#خاطرات_بین_الملل #سوئد
@IntMob
✳️ تجربه یک دانشجوی مسلمان از سوئد
🔹به عنوان یک شیعه در سوئد احساس تنهایی میکنم.
🔸در سوئد انجمنی زیر نظر جمهوری اسلامی ایران فعالیت های فرهنگی می کند! کافیست به سایت آن مراجعه کنید تا عمق فاجعه را متوجه شوید!
تازه به کشور سوئد وارد شده بودم و منتظر تجربه های جدید و اتفاقات نو بودم. از سرمای هوای سوئد و برخوردهای سرد مردم خیلی شنیده بودم ولی با دید مثبت شروع کردم و سعی کردم پیش قضاوت نداشته باشم.
اولین بار که از خوابگاه دانشگاه بیرون رفتم، چشمم به عدهای دختر و پسر عرب افتاد و مطلبی که توجه من را به خودش جلب کرد بیحجابی یکی از خانم ها بود که کم کم این موضوع را در ذهنم ساخت که باید منتظر دیدن اسلام ویرایش شده بود؛ هرچند علت نداشتن حجاب می توانست مسلمان نبودن فرد هم باشد.
بعد از گذشت مدتی فهمیدم که ارتباط منسجمی بین شیعیان وجود ندارد و انگار تمایلی برای صحبت کردن در مورد دین اسلام و به خصوص شیعه وجود ندارد. مهاجر بودن و ترس از دیپورت شدن می توانست دلیل اصلی بیتحرکی شیعیانی باشد که اغلب از افغانستان به آنجا مهاجرت کرده بودند و تمایلی به برگشت به کشورشان نداشتند. قرار گرفتن در چارچوب پادشاهی کشور سوئد هم انگار تاثیر خودش را روی برخوردهایشان داشت و به نظر می آمد که تیزی و برندگی اسلام واقعی را از آنها گرفته بود.
عدم وجود مسجد ویژه شیعیان، خودش را خوب نشون میداد و اکثر این مساجد توسط عربستان ساخته شده بودند تا اسلام سلفی را گسترش دهند. در نماز جماعت ها، اقلیت بودن شیعه به چشم می آمد و سردی در برخورد با شیعیان دیده می شد.
@IntMob
نماز خواندن شیعه ها اکثرا بصورت فرادی بود و همبستگی بینشان دیده نمی شد. برای مثال، نزدیک رستوران دانشگاه ساختمانی بود که در طبقه سومش یک نمازخونه کوچک تعبیه شده بود. نماز جماعت غیر شیعی ظهرها برگزار میشد و تعداد کمی مهر هم در قفسه کتاب های قرآن و دینی بود. البته گاهی هم این مهرها ناپدید شد!
بچه های دانشجو (گاهاً دانشجوی دکتری از ایران) به صورت فرادی نماز میخواندند. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که ما هم یک نماز جماعت کوچک راه بیندازیم که البته اوایل سه نفر بیشتر نبودیم و گاهی هم بعضی از برادران اهل تسنن به امام جماعت شیعه اقتدا می کردند ولی متاسفانه به تدریج به دلیل تداخل زمانی با بقیه کارها (بخوانید عدم توجه به ارزش نماز جماعت) نماز جماعت کمرنگ شد. بعد از آن تصمیم گرفتیم که نماز را حداقل اول وقت و با برادران اهل تسنن به جماعت بخوانیم.
از آنجایی که رفتن به سوئد مقارن با ماه رمضان شده بود، دنبال پیدا کردن انجمن های شیعی بودم. اسم یکی از این انجمن ها را از دوستم که قبلا سوئد بود پرسیدم. قبل از رفتن اینترنت را گشتم تا سایت و برنامه های این انجمن را که زیر نظر جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کرد ببینم ولی با یک سایت تقریبا بدون استفاده روبرو شدم.
