eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث هاست. با آمریکاست. رئیس‌جمهور آمریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما… تمام گرفتاری ما از این آمریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست. 🗞امام خمینی یک هفته پس از سخنرانی علیه کاپیتولاسیون بازداشت و به ترکیه تبعید شد اما این پایان پیامدهای تصویب لایحه نبود و همان سال حسنعلی منصور نخست وزیر که تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام، بنام وی ثبت شده بود توسط‌ محمد بخارایی ترور شد. مخالفت با قانون کاپیتولاسیون به یکی از محورهای اصلی مبارزات و مطالبات انقلابیون تبدیل شد و سرانجام در 23 اردیبهشت 1358 بر اساس مصوبه شورای انقلاب به صورت رسمی و برای همیشه لغو شد.
🌷🌷امروز سالروز ربوده شدن بسیجی دلاور شهید آرمان علی وردی در اغتشاشات ۱۴۰۱ است . 🥀آرمان در اغتشاشات روز چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ در شهرک اکباتان، از سوی عده‌ای ربوده شد و بعد از بستن وی و ضرب و شتم شدید با ضربات متعدد چاقو، وی را کنار خیابان رها کردند که بعد از چند ساعت توسط بسیجیان پیدا شد. سپس وی به بیمارستان بقیه الله (عج) منتقل می‌شود؛ اما به دلیل شدت خون‌ریزی، روز جمعه ۶ آبان جان خود را ازدست‌داده و به فیض شهادت رسید. 🌷این جوان ۲۱ ساله در مقابل سی نفر از معاندین که او را با سنگ و چوب احاطه کرده بودند ایستادگی نمود و حاضر به توهین به رهبر انقلاب نشد. پس از این حوادث رهبر انقلاب چندین بار از این شهید عزیز تجلیل کردند و او را نمونه‌ای درخشان از نسل جوان انقلابی کشور برشمردند. نام و یادش گرامی ‌‌‌•┈┈•••✾••✾•••┈┈•
✳️ در بازار دنیا گُم شده‌ایم! 🔻 امام زمان گُم و غایب نشده‌اند؛ ما گم و محجوب گشته‌ایم. غرور کودکانهٔ ما انسان‌ها سبب شد از سویی گمان کنیم بزرگ شده‌ایم و دیگر نیازی به هدایت الهی و رهبران آسمانی نداریم و با علم و اندیشهٔ خویش می‌توانیم راه سعادت را بیابیم و طی کنیم و به مقصد نائل شویم و لذا دست خود را از دست حجت خدا ارواحنا فداه بیرون کشیدیم. ‼️ از سوی دیگر با به حاشیه راندن و به فراموشی سپردن معنویات، فریفتهٔ ظواهر دنیا و ویترین‌های تزیین‌شدهٔ قدرت، ثروت و لذت در بازار مکارهٔ دنیا شدیم. 🔺 با آن توهم، خود را از پدر مهربان بی‌نیاز پنداشتیم و با این تعلّق مجذوب ظواهر دنیوی شدیم و از همراهی نمودن با او بازایستادیم و وقتی به خود آمدیم، گم شده بودیم و به خطا پنداشتیم پدر گم شده است؛ در حالی که دائماً متوجه ماست. 📚 از کتاب | پژوهشی نو و جامع در عرصهٔ مهدویت 📖 ص ۲۱۵ ✍ 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاق وحشتناکی که در حمله اسرائیل به ایران افتاد اینه 😕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش اونقدر لایق بودم... که یه روز، پدرم این‌جوری می‌اومد بالای سرم... شهیده معصومه کرباسی🌿🌷 دست زن‌های ما رو بگیر🤲🏻 خصوصی‌تر دست محدثه‌ها رو🥺
تشییع شهیده کرباسی عزیز🌷
46.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت قرآن توسط پسر بزرگوار شهیده کرباسی
