⏳ زمان: 20 روز بعد از عاشورای سال 61 هجری قمری
🏘 مکان: شام (دمشق)
#قسمت_چهارم (روشنگری)
🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵
◾️ حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و #گریه بلند شد. چون #یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به #اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود.
▫️ وقتی مؤذن گفت: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ
▫️ حضرت سجاد فرمود: چیزی از #خدا بزرگتر نیست.
▫️ هنگامی که مؤذن گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
▫️ علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا #شهادت می دهند.
▫️ موقعی که گفت: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
▫️ در این حال امام سجّاد علیه السلام عمامه خویش را از سر برداشت و خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ #محمد ساکت باش تا من سخنی بگویم. آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند:
◾️ ای یزید! این پیغمبر، #جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که #دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و #اهل_بیت او را به اسارت گرفتی؟! حضرت این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت:
◾️ به خدا سوگند اگر در #جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان #اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز #قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
◾️ در این هنگام یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! و آنگاه در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی #نماز نخوانده پراکنده شدند.
🔻 ادامه دارد... 🔻
#حدیث #امام_شناسی #ماه_صفر
📚 بحارالانوار /ج45 / ص137-140