eitaa logo
امام شناسی
367 دنبال‌کننده
532 عکس
187 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @BehnazEmam نشانی صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/imamology.info/
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ ایمان به سبک بنی اسرائیل: گاه عمل انکار می کنند ... ‼️ 🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅 ❓ یهودیان به یكدیگر گفتند: چه كنیم؟ ⁉️ بزرگان و خردمندان آنها گفتند: آیا به پیشینیان شما و نسل ‌های پس از ایشان فرمان نداد تا از توسل به محمّد (ص) و خاندان پاكش یاری جویند؟ ⁉️ و آیا به شما فرمان نداد تا به هنگام سختی ‌ها با توسل به ایشان به درگاه خدا زاری كنید؟ ❗️ گفتند: بله. ‼️ بزرگان گفتند: پس چنین كنید. 🔰 عرض كردند: خداوندا! به محمّد و خاندان پاكش، از تو می ‌خواهیم كه ما را سیراب گردانی؛ این ستمگران را بر ما بسته ‌اند، پس جوانانمان ناتوان شده ‌اند و فرزندانمان بی ‌جان گشته ‌اند و چیزی نمانده كه هلاك شویم. ⛈ آنگاه خداوند بارانی سنگین و سیل آسا و انبوه بر آنان فرو فرستاد، آنچنان كه آبگیرها و چاه ‌ها و رودها و ظرف ‌هایشان همه پرآب شد. گفتند: این یكی از دو نعمت خدا بود پس به بامها رفتند و لشكریانی را كه گرداگرد آنها صف كشیده بودند نگریستند. به سختی آزارشان می ‌داد و ساز و برگ و سلاح و دارایی آنها را تباه می كرد. از این رو، گروهی از لشكریان از یهودیان چشم پوشیدند و بازگشتند، حال آن كه این باران در اوج گرما و در زمانی كه بارانی به خود نمی‌دید بر آنها سخت می ‌بارید. 🔰 بازماندگان لشكر گفتند: گر چه رگبار سیرابتان كرد، امّا از كجا خوراكی به دست می ‌آورید؟ اگر آنها بازگشتند ما می ‌ایستیم تا بر شما و زن و فرزند و خاندان و اموالتان چیره شویم و كینه ‌ای را كه از شما به دل داریم فرو نشانیم. 🔰 یهودیان گفتند: همان كسی كه با توسل به محمد و خاندانش به سوی او دعا كردیم و ما را سیراب كرد، خود می ‌تواند ما را سیر كند؛ و همان كسی كه آنها را از سر ما باز كرد، خود می ‌تواند شر بازمانده ‌ها را نیز از سر ما رفع كند. سپس با توسل به محمّد (ص) و خاندانش به سوی خدا دعا كردند تا برایشان فراهم كند، ناگاه كاروانی انبوه با دو هزار شتر و استر و الاغ كه همه و آرد بار داشتند سر رسیدند، و بدون این كه با لشكریان روبرو شوند آنها را پشت سر گذاشتند و آن لشكریان همه در بودند و هیچ متوجه آنان نشدند؛ چرا كه خداوند متعال آنها را به خوابی سنگین برده بود و اینچنین كاروانیان به روستا درآمدند و لشكریان جلوی آنها را نگرفتند. پس در میان روستا بار خود بر گذاشتند و آن را به فروش رساندند و بازگشتند و دور شدند و لشكریان را در خواب پشت سر گذاشتند و آنها هیچ پلك نزدند. 🐫🐪🐫 وقتی كاروان رفت، لشكریان بیدار شدند و آهنگ با یهودیان كردند و به یكدیگر گفتند: بشتابید! اكنون گرسنگی آنها را به ستوه آورده است و پیش ما به خواری می ‌افتند. یهودیان گفتند: وای بر شما! آنگاه كه در خواب بودید، پروردگارمان برای ما انواع غذا فراهم آورد و اگر می ‌خواستیم تا در خواب بر شما یورش آوریم، بدون شك می ‌توانستیم؛ امّا روا ندیدیم كه بر شما ستم ورزیم، از اینجا بروید، وگرنه با توسل به محمّد و خاندانش، علیه شما به دعا می ‌نشینیم و یاری می ‌جوییم تا خداوند همان گونه كه ما را سیر و سیراب كرد شما را به خواری اندازد، امّا آنها گردن كشیدند و ستم پیشه كردند. 🔰 پس یهودیان با توسل به محمّد و خاندانش به سوی خدا دعا كردند و سپس سیصد تن به رویارویی با سی هزار تن رفتند و آنها را كشتند و كردند و درهم شكستند و با استفاده از اسیرانشان از آنها پیمان گرفتند؛ و آنها از ترس جان یارانشان كه در دست یهودیان اسیر بودند دیگر هیچ آزاری به ایشان نرساندند و این شد كه وقتی محمّد (ص) ظهور كرد از آنجا كه او بود، یهودیان ورزیدند و او را دروغگو خواندند.... 🔻 ادامه دارد... 🔻 (آیه 89 سوره بقره) 📚 تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام / ص393 / ح268- 270
❗️ دلسوزی امام حتی در آتش جنگ ❗️ 🔘 اینکه می گویید، خویشتن داری از ترس است، به خدا سوگند! باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور می کنید در با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند! هر روزی که جنگ را به تاخیر می اندازم برای آن است که آرزو دارم عده ای از آنها به ما ملحق شوند و گردند. و در لابلای تاریکیها، نور مرا نگریسته به سوی من بشتابند، که این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می گردند. 📚 نهج البلاغه / خطبه 55
