eitaa logo
امام شناسی
367 دنبال‌کننده
532 عکس
187 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @BehnazEmam نشانی صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/imamology.info/
مشاهده در ایتا
دانلود
✝️ دیر راهب ✝️ 🔰 اکثر مورخین و محدثین و در کتب خویش به اندک تفاوتی نقل کرده اند که چون لشکر ابن زیاد ملعون در کنار دیر راهب منزل کردند سر حضرت حسین علیه السلام را در صندوق گذاشتند و موافق روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده بودند و بر دور او نشسته و حراست می کردند ، پاسی از شب را به شرب خمر مشغول گشتند و شادی می کردند آنگاه خوان طعام بنهادند و به خورش و خوردنی بپرداختند ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون شد و با قلمی از آهن بر دیوار با خون نوشت: ✍🏻 «آیا امید دارند امتی که کشتند حسین علیه السلام را ، جدّ او را روز قیامت!» ▪️ آن جماعت سخت بترسیدند و بعضی برخاستند که آن دست را بگیرند که ناپدید شد ، چون دوباره مشغول شدند دست با ظاهر شد و نوشت: ✍🏻 «به خدا قسم که شفاعت کننده نخواهد بود قاتلان علیه السلام را بلکه ایشان در قیامت در عذاب باشند» ▪️ و باز ناپدید شد و چون باز به کار خود شدند دوباره بیرون شد و نوشت: ✍🏻 «چگونه ایشان را شفاعت کند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و حال آنکه کردند فرزند عزیز او حسین علیه السلام را به حکم جور و مخالفت کرد حکم ایشان با حکم کتاب خداوند» ▪️ پس چون پاسبانان بخفتند نیمه شب را بانگی به گوش رسید چون گوش فرا داشت همه ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید ، برخاست و سر از دریچه دیر بیرون کرد دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نوری عظیم به جانب آسمان ساطع می شود و از آسمان فرشتگان فوجی از پس فوج فرود آمدند و همی گفتند: 🍃 «السلام علیک یا بن رسول الله ، السلام علیک یا ، صلوات الله و سلامه علیک» ⛪️ راهب را از راه مشاهده این احوال تعجب آمد و جَزَعی شدید و فَزَعی هولناک او را گرفت. چون صبح دمید ، پس از صومعه بیرون شد و به میان لشکر آمد و پرسید که بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی اَصبَحی است. به نزد خولی آمد و پرسش نمود که در این صندوق چیست؟ گفت: سر مرد خارجی است و او در اراضی بیرون شد و عبیدالله بن زیاد او را به قتل رسانید. ❔گفت: نامش چیست؟ ❕گفت: حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام. ❔گفت: نام مادرش کیست؟ ❕گفت: دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم. ☄️ راهب گفت: هلاک باد شما را بر آنچه کردید ، همانا اَحْبار و علمای ما راست گفتند که می گفتند: هر وقت این مرد کشته شود آسمان خون خواهد بارید و این نیست جز در پیغمبر و وصیّ پیغمبر! ◾️ اکنون از شما خواهش می کنم که ساعتی این سر را با من گذارید آنگاه رد کنم، گفت ما این را بیرون نمی آوریم مگر در نزد یزید بن معاویه تا از وی جایزه بگیریم ، راهب گفت: جایزه تو چیست؟ گفت: بدره ای که ده هزار درهم داشته باشد ، گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم. گفت: حاضر کن. راهب همیانی آورد که حامل ده هزار درهم بود ، پس خولی آن مبلغ را گرفت و صرافی کرده و در دو همیان کرد و سر هر دو را مُهر نهاد و به خزانه دار خود سپرد و آن سر مبارک را تا یک ساعت به راهب سپرد. ◽️ پس راهب آن سر مبارک را به صومعه خویش برد و با گلاب شست و با مُشک و کافور خوشبو گردانید و بر سجاده خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به آن سر منور عرض کرد: 🌱 یا اباعبدالله! به خدا قسم که بر من گران است که در نبودم و جان خود را فدای تو نکردم ، یا اباعبدالله! هنگامی که جدت را ملاقات کنی شهادت بده که من کلمه گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. پس گفت: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً ولی الله». ▫️ پس راهب سر مقدس را رد کرد و بعد از این واقعه از بیرون شد و در کوهستان می زیست و به عبادت و زهادت روزگاری به پای برد تا از دنیا رفت. علیهم السلام 📚 منتهی الآمال / ج1 / ص538-540
⏳ زمان: 20 روز بعد از عاشورای سال 61 هجری قمری 🏘 مکان: شام (دمشق) (خطبه امام سجاد علیه السلام) 🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵 📢 حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از و ثنای الهی فرمودند: ◾️ ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المؤمنین علی علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. (با این معرفی کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم. ◾️ ای مردم! من فرزند و منایم، من فرزند و صفایم، من فرزند کسی هستم که را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه اقرار کردند. ◾️ من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار و دو بار کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود. ◾️ او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، ، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان آنها را پراکنده می ساخت. او حجاز و آقا و بزرگ است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او (که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست) جدم است. آنگاه گفت: من فرزند بانوی بانوان جهانم. 🔻 ادامه دارد... 🔻 📚 بحارالانوار /ج45 / ص137-140
✍🏻 معاویه که از زمان دو خلیفه قبل حاکم بود انتظار داشت بعد از قتل هم چنان حاکم باقی بماند . حضرت در آغاز حکومت خود نمایندگانی رابرای گرفتن بیعت به سوی معاویه فرستاد که معاویه با مشورت با عمروعاص به نماینده جواب منفی نداد ولی فرستاده به نام جریر را مدتی پیش خود نگاه داشت تا بتواند خود را برای نبرد باحضرت آماده کند. 4ماه پس از جنگ جمل ، جنگ در شوال سال 36 آغاز شد. ✍🏻 از 1 ذی‌الحجه 36 (قمری) درگیریهای سطحی بین دو طرف در جریان بود و پس از آن در محرم 37 (قمری) به مدت یک ماه متارکه کردند. پس از به نتیجه نرسیدن مذاکرات، از اول ماه صفر درگیریهای سنگینی به مدت 11 روز در محلی به ‌نام صفین که در ناحیه غربی عراق میان بالس و رقه است از سر گرفته شد. ✍🏻 پیامبر از پیش فرموده بودند اگر معاویه بر منبر من رفت او را بکشید . و فرموده دیگرش این بود که عمار یاسر درجنگ اهل و شام و در جبهه حق شهید خواهد شد.