در ماه رمضان با این انجمن تماس گرفتیم تا در جلسات مذهبی شرکت کنیم. خانمی اعلام کردند که ساعت شش عصر جلسه ختم قرآن برگزار می شود و ما هم فاصله یک ساعته از خانه تا محل برگزاری را با قطار برقی رفتیم تا در این جلسه شرکت کنیم.
با کلی گشتن یک تابلوی کوچیک در بالای یک ساختمان قدیمی که درب ورودی چوبی داشت به چشم ما آشنا آمد و وقتی نزدیک رفتیم دیدیم آدرس را درست آمدهایم اما با کمال تعجب آن ساختمان بیشتر به یک متروکه شبیه بود! دوباره تماس گرفتیم و اینبار آقایی گوشی را برداشت و گفت جلسه تمام شده و فقط دو روز در هفته هم برگزار خواهد شد! جا خوردم! فهمیدم که فعالیتهای شیعیان در سوئد بسیار کمرنگ و ناامید کننده است!
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #آمریکا
@IntMob
✳️ خاطرات یک دانشجوی محجبه در آمریکا
🔹قسمت اول: ورود به آمریکا
🔸سارا بور بور/ دانشجوی دکترای علوم کامپیوتر، شهر ماینز کلورادو
يادمه پنج سال پيش كه می خواستم وارد آمريكا بشم خيلی استرس داشتم كه چگونه با ظاهرم برخورد خواهد شد. چون حجاب داشتم میترسيدم رفتار خوبی از طرف جامعه با حجابم نشه و اينكه آیا ظاهر متفاوتم باعث طرد من خواهد شد يا نه؟
من در ايران چادری بودم. قبل از ورود به آمریکا با يكی از دوستان كه چندين سال خارج از كشور زندگی كرده بود مشورت كردم. دوستم گفت به چادر كه اصلا فكر نكن. چون اينجا باعث میشه بیشتر به چشم بیای كه خودش بر خلاف فلسفه حجاب هست، ولی میتونی با مانتو و روسری باشی. من از ٧ سالگی همه جا چادر سر كرده بودم، و خیلی برام سخت بود که چادر رو کنار بزارم. برای همين سعی كردم كلی مانتو و روسری تهيه كنم. هنوز هم كه هنوزه يكی از سفارشهای عمده من از ایران همين چیزهاست!
البته پوشیدن مانتو هم کمک زیادی نکرد. هنوز هم حس عدم امنيت شديدی داشتم، و اينكه آدم متفاوتی هستم خيلی اذيتم میكرد. سعی کردم بجای عینک از لنز رنگی استفاده کنم كه كمی از اين تفاوت كاهش بدم، حداقل از لحاظ ظاهری.
حدود پنج سال پیش، در اواخر ماه مبارك رمضان وارد آمریكا شديم. خدا رو شکر بلافاصله یکی از دوستانمون ما رو با مسجد دنور آشنا كرد و حتی همون شب ورودمون به دنور آمریکا هم برامون از افطاریِ مسجد آورد. در پرانتز بگم كه اينجا مساجد فقط پنجشنبهها و مناسبتهای ویژه و بخشی از ماه رمضان مراسم دارند، ولی هر وقت برنامه باشه شام هم هست.
يادمه شام شب اول كباب بود و پذیراییشون از ما بعد از یک سفر طولانی حسابی بهمون چسبيد. برای روز عيد فطر هم يک مراسم عالی با صبحانهی مفصل ترتيب داده بودند. تا اينجا همه چيز بهشت بود. تا اينكه گفتن برای ناهار روز عید بريم یکی از دریاچههای دنور. ما هم خوشحال همراهشون رفتيم. وقتی وارد محوطه شديم ديدم برخی خانمهای آمریکایی با پوششی نامناسب مشغول گرفتن حمام آفتاب هستند! اين اولين صحنهای بود كه واقعا حالت بدی رو در من ايجاد كرد تا جاييكه با دوستمون كلی بحث كردم كه چرا ما رو اينجا آوردين، وقتی که میدونستيد محيطش مناسب نیست...
