مشغول صحبت باهم بودند، سواری را مشاهده کردند که نزدیک آن ها می آمد و نقاب بر صورت زده بود. آن ها _به گمان اینکه این سوار از بنی امیه است _ از اجساد فاصله گرفتند و دیدند که آن مرد از اسب پیاده شد و در حالی که کمرش، منحنی شده، آرام آرام از کنار اجساد، رد میشد؛
📋 حتّى إذا وَقعَ نَظرَهُ على جسدِ الحسين رَمَى بِنَفسِه عليه، و احتَضَنه، و جعلَ يَشمّه تارةً، و يُقبّله أخرى، و هو يَبكي و قد بَلّ لِثامُه مِن دموع عينيه،
▪️تا اینکه که چشمش به بدن امام حسین علیهالسلام افتاد ، پیش آمد و خود را بر آن انداخت ، آن را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن.گاهی آن ها را می بوسید و گاهی آن را می بویید. آن قدر گریه کرد تا نقاب چهره اش، خیس از اشک شد و می فرمود:
📋 «يا أبتاه بِقَتلك قَرّتْ عيونُ الشّامتين، يا أبتاه بِقتلك فَرِحت بنو أميّة، يا أبتاه بعدك طالَ حُزنُنا، يا أبتاه بعدك طالَ كَربُنا»
▪️پدرجان! با کشتن تو، چشم های مردم کوفه و شام، روشن شد. پدرجان! با کشتن تو، بنی امیه خوشحال شدند. پدرجان بعد از تو اندوه ما طولانی است و غصه هایمان تمامی ندارد.
🥀 سپس رو به بنی اسد کردند و به آنها فرمودند: چرا دور و بر این اجساد ایستادهاید؟ گفتند: ما آمدیم آن را تماشا کنیم.حضرت فرمود: قصد شما چه بود؟ آنها گفتند: بدان ، ای برادر ، اکنون ما آنچه را در دل خود داریم در مورد آن جنازه ها به تو می گوییم.
🥀 ما آمدهایم تا جسد امام حسین علیهالسلام و اصحاب او را به خاک بسپاریم و مشغول این کار بودیم که تو از دور نمایان شدی و ما به گمان اینکه تو از اصحاب بنی امیه هستی، دست از کار کشیدیم.
🥀 سپس امام علیه السلام ، خطی را روی زمین کشیدند و رو به بنی اسد کرده و فرمودند: اینجا را حفر کنید. بنی اسد مشغول حفر شدند. سپس حضرت دستور دادند که هفده جسد را در آن حفره به خاک بسپارند. سپس کمی آن طرف تر خطی را روی زمین کشیدند و دستور دادند تا آن جا را حفر کنند و باقی جسدها را در آن به خاک بسپارند به جز یک جسد را...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، بحرالعلوم ص۴۶۶
Rozeh.Shab 12.Beytozahra97.mp3
10.12M
#روضه_حضرت_زینب_س
دوازدهم محرم
🎤حجتالاسلام والمسلمین میرزامحمدی
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه_حضرت_زینب_س دوازدهم محرم 🎤حجتالاسلام والمسلمین میرزامحمدی
#روضه_حضرت_زینب_س
#دوزادهم_محرم
🏴السلام علیک یا اباعبدالله
▪️زینب آمد سنگ ها را زد کنار
▪️باغ گل را کرد پیدا زیر خار
▪️باغ گل نه،صفحه ای زآیات نور
▪️نقطه نقطه گشته از سُم ستور
▪️دید زینب ،آن صحیفه دیدنیست
▪️یک به یک آیات آن بوسیدنیست
▪️خواست بوسد جای بوسیدن نداشت
▪️لعل لب بر حنجرِ خونین گذاشت
بدن رو زیر تلی ازسنگ،تیر ،شمشیر ،نیزه شکسته ها دفن کرده بودند
امروز ازصبح تا غروب کار زینب همین بود
کوس رهیل رو که امروز صبح زدند
گفتن اسرا سوار بشند از کربلا بریم،
اما همه ی ارباب مقاتل نوشتند ،
غروب بود از کربلا رفتند
یعنی ازصبح تا غروب زینب داره این بدن رو زیارت میکنه
یه نگاه کرد دید اصلا این بدن قابل بغل کردن نیست
دست میبره زیر بدن
هرنقطه ای رو که بالا میبره
یه نقطه ی دیگه زمین میفته
یعنی بدن کاملا متلاشی شده
فَوَجَدَتهُم مَکبُوبََا عَلَی وَجهِه ...