امام شناسی
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪 #شماره_دو (جنگ در یوم الهریر) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ⚔️ سپس دو لشکر با یکدیگر د
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (قرآن بر سر نیزه ها) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 🌵 چون خبر وعده امیرالمومنین علیه السلام در مورد حمله صبح روز بعد به رسید و وحشت شدیدی او را گرفت ، و همه ی اصحابش و اهل از این جریان احساس شکست کردند. 🌵 معاویه عمروعاص را فراخواند و گفت: ای عَمرو ، فقط همین یک را فرصت داریم تا آنکه صبح به سراغمان آید. نظر تو چیست؟ 🌵 عمروعاص گفت: میبینم مردان کم شده اند ، و آنان که باقی مانده اند در مقابل مردان او نمی توانند کنند و تو هم مثل علی نیستی. او بر سر مسئله ای با تو می جنگد و تو بر سر چیز دیگری می جنگی. تو بقا را می خواهی و او فنا را می خواهد. اهل شام اگر علی بر آنان غالب شود آنچنان از او نمی ترسند که اهل اگر بر آنان غالب شوی از تو می ترسند. 🌵 ولی مسئله ای را به آنان القا کن که اگر آن را رد کنند به می افتند و اگر هم بپذیرند باز به اختلاف می افتند! 🌵 آنان را به کتاب خدا دعوت نما و ها را بر سر نیزه ها کن ، که به مقصود خود خواهی رسید و من این نقشه را برای تو ذخیره کرده بودم. 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص283
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (نامه ها) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ✉️ نامه ی معاویه ▫️ معاویه درستی نقشه ی را فهمید و گفت: راست گفتی ، ولی فکری به نظرم رسیده که با آن بر علی حیله کنم: «شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم» ، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد. ❕عمروعاص خندید و گفت: ای معاویه ، تو را چه رسد به با علی؟! ولی اگر می خواهی بنویس! ▫️سلیم می گوید: معاویه به دست مردی از «سَکاسِک» به نام «عبدالل بن عقبه» این را برای علی علیه السلام فرستاد: 🔥 «اما بعد ، اگر تو میدانستی که کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می دانستیم ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم. و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد ، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم. 🔥 من از تو را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی ، ولی تو قبول نکردی ؛ و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم. 🔥 تو هم از امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم. به خدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند. ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم ، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی شود. والسلام». 📮📩📤📮📩📤📮 ✉️ جواب نامه ▫️ سلیم می گوید: وقتی علیه السلام نامه ی معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله ی او بر من است!» سپس حضرت ، نویسنده اش عبیدالله بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس: 🌿 «اما بعد ، نامه ی تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم» ، ای معاویه ما و تو در مرحله ی نهایی از جنگ هستیم که هنوز به آن نرسیده ایم. 🌿 اما اینکه شام را درخواست کردی ، من چیزی را که دیروز به تو ندادم امروز هم نمی دهم. اما اینکه «در و امید هر دو مساوی هستیم» ، تو در شک قوی تر از من در یقین نیستی ، و اهل شام هم بر دنیا از اهل نسبت به آخرت حریص تر نیستند. 🌿 اما اینکه گفتی «ما فرزندان عبدمناف هستیم و هیچکدام بر دیگری فضیلتی نداریم» ، ما هم چنین هستیم ، ✅ ولی «امیه» همچون هاشم نیست ، ✅ و «حرب» همچون عبدالمطلب ، ✅ و «ابوسفیان» همچون ابوطالب ، ✅ و آزاد شده همچون هجرت کننده ، ✅ و منافق همچون ، ✅ و مدعی باطل همچون مدعی نیست. 🌿 در دست ماست مقام نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که با آن بر عرب حاکم شدیم و را تحت اختیار خود درآوردیم. والسلام». 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص284-285