البته باز هم داخل پرانتز بگم وضعيت پوشش در آمريكا به مراتب از اروپا بهتره. حداقل در ايتاليا كه من تجربهاش رو دارم، سطح شهر و مترو مملو از عكسهای زنان برهنه برای تبلیغ كالاست، كه من چنين چيزی رو در امريكا نديدم (به استثنای سواحل فلوريدا). و اينكه رفتارهای جنسی زننده در معرض عموم، در اروپا به مراتب بيشتر از آمريكا در سطح شهر ديده میشه. مثلا در بخشهایی از اروپا، در مترو يا در خيابان رفتارهای زننده جنسی رو به وفور مشاهده میکنید، ولی اکثر شهرهای آمريكا واقعا از اين لحاظ وضعیت خیلی بهتری دارند.
ادامه دارد...
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #آمریکا
@IntMob
✳️ خاطرات یک دانشجوی محجبه در آمریکا
🔹 قسمت دوم: سختیهای ورود به دانشگاه
🔸سارا بور بور/ دانشجوی دکترای علوم کامپیوتر، شهر ماینز کلورادو
در ایران دوره کارشناسی ارشدم رو در رشته ریاضی تمام کرده بودم و قاعدتاً دوست داشتم که در رشته خودم ادامه تحصیل بدم و برای دکترای ریاضی اپلای کرده بودم. ضمناً سابقهی چند سال تدریس هم داشتم. بعد از اخذ پذیرش در دکترای ریاضی، قرار بود برای جلسهای برم پیش رئیس گروه که با توجه به سوابقم تصمیم بگیره که من برای تدریس کدام درس مقطع لیسانس مناسبتر هستم.
وقتی وارد اتاق رئیس گروه شدم، ظاهراً از حجاب من تعجب کرد. احتمالاً حدس هم میزنید که دست ندادم و البته توضیح دادم که به دلایل مذهبی نمیتونم دست بدم. بعد از کمی صحبت، رئیس گروه رک بهم گفت که آيا با اين قيافه میخوای بری سر كلاس و تدريس كنی؟ اگر در آمریکا زندگی کرده باشید حتماً متوجه شدید که معمولاً کسی بطور مستقیم نشون نمیده که داره تبعیض قائل میشه، ولی رئیس گروه در این موضوع کاملاً رک بود
تصميم گرفتم با رئیس دانشكده صحبت کنم چون آدم خوش برخوردی به نظر میرسید. وقت گرفتم و در اتاق منشی منتظر بودم؛ ولی از شانس بد من ايشون با چند نفر دیگه وارد اتاق شد و دستش رو به سمت من دراز كرد که با من دست بده! من كه حسابی هول كرده بودم، عذرخواهی كردم و توضیح دادم که نمیتونم باهاش دست بدم...
احتمالاً حدس میزنید که عاقبت کار چی شد. اینقدر فضای دانشكده رياضی سنگین شد كه نهایتاً تصميم گرفتم به رشته علوم كامپيوتر تغییر رشته بدم. البته گذشت زمان بهم ثابت کرد که رشتهی علوم کامپیوتر برای من خیلی بهتر بود و آخر این سختیها، خوب شد برام. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...
در ترم اول درسی داشتم به نام آمار پيشرفته که توسط یک استاد معروف تدریس میشد. استاد درس، فارغ التحصيل دانشگاه بركلی بود و با توجه به اينكه دانشگاه بركلی دانشجويان خارجی زياد داره، توقعم اين بود كه با حجابم مشكلی نداشته باشه. ولی تصورم كاملاً غلط بود...
کلاس مخصوص دانشجویان دکترا بود و بنابراین تعداد کمی دانشجو در کلاس حاضر بودند. استاد درس برای اینکه مطمئن بشه که همه درس رو متوجه شدند، همهی دانشجوها رو به اسم صدا میکرد. مثلاً جکی متوجه شدی؟ رایان سوالی نداری؟ حتی دانشجویان پسر ایرانی رو به اسم صدا میکرد ولی هيچ بار اسم من در بين اين دانشجوها نبود .