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
28.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( رهبر 13 ساله ) ( یه یاد شهید حسین فهمیده) حسین: خواهر من شما اینجا چیکار میکنی؟! همه زنا و بچه ها رفتن، شما اصلا نباید تو شهر باشی! زن : چرا نباشم؟ شهرمه،خونمه،خاکمه، تو یه الف بچه اینجا واستادی بجنگی، اون وقت مو در برم؟! مجید: لا اله الا الله ، ما بچه نیستیم خواهر، بیا برو تا اون روم بالا نیومده زن: هوووووووو نگاه نکن مو زنوم ها،شیر مو رو ببینه فرار میکنه، چه برسه این کفتارای صدام صداپیشگان: مینا حمیداوی - محمد رضا جعفری - علی حاجی پور- محمد نعمتی - امیر علی و امیر حسین مومنی نژاد - کامران شریفی - احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا ممنون بابت نعمت‌های ریز و درشت🦋 مثلا... آواز گنشجک‌ها🌿 که تو هر قابی، حال دلمون رو خوش می‌کنه♥️🪴 الهی شکرت🌾 سلام‌ به‌وقت بهشتی‌های عزیز🍃 صبح آدینه‌تون به خیر💠 دلتون گرم☕️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیراز؛ بهترین نمایانگر تلفیق دین، هنر، حماسه رهبر انقلاب: 🔹اگر حمل بر مبالغه نشود، من عرض میکنم شاید بهترین نقطه‌ای از کشور ما که این سه عنصرِ تلفیق‌شده و ترکیب‌شده در آن بوضوح مشاهده میشود، فارس و شیراز است... 🔹از دوران جناب احمدبن‌موسیٰ (سلام اللّه علیه) و بقیّه‌ی امامزاده‌های شهیدی که در آن استان و در آن شهر هستند، تا دورانهای بعد، تا امروز و تا این شهیده کرباسی که چند روز قبل از این به شهادت رسید، این سه عنصر در همه‌ی این دوران با همدیگر همراهند و شریکند.
شادی روح شهید مظلوم روح الله عجمیان صلواتی هدیه کنیم. ۱۲ آبان سالروز شهادت شهید عجمیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 تنها کانالی که توی ایتا داستاناش صوتی هست😎🎤🎶 🎧 داستان صوتی ( مافیا مافیا ) 🚬 مافیا، مافیا (https://eitaa.com/radiomighat/369) ♦️ آلفردو: خیلی خوشحالی که بازداشتم کردی کمیسر؟؟!! پس خوب گوش کن ببین چی میگم ... با حذف من فقط قصه ی من تموم میشه! اما قصه ی مافیا ادامه داره!!!… صداپیشگان: علی زکریائی - نسترن آهنگر- محسن احمدی فر - مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - میثم شاهرخ - علی حاجی پور - مجید ساجدی - محمد حکمت - مسعود عباسی - امیر مهدی اقبال - محمد طاها عبدی - مسعود صفری - فاطمه شجاعی - علیرضا جعفری - کامران شریفی - احسان فرامرزی این زیبا رو توی کانال رادیو میقات بشنوید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043 تنها کانال داستانهای صوتی در ایتا 👆👆
☀️آن روز یک شنبه بود سیزدهم آبان ۱۳۵۸. ساعت هشت صبح حدود صد و پنجاه نفر از دانشجویان دختر و پسر شریف که در دو روز گذشته برای شرکت در این برنامه انتخاب شده بودند در دانشگاه جمع شدند، تا قبل از شروع راهپیمایی نسبت به وظایف و جزئیات برنامه توجیه شوند. ☀️ پیش از آن خیلی کلی و تک جمله ای از برنامه مطلع شده بودند. رابط انجمن دو سؤال ازشان پرسیده بود. یکی اینکه میتوانی ۴۸ ساعت خارج از منزل🏠 بمانی؟ و دیگر اینکه با یک اقدام انقلابی علیه آمریکا 🗽موافقی؟ ☀️ اگر هر دو سؤال را با بله مطمئنی جواب میدادند، می شنیدند که پس هشت صبح یک شنبه در جلسه توجیهی تسخیر سفارت امریکا حاضر باش و در این مورد با احد الناسی حرف نزن.❌ ادامه دارد .. 📚 روایتی‌مستند‌از‌زندگی‌شهید‌محسن‌وزوایی ✍ فائضه غفار حدادی