دید یه بدنی به رو روی سینه ،
روی خاک گرم کربلا افتاده
وَ هُوَ جُثَّتُه بِلا رَأس...سر نداره
یــــاصاحب الزمان
عمه جان شما اینجا کاری کرد که نوشتند حتی اسب های لشگر دشمن هم برای زینب گریه کردند
حسیـــــــن....
حَتَّی تَسیر دُموعَ الخُیُول عَلَی هَوافِرِها....
اشک هاشون میریخت روی سُمّشون
اما ی عده ایستاده بودند و میخندیدند
شروع کرد با این بدن حرف زدن،
آخرین زیارت زینب با ابی عبدالله همین امروزه
اربعین هم برگشت تربت رو زیارت کرد
لذا امروز آخرین زیارت حسینه
چون یک سال ونیم بعد هم دیگه کربلا نیومد از داغ حسینش دق کرد و جان داد
لذا میخواد حقش رو ادا کنه
گفت داداش
▪️ای زِ دور خردسالی یاورم
▪️یاد داری در کنار مادرم
▪️ماه رخسارت زِ من دل می ربود
▪️تا برد خوابم نگاهم بر تو بود
▪️یاد داری شامگاهی باحسن
▪️راه پیمودید دوشادوش من
▪️غافل از خواهر نگردیدی دمی
▪️تا نباشد گرد من نامحرمی
حسیـــــــن..
داداش یادته من و تو و بابام علی و داداشم حسن، وقتی میخواستید من رو ببرید حرم پیغمبر
چجوری میبردید
بابام علی جلو میرفت شما دوطرف من حلقه میزدید
به قنبر میگفت قنبر
برو چراغ های حرم پیغمبر رو هم کم کن
شبانه من رو میبردید
یه روز داداشم حسن پرسید بابا
چرا ما زیارت میریم روز میریم ،
خواهرم شب میره
با این تشریفات میره
فرمود حسن جان همه این کارها برا اینه مبادا نامحرمی قدو قامت زینب رو ببینه
یــــــاصاحب الزمــــــــان...
حالا امروز همین زینب میخواد از کربلا بره
گفت داداش
▪️غافل از،خواهر نَگردیدی دَمی ،
▪️تا مباشد گرد من نامحرمی
▪️حال بین نامحرمان گرد مَنَند
▪️خنده بر زخم درونم میزنند
حسیـــــن .....
▪️نیست عباس وعلی اکبرت
▪️مانده تنها بین دشمن خواهرت...
حالا میخواد سوار بشه
ان شاءالله گریه هامون با گریه ی شامگاهی مهدی زهرا س عجین بشه
سنان ابن اَنس میگه
عمر سعد من رو مأمور کرد
سربازات رو بردار دور این زن وبچه حلقه بزن
حالا خانم میخواد اهل بیت رو سوار کنه
یه نگاه به من کرد
یه نگاه ب عمر سعد
فرمود
اَما تَستَحیُونَ مِن الله وَرَسُوله ..
شما حیا نمیکنید
نَحنُ بَناتُ الرَّسول...
ما بچه های پبغمبریم ،
نگاه کردن نداره
با این تشر زینبی ،
من سربازام رو جدا کردم رفتم عقب تر ایستادم
اما خودم داشتم میدیدم واقعه رو...