این کلاس تکالیف سختی داشت. با توجه به اينكه معمولاً ما ایرانیها از لحاظ علوم تئوری قویتر هستيم، بيشتر مواقع من تمرينها رو حل میكردم و دانشجويان آمريكایی میومدن پیش من که کمکشون کنم و جوابی شبیه به جواب من در حل مسأله میآوردند. ولی استاد کلاس دقيقاً برعكس، فكر میكرد که من از بقیه کمک گرفتم .
يادمه یک روز كه جكی داشت از روی تمرينهای من كپی میكرد، پرسيد که تو از كدام كشوری كه اينقدر آمار و رياضی رو خوب بلدی؟ جواب دادم: ايران. گفت من كه شنيدم در كشور شما زنان اجازه تحصيل ندارن! بعد از كمی حرف زدن متوجه شدم كشور ما رو با كشور افغانستان اشتباه گرفته و فرق اين دو کشور رو نمیدونه! وقتی براش توضیح دادم كه در ايران، تعداد دختران دانشجو بیشتر از پسران دانشجو هست، خیلی تعجب كرد!
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #نامبیبیا
@IntMob
❇️ یک بانوی عاشق
سنت ما در مسجد آن است که نخبگان را دعوت می کنیم و بطور ویژه با آنان گفتگو می کنیم.
یکی از این نخبگان بانوی مسلمانی است که برخلاف تبلیغ دوستانش به مسجد قبا آمده و پس از آن عاشق این مسجد شده است. معمولا در برنامههای مسجد شرکت می کند.
بزرگ شده انگلیس است و چند سال هم در آمریکا بوده و به کشورهای زیادی سفر کرده است.
در یکی از این کشورها به اتهام تروریسم بودن به دادگاه احضار شده است. جرمش این بوده که هنگام عصر برای نماز، جمع همکارانش را ترک کرده و گاه "ان شاءالله" می گوید!
صحبت از شیعه و سنی شد. گفت من یک مسلمانم و پدرم همواره می گفت احادیث را با قرآن بسنج. اهل بیت را دوست دارم ...
از آیه ۵۹ سوره نساء برایش گفتم ...
گفت قطعا اولوالامر من اهل بیت پیامبر هستند و مگر می شود دیگران را به آنها ترجیح داد ...
از آنچه بر اهل بیت گذشته گفتم ...
ماجرای کربلا را می دانست. اشکش جاری شد و گفت چطور ممکن است کسی سر امام حسین را ببرد.
گفت من وقتی خبر شهادت سردار سلیمانی را شنیدم کلی گریه کردم تازه او با اهل بیت قابل مقایسه نیست و سرباز آنان است ...
می گفت (و چشمانش دوباره خیس شد) به عقیده من اگر کسی از شهادت سلیمانی ناراحت نشده باشد حتما در قلبش و ایمانش مشکل دارد.
#پی_نوشت: ایشان در تقسیم بندی بعضی، جزء اهل سنت محسوب می شود و البته این تقسیم بندی ها نادرست است. بسیاری از مسلمانان در غرب فقط مسلمانند، نه سنی و نه شیعه اصطلاحی.
شاید در آینده مصاحبه با ایشان را منتشر کنیم.
#ابوالفضل_صبوری
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطرات_بین_الملل #فلسطین
@IntMob
دختر بعد از ماهها به خانهشان در بیت حانون در شمال غزه برگشته
با لبخند و پرچمِ فلسطین به دست
این یک نمونه از دهها ویدئوی درخشان این روزهای بازگشته
گویی هرکدام از این فلسطینیها سالها حرفهایترین دورههای رسانهای رو گذروندند.