☀️جمع پانصد نفره ای که در حال گفتن« امریکا نابود است، اسلام پیروز است» به سفارت امریکا نزدیک میشدند،صحنه ای بود که نگهبانان سفارت به تماشایش عادت داشتند. ☀️ ابرهای آسمان هم با کنجکاوی ماجرا را پیگیری می کردند. جمعیت به اولین در سفارت رسیدند و با سرعتی کند و یکنواخت یکی یکی درهای سفارت را رد کردند.... ☀️انتهای جمعیت از آخرین در سفارت هم گذشت. ابرها آن قدر پلک نزدند که باران چشم هایشان نم نم روی جمعیت ریخت. 🌧جمعیتی که دیگر دل توی دلشان نبود. ☀️ نگهبانان سفارت عادی تر از همیشه چشم از جمعیت گرفتند و به ابرهای سیاه بالای سرشان نگاه کردند. هیچ کس حواسش به علی زحمتکش نبود که با بلندگوی دستی 📣روی جدول سیمانی وسط خیابان رفت و دستور حمله را صادر کرد. ☀️ جمعیت حدود پنجاه متر جلوتر رفته بودند. در عرض چند دقیقه همه آن چهارصد پانصد نفر برگشتند و به سمت در سفارت هجوم بردند. 😡عده ای طبق برنامه مأموران شهربانی را خلع سلاح کردند. ادامه دارد.. 📚 روایتی‌مستند‌از‌زندگی‌شهید‌محسن‌وزوایی ✍ فائضه غفار حدادی
☀️یکی از دخترها طبق نقشه زیر چادرش قیچی آهن بری✂️ آورده بود که آن را به علی اصالت داد و او با آن بازوهای ورزشکاری اش مشغول بریدن قفل🔒 بسیار سختی که به در خورده بود شد. ☀️در این فاصله بعضی هم از نرده ها بالا کشیدند و خودشان را به آن طرف دیوار رساندند. محسن(وزوایی) هم از این دسته بود. بلافاصله بازوبند را بستند و عکس امام را که زیر پیراهنشان مخفی کرده بودند از گردنشان آویزان کردند.🤍 ☀️ در هنوز باز نشده بود. علی اصالت از بریدن قفل🔒 ناامید شده و در حال بریدن زنجیر⛓ بود. زنجیر که بریده میشد، چهارصد دانشجو وارد جاسوس خانه استعمار می شدند و بقیه اش را فقط خدا می دانست. ☀️زنجیر⛓ که پاره شد همه دانشجوها به داخل محوطه آمدند و از مردمی که قاطی دانشجوها داخل شده بودند، با احترام خواسته شد که خارج شوند. ادامه دارد.. 📚 روایتی‌مستند‌از‌زندگی‌شهید‌محسن‌وزوایی ✍ فائضه غفار حدادی
☀️ آن وقت زنجیرها ⛓و قفلهای 🔒جدیدی که خریده و بین کیف دخترهای دانشجو توزیع کرده بودند، یکی یکی جمع کردند و به همه درهای سفارت قفل و زنجیر جدیدی زدند حالا آنها بودند و خدا و آمریکایی ها!!😉 ☀️خیلی زود و به کمک تعداد زیاد بچه ها ساختمانهای مختلف🏢 سفارت پاکسازی شدند و فقط ماند ساختمان مرکزی... جایی که درهای فولادی غیر قابل نفوذ داشت و پنجره های میله دار بسیار محکم. ☀️ پنجره هایی که پشتش تفنگداران آمریکایی🗽 با ماسک ضد گاز و سلاح های خودکار دانشجوها را نشانه گرفته بودند و با همین امتیازات توانستند به مدت سه ساعت درهایش را بسته نگه دارند و سر فرصت اطلاعات و اسناد محرمانه جاسوسی را رشته رشته کنند و میکروفیلم ها را خرد کنند و از مقامات آمریکایی کسب تکلیف کنند و از دولت موقت کمک بخواهند. 📚 روایتی‌مستند‌از‌زندگی‌شهید‌محسن‌وزوایی ✍ فائضه غفار حدادی