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (خطبه مالک اشتر در یوم الهریر) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ❓ابان می گوید: از سُلَیْم بن قِیْس شنیدم در حالی که از او پرسیدم: آیا در صفین حاضر بودی؟ ❗️گفت: آری. ❓پرسیدم: آیا در روز « » هم حاضر بودی؟ ❗️گفت: آری. ❓گفتم: در آن روز در چه سنی بودی؟ ❗️گفت: چهل سال. ‼️ گفتم: پس برایم نقل کن ، خدا رحمتت کند. ▪️ سلیم گفت: آری ، هرچه را فراموش کنم این را فراموش نمی کنم. سپس گریه کرد و گفت: ▫️ آنان بستند و ما صف بستیم. آنگاه سوار بر اسب سیاهی بیرون آمد در حالی که اسلحه اش را بر اسبش آویخته و در دستش بود و با آن به سرهایمان فرود می آورد و می گفت: «صف های خود را منظم کنید». ▪️ وقتی گروه های را دسته بندی و صف ها را منظم کرد ، سوار بر اسبش پیش آمد تا بین دو صف ایستاد و پشت به اهل نمود و رو به ما کرد و حمد و ثنای الهی به جا آورد و بر پیامبر صی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس گفت: ⚪️ اما بعد، از قضا و قدر الهی این بود که در این مکان از جمع شویم به خاطر اجل هایی که نزدیک شده و اموری که شدت یافته است. گذار ما در این جنگ ، آقای مسلمین و امیرالمومنین و افضل وصیین و پسر عموی پیامبر و برادرش و وارث اوست و شمشیرهای ما شمشیرهای خداوند است ، و رئیس آنان پسر خورنده ی جگرها و پناهگاه و باقی مانده ی احزاب است ، که آنان را به شقاوت و آتش می کند. 🌱 ما در جنگ با ایشان از خداوند امید داریم و آنان عقاب دارند. 🔥 ⚪️ آنگاه تنور داغ شد و به خروش آمد و اسبان بر کشته های ما و آنان تاختند ، ما در جنگ با آنان امید پیروزی داریم. در آن هنگام جز سر و صدای نامفهوم و همهمه چیزی نشنویم. ⚪️ ای مردم! چشمان را ببندید و دندان های پیشین را فشار دهید ، که اینگونه در زدن سرها شدیدتر است. با رویتان به استقبال دشمن بروید و دسته ی شمشیرهایتان را به دست بگیرید و بر مغزها فرود آورید و با نیزه ها به پایین سینه ی چپ بزنید که کشنده است. ⚪️ به شدت کنید مانند قومی که برای خونخواهی پدرانشان و گرفتن انتقام برادرانشان آمده اند ، و کینه ی دشمنشان را در دل دارند و خود را برای آماده کرده اند ، تا ذلیل نشوید و در دنیا برایتان عار نماند. 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص281-282
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (نامه ها) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ✉️ نامه ی معاویه ▫️ معاویه درستی نقشه ی را فهمید و گفت: راست گفتی ، ولی فکری به نظرم رسیده که با آن بر علی حیله کنم: «شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم» ، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد. ❕عمروعاص خندید و گفت: ای معاویه ، تو را چه رسد به با علی؟! ولی اگر می خواهی بنویس! ▫️سلیم می گوید: معاویه به دست مردی از «سَکاسِک» به نام «عبدالل بن عقبه» این را برای علی علیه السلام فرستاد: 🔥 «اما بعد ، اگر تو میدانستی که کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می دانستیم ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم. و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد ، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم. 🔥 من از تو را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی ، ولی تو قبول نکردی ؛ و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم. 🔥 تو هم از امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم. به خدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند. ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم ، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی شود. والسلام». 📮📩📤📮📩📤📮 ✉️ جواب نامه ▫️ سلیم می گوید: وقتی علیه السلام نامه ی معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله ی او بر من است!» سپس حضرت ، نویسنده اش عبیدالله بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس: 🌿 «اما بعد ، نامه ی تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم» ، ای معاویه ما و تو در مرحله ی نهایی از جنگ هستیم که هنوز به آن نرسیده ایم. 🌿 اما اینکه شام را درخواست کردی ، من چیزی را که دیروز به تو ندادم امروز هم نمی دهم. اما اینکه «در و امید هر دو مساوی هستیم» ، تو در شک قوی تر از من در یقین نیستی ، و اهل شام هم بر دنیا از اهل نسبت به آخرت حریص تر نیستند. 🌿 اما اینکه گفتی «ما فرزندان عبدمناف هستیم و هیچکدام بر دیگری فضیلتی نداریم» ، ما هم چنین هستیم ، ✅ ولی «امیه» همچون هاشم نیست ، ✅ و «حرب» همچون عبدالمطلب ، ✅ و «ابوسفیان» همچون ابوطالب ، ✅ و آزاد شده همچون هجرت کننده ، ✅ و منافق همچون ، ✅ و مدعی باطل همچون مدعی نیست. 🌿 در دست ماست مقام نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که با آن بر عرب حاکم شدیم و را تحت اختیار خود درآوردیم. والسلام». 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص284-285