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
هدایت شده از تبلیغ بین المللی اسلام
104.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطرات_بین_الملل #روسیه
@Allah4all
❇️ آشنايي با فروشگاه ها و محصولات اسلامی در روسیه (3)
🔸فروشگاه اسلامی Muslim shop/ طبقه اول
🔹ایده های خوبی وجود دارد و جای فروشگاه های شیعی و محصولات ایرانی-اسلامی خالی است.
#حتما_ببینید #به_اشتراک_بگذارید
مرجع تخصصی #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
#خاطرات_بین_الملل #فرانسه
✳️ چطور با اسلام و ایران آشنا شدم؟
🔹نویسنده مهمان: دانشجوی کانادایی تازه مسلمان شده / قسمت اول
سال دوم دبیرستان رو توی یکی از دبیرستان های شهر ونکوور کانادا داشتم می خوندم. اونجا دختر و پسر با هم مختلط بودن اصلا یه وضع افتضاحی بود... همه اونجا دنبال پارتی هاشون و ... بودن هیچکس به فکر درس نبود . بخاطر این اون سال رو مردود شدم. سال بعد مدرسه ام رو عوض کردم و به یه دبیرستان دیگه رفتم و باز سال دوم دبیرستان ام رو تکرار کردم. وسط سال متوجه یه پسری تو کلاس شدم که راحت نبود دختر ها نزدیکش بشن و هر وقت ساندویچ بهش تعارف می کردیم قبول نمی کرد. یه روز با چند تا از دوستام رفتم تا اذیتش کنم و ببینم چه مشکلی داره که از ما دخترای شاخ مدرسه دوری میکنه که یهو داد زد : I'm a Muslim (من یک مسلمونم) کنجکاو شدم بدونم مسلمون ها کیان که اصلا گوشت نمی خورن و ما دخترا نمی تونیم دست بزنیم بهشون.
یک هفته با خانواده ام لج کردم و فقط نشستم در مورد اسلام خوندم... اما هیچی یاد نگرفتم. هر سایت اینترنتی یه تعریف دیگه ای از اسلام داشت. وقتی بعد یک هفته به مدرسه برگشتم اول با رفتار سرد مدیر مدرسه برخورد شدم. بعد اصرار پدرم گذاشتن که وارد کلاس بشم. چشمم دنبال همون پسر بود ولی نبود... زنگ تفریح که خورد از دوست هام پرسیدم پسره کجاست و بعد متوجه شدم که اخراجش کردن چون مسلمون بود. از یکی از دوستای اون پسره پرسیدم که به کدوم مدرسه رفته و اون ها هم یه مدرسه در جنوب ونکوور رو به من معرفی کردن. رفتارم عجیب شده بود بخاطر این همه با من قطع رابطه کردن حتی دوست پسرم!!!
@IntMob
یه روز به بهانه این که دارم میرم به خونه دوستم از خونه زدم بیرون و با اتوبوس رفتم به سمت جنوب ونکوور و اون مدرسه رو پیدا کردم. از یکی از کارکنان مدرسه به زور و التماس آدرس پسره رو گرفتم. نزدیک غروب بود و مطمئن بودم مامان و بابام نگران اند و شک کردند ولی... رفتم دم در خونه اون پسره . وقتی زنگ زدم یه خانم اومد که حجاب پوشیده بود (اون زمان داشتم فکر میکردم چرا پارچه رو سرشه) سراغ پسرش رو گرفتم. دیدم اون خانم رفت تو خونه و شروع کرد به صدا زدن پسره : علی علی .... پسره که اومد باز مثل همیشه سر به زیر .
من رو که دید می خواست در رو ببنده ولی مانعش شدم و گفتم که اومدم در مورد اسلام ازت بپرسم . مادرش که شنید اومد و من رو به داخل راهنمایی کرد. علی حرفی نمی زد و مادرش در مورد اسلام به من می گفت. علی پا شد و فقط گفت : if you want to know about Islam just go to Iran ( اگه می خوای در مورد اسلام بدونی برو به ایران) ازش که پرسیدم چرا ؟ گفت : تا به حال مردی رو دیدی که یه مملکت رو زیر و رو کنه ؟ گفتم نه ... اونم گفت برو به ایران و از مردم بپرس خمینی کیست ... همین دو کلمه برام کافی بود : ایران و خمینی…
منبع: Mojtaba in France
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #کانادا
@IntMob
✳️ گفت: از اسلام برایم بگو
داشتم با عجله دنبالِ کتابِ حساب میگشتم که شنیدم کسی گفت چند دقیقه وقت دارم یا نه.