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( خیابان جردن ) زن: چی داره میگی ابوالقاسم؟! باز هیزم از زیر تبر در رفته خورده تو ملاجت؟! دکتر جردن آمریکایی معلم تو بشه؟! ابوالقاسم: به خدا خودش گفت! گفت خیلی زود همه چی رو یادم میده زن: بُزک نمیر بهار میاد،کُمبزه با خیار میاد، هه، سر کارت گذاشته بدبخت،مسخرت کرده بیچاره! این اجنبی آمریکایی مگه مغز خر خورده بیاد بشه معلم تویه یلا غبا؟! تازشم خان بفهمه پدر جفتتون رو در میاره… صداپیشگان: مسعود صفری - فاطمه آلبوغبیش - علی گرگین - مسعود عباسی نویسنده: مهری درویش هو کارگردان: علیرضا عبدی تصویر سازی: محمد علی عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
به وقت بهشت 🌱
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه #م_خلیلی #برگ۵۰ باید همین‌جا تمام‌ش می‌کردم. پا گذاشتم روی زمزمه
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه بالآخره مامان را مجاب کردم دوباره برویم خواستگاری. بهش برخورده‌بود که "الهه کیه مثلا؟ پسر من‌و رد می‌کنه! دیگه پامم نمی‌ذارم اون‌ورا". حاضر نبود بیاید. بی ننه بابا هم‌ که نمی‌شد خواستگاری رفت. ننه‌مهری را جلو انداختم. یک روز بعد دانشگاه، قید کار را زدم. راندم سی خانه‌ی ننه. در را باز کرد. موتور را بردم تو: سلام ننه. آمد لب ایوان: خوش اومدی رود! از پله‌ها بالا رفتم. زیر پایم لق می‌خورد. ننه دست‌هاش را دراز کرد طرف کله‌م. خم شدم. فرق سرم را ماچ کرد: ماشاءالله. قرآن محمدی رو سرت باشه. رفتم تو. نشستم لبه‌ی تخت. از سر بخاری، قوری را برداشت برایم دمنوش ریخت: چقد وقته نیومدی اینجو! سودابه نَمی‌ذوشت بیوی؟ استکان را گذاشت تو نعلبکی. خندیدم و از دستش گرفتم: درس دارم ننه. سر کارم میرم. _چه کاری؟ استخدام شدی؟ _نه. میرم نقاشی ساختمون. از دمنوش خوردم. یک‌جوری بود. گفتم: این چیه؟ _جوشونده‌ی دارچینه با آویشن باریکو. مزه‌ی شربت دیفن‌هیدارمین می‌داد بیشتر. گفتم: اینا به من نمی‌سازه. گذاشتمش زمین. ننه چشم‌غره بهم رفت: چای به چه دردی می‌خوره؟ اینا رو بخور که بنیه‌ت قوی شه. ترسیدم برود سر حرف‌های خاک بر سری. بهانه کردم که: دهنم تلخه انگار. این بدترش می‌کنه. پا شد برود چای دم کند، مچ دستش را گرفتم: بشین ننه. کارم لنگه. پا نشده، نشست. صداش افت کرد: خیر باشه. _نگران نباش. می‌خوام مامان‌و راضی کنی بریم خواستگاری. چشم‌هاش را عین خروس لاری تو چشم‌هام میخ کرد. جواب سوال توی نگاهش را دادم: دختر جلیل‌آقا. ابروهاش نشستند تنگ هم. نیم‌دقیقه‌ای ماند تو همان حال. بعد ابروهاش پریدند هوا: ها! الهه رو میگی. هم او تره‌نازک بالا بلندو. از تصور الهه، عضلات صورتم شل شد. به زور جلوی نیشم را گرفتم وا نشود. جلوی ننه خوبیت نداشت. لپ‌های قرمز ننه کش آمدند: خدا در و تخته رو با هم جور می‌کنه. تا دیدمش گفتم‌ ای باب دل نستوهه. تو آنی صورتش در هم شد: سودابه چی میگه؟ ناراضیه؟ جریان را برایش تعریف کردم. هی اخم و تخم کرد. حق به جانب گفت: بی‌بزرگ‌تر خواستگاری رفتن همینه. با سر به زمین اشاره کرد. حتماً منظورش این بود که کله‌پا شده‌ام! دمغ گفتم: مامان میگه پامم نمی‌ذارم خونه‌ی جلیل. _بی‌خود کرده. حرف‌های بعدش را نفهمیدم شناخت ننه از جلیل‌آقا بود یا تعریف از خود. گفت: اینا ذات دارن. بزرگتری حالیشونه. بذو من بیام، بیبین نه می‌شنفین؟ دم ننه گرم. دلم را قرص کرد. شب باید می‌رفتم حسینیه. ازش خداحافظی کردم. از محمودآباد سرازیر شدم تو بلوار چمران. الهه از جلوی چشمم جنب نمی‌خورد. صورت ساده‌اش مدام می‌آمد تو نظرم. وقتی از مردها رو می‌گرفت. وقتی با دست، خنده‌اش را قایم می‌کرد. وقتی انگشت‌های ظریفش، روسری‌ را صاف و صوف می‌کرد. وقتی به جای چشم‌هام به سرشانه‌م زل می‌زد. وقتی جدی می‌شد و ابروهاش تو هم گره می‌خورد... پوست دست‌هام از سرما، سیاه می‌زد. دوربرگردان پیچیدم. پیاده شدم. دست‌هام‌ را کردم تو جیب. لب رودخانه ایستادم. مرغ‌ها جمع بودند سر دیوار. دانه جمع می‌کردند. یک روز الهه را می‌آوردم این‌جا. کپی یا انتشار به هر شکل حرام❌ ✍🏻 م خلیلی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
جای همه سبز🌿 آستان مقدس احمدی و محمدی💠💠 حرم مطهر احمدبن موسی‌‌‌الکاظم شاهچراغ علیه‌السلام و محمدابن موسی‌الکاظم سید میرمحمد
تحلیل برگ-۵۱ «الهه نستوه» تصویر سازی های بسیار زیبا و قوی از خونه قدیمی ننه مهری و صفا و گرمی خونه مادربزرگ(لق زدن پله زیر پا-قوریِ رو بخاری-...) استفاده از لهجه داستان رو شیرین تر و ملوس تر کرده. دعای ننه مهری برای جناب نستوه خیییلی زیبا بود.از اون دعا ها بود که میشه گفت فقط از زبون مادربزرگ و پدربزرگ‌ها میشنویم. **مهمترین و زیباترین نکته این پارت هم بنظرم احترام به بزرگتر بود و حجب و حیای جناب نستوه. (نکته تغذیه ای هم داشت: استفاده از دمنوش بجای چای.آخه این چای چه گناهی داره همش میگن نخورید نخورید🥺.) (جناب نستوه اینقدر جذبه دارند که اصلا به زبونم نمیاد اسمشون رو تنها بگم😅)
🌱 آیت‌الله حائری داشتند از جایی رد می‌شدند. یک سید فقیری آب دهان به روی ایشان انداخت. اما ایشان گفتند: بروید ببینید این سید چه می‌گوید. 🌱 یکی از اولیا به من گفت: والله کرامت این است، که روی آب راه رفتن به گرد پای آن نمی‌رسد. 🌱 آدم این‌قدر قوی باشد که آب دهان به محاسن استاد‬الفقها بیندازند و او آسوده بگوید بروید ببینید درد این سید چیست، این قدرت نفس را اگر به دست آوری، کرامت است. 📚 ناگفته‌هایی‌از‌سیر‌توحیدی‌‌آیت‌الله‌سیدعلی‌قاضی‌طباطبایی
🎀🎈🎁🎊🎉 هدیه‌ی تولد میلاد حضرت زینب سلام‌الله‌علیه 👆🏻بزن روی جمله و هدیه‌ی من رو تحویل بگیر🌾🌷 عیدتون مبارک😍 نستوه‌خان هم چشم، به موقع می‌فرستم😊
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . . ✨بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین روز و روزگارتون حسینی 🌾 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
⚜🌿 سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتی، ای نفر ششم پنج تن! بیش از هر کس، حسین از آمدنت خوشحال شد. دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید: «پدر جان! پدر جان! خدا یک خواهر به من داده است!» 📚 آفتاب‌ در‌ حجاب ✍🏻 سیدمهدی شجاعی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