دونه دونه همه رو سوار کرد
نوبت رسید به زین العابدین
زیر بغل امام زمانش رو گرفت
حضرت فرمود عمه جان من وظیفمه عمه تو رو سوار کنم
امام سجاد زانو زد
یاصاحب الزمان
سنانمیگه من داشتم میدیدم تا زینب پاشو گذاشت رو زانوی زین العابدین ،امام سجاد نتونست تحمل کنه
پاهاش لرزید
چنان با صورت به زمین خورد...
حسیـــــــــــن.....
==================
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
#روضه #شهادت_امام_سجاد 🎤سید مهدی حسینی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
آنقدر داغ بود از تب که
آب اگر بود بر لبش میسوخت
احتیاجی نبود بر آتش
خیمه هم داشت از تبش میسوخت
درد را چارهای اگر بکند
چه کند با غمِ پریشانیش
نیست آبی که دستمالی خیس
بگذارند روی پیشانیش
خویش را میخورَد ، ندارد جان
قوَتی نیست جز تقلا حیف
یک به یک میروند یاران و
چارهای نیست جز تماشا حیف
بارها شد به دست بی جانش
پردهی خیمه را به بالا زد
شاهدِ مقتل همه ، هربار
به سرِ خویش دستِ خود را زد
دید از خمیه روی یک نقطه
لشکری را که بی هوا میریخت
دید در بین راه تا به حرم
چقدر اکبر از عبا میریخت
بین بستر نشست در خیمه
زد به سر با دو دست در خیمه
تا صدای برادرش آمد
کمرِ او شکست در خیمه
باز هم پرده را کناری زد
قاسمش بود و سنگ باران بود
یک یتیم و هزارها میدید
لحظهی پایکوبیِ سواران بود
نالهی دختران به او فهماند
دستهایی میان راه اُفتاد
دید از خیمه خواهرش غَش کرد
مادری بینِ خیمهگاه اُفتاد
پرده را زد کنار و گفت: ای وای
حرمله آمده گلو بزند
او خجالت کشید وقتی دید
پدرش رفته است رو بزند
بی برادر شدن چه حسی داشت
کمرش را دو مرتبه خَم کرد
تشنهای بود یک سپاهی که
هرچه آورده بود دَرهَم کرد
چند باری فقط برای وداع
پدرش بوسهاش زد و برگشت
دید در قتلگاه خولی را
سمت گودال آمد و برگشت
او گرفت از عصا که برخیزد
تا پدر تکیه داد بر نیزه
او زمین خورد تا حسین اُفتاد
داد میزد بجای سرنیزه
گرد و خاکی بلند شد فهمید
آخرش شمر با سنان آمد
غم ناموس دارد او یعنی
عمهاش هم نفس زنان آمد
عمه فریاد میزند که نزن
چکمه بردار، احترامش کن
چقدر کُند میبُرد تیغت
زیر و رویش نکن تمامش کن
شاعر حسن لطفی
*خواهر که رسید توی گودال، حسین چشماش رو بست، گفت: دوباره یادِ روزِ دوشنبه افتادم، روزی که توی مدینه به مادرم جسارت کردن...
چه جوری مگه کارِ حسین رو تموم کردن؟ زیارت ناحیه مقدسه اینجوری میگه:...*
دارند زنده زنده ترا دفن میکنند
برجسم نیمه جان تو رحمی نمی کنند
از جای آب، نیزه به خورد تو می دهند
بر خشکی دهان تو رحمی نمی کنند
فهمیدم از گرفتن مویت به دست شمر
بر موی دختران تو رحمی نمیکنند
شاعر محمد جواد پرچمی
*اومد خدمت امام صادق، آقاجان چرا اینقدر برا مصیبت جدتون گریه می کنید؟ شما خانواده ی شهادت هستید...
آقا فرمودن: همه ی گریه ما برا اون ساعتی بود که حسین هنوز داشت با خواهرش حرف میزد" یَا أُختَاه! إِرجِعِی إِلَی الفُسطَاط" خواهرم برگرد به خیمه ها...نانجیب تا دید زینب داره میاد بدن رو برگردوند، سر رو از قفا جدا گرد... ناله بزن بگو: یا حسین...
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️