همکارم فیلیپ بود. گفت کنجکاو است در مورد اسلام بداند.
کمی جا خوردم. فیلیپ هر چند یک سفیدپوست ِ موقرمزِ ایرلندی است، ولی مثلِ مسلمانهاست.
متمرکز روی کارش است و اهلِ صحبتهای بیهوده در مورد ِفیلم و سریال نیست و تنها کسی است که روز یادبودِ حضور کانادا در جنگِ جهانی، گفت حرفِ رسانه را باور نمیکند.
اولِ صحبتمان گفت مدتی است در مورد اسلام تحقیق میکند و سؤالهایی دارد که دوست دارد از یک مسلمان بپرسد.
از حجاب پرسید.
گفتم اصلِ اسلام «بندگی» است و حجاب هم یعنی بندگی کردن و فرصتِ بندگی فراهم آوردن برای دیگران.
بعدش گفت از «جهاد» بگو.
گفت معنای «جهاد» را درست نمیفهمد.
گفت جایی خوانده جهاد میتواند حتی درسخواندن و ورزشکردن هم باشد.
گفت مثلًا اگر تصمیم بگیرد قهرمانِ تنیس شود آیا این هم جهاد است؟
گفتم هدف از جهاد زنده نگه داشتنِ دین است و توحید و رسیدن به بندگی تامِ خداوند.
خودش ربطاش داد به جنگ.
@IntMob
گفتم هدف از جهاد در جنگ، دفاع از دین است و اسلام. نه کشورگشایی.
گفت از نمازها بگو.
گفت اگر ایرادی ندارد برنامه یک روزِ دینی اسلامی را برایم بنویس. چه ساعتی باید نماز خواند و از کدام طرف میرسید به قبله.
سجادهی همراهم را روی زمین پهن کردم و گفتم اینها اسباباش است.
هیجانزده شده بود.
گفت اگر اجازه هست عکس بگیرد.
بعدش از ایران پرسید.
گفت اینکه کشوری شریعت دارد یعنی چه؟ فرقش با کانادا چیست؟
گفتم در ایران، زمینه برای بندگی فراهم است. اینکه شریعت دارد یعنی این که مثلِ کانادا نیست که هر دو روز قوانین را به بهانهی آزادیِ بیشتر عوض کنند. گفتم اساسِ قوانین را روی بندگی تام ِ خداوند چیدهاند و عقایدِ باطل جایی برای جولان ندارند.
گفت مشتاق است در فرصتی دوباره بیشتر بداند.
{3 جلد کتاب در رابطه با اسلام} به او هدیه دادم و گفتم خودم اولِ راهم، ولی میدانم اگر یک قدم بروی به سویاش، صد قدم میآید به سویات.
❇️ مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #هلند
@IntMob
❇️ من و بانوی شیعه هلندی
در جشن نیمه شعبان که بچهها در هلند ترتیب داده بودند، او را از نزدیک دیدم. به وجد آمدم و با او سلام و علیک کردم.
تقریبا به خوبی فارسی صحبت میکرد و این خیلی کارم را راحتتر کرده بود.
درخواست کردم که آیا امکان دارد یک وقت اختصاصی به من بدهد. با بزرگواری قبول کرد و یک روز را مشخص کردیم که به منزل ایشان بروم.
بعد از گپ و گفتهای معمولی اولین سوالم را که خیلی دوست داشتم جوابش را بدانم پرسیدم:
چه طور مسلمان و شیعه شدید؟؟
و او شروع کرد: ۱۱ ساله بودم که در یک سال مادربزرگم از دنیا رفت و پدر و مادرم هم از هم جدا شدند. خیلی ضربه روحی سنگینی بود و از طرفی سوالاتی هم برایم ایجاد کرده بود. خانواده ما هیچ دینی نداشتند. ما حتی مسیحی نبودیم. اما من همیشه عادت داشتم با خدای قلبم صحبت کنم. شبها گریه میکردم و میگفتم مادر بزرگ من یعنی کجا رفته؟
بعد ادامه داد: من مدرسهای میرفتم که چند نوجوان مسلمان هم بودند. میدیدم که قوانین و آدابی دارند. مکانی بنام مسجد دارند و خیلی با خدا صحبت میکنند. دوست داشتم منم مثل آنها باشم. اما تصور میکردم فقط یک گروهی از انسانها میتوانند مسلمان باشند. مثلا کسانی که اهل عراق و سوریه و افغانستان و ایران و... هستند. باز شبها که وقت صحبت با خدای قلبم میشد میگفتم: خدایا! چرا ما نمیتوانیم مسلمان باشیم؟ چرا فقط اینها حق دارند مسلمان باشند؟؟ مسلمان بودن را امتیازی میدانستم که شامل حال ما که اروپایی هستیم نمیشود...
این گذشت تا اینکه شبی خواب عجیبی دیدم...
خواب دیدم عالمی با لباس دینی در مسجد نشسته با عمامه مشکی و قرآنی در دست دارد. صورتش را نمیدیدم فقط خطابش به من بود. انگار همان لحظه مستقیم با خداوند صحبت میکرد و پیغام را به من میرساند. گفت: خداوند میفرماید: صدای تو را شنیدیم. نه اشتباه میکنی مسلمان شدن مخصوص گروه خاصی نیست...
میگفت: دوستان مسلمان داشتم و رفتم برایشان تعریف کردم. آنها گفتند این خواب خاصی است و گفتند تو شب قدر این خواب را دیدهای! متوجه شدم آن شب شب قدر بوده است...
اما خب نمیخواستم به خواب اتکا کنم و این شد که خیلی جدی نگرفتم و مدتی گذشت.
من به نوجوانی رسیدم و ناگهان دچار افسردگی شدید شدم. روز و شب گریه میکردم و روزها به سختی میگذشت. تا اینکه اخباری از جنگ در همین سرزمینهای اسلامی منتشر شد. میدیدم که طرف خانهاش خراب شده، عزیزش را از دست داده اما لبخند از لبش نمیافتد. خیلی محکم حرف میزند. الحمدلله میگوید و مدام میگوید: خدا برای ما کافیست.
من متحیر نگاه میکردم که من در هلند در امنیت و آرامش حالم بد است. یک مادر بزرگم را از دست دادم نابود شدم و اینها زیر بمباران و مصیبت حال خوبی دارند. واقعا حسرت حال آنها را خوردم که آنها چه دارند که من ندارم؟؟ آنها چه دارند که شخصیت آنها را قوی کرده و من چه ندارم که انقدر ضعیف هستم؟
حالش دگرگون بود و چشمانش اشکآلود... نفس عمیقی کشید و گفت: من فهمیدم آن «ایمان» است. ایمان به خدایی که هست و میبیند و محاسبه میکند... آنها ایمان به وجود این خدا داشتند...
میگفت: اینجا بود که تصمیم گرفتم دیگر کامل مسلمان شوم. شروع کردم به خواندن قرآن و تفکر کردن...
خیلی حرف هایش برایم خاص بود. از زاویه دید آنها ایمان داشتن مسلمانان یک نوع داشتن قدرت است که آنها از آن محروم اند...
خیلی جالب و قابل تامل بود...
پرسیدم: مسلمان شدی. یعنی هنوز نمیدانستی مسلمانان خودشان چند گروه هستند... گفت: بله نمیدانستم تا اینکه با مردی آشنا شدم که با بقیه مسلمانانی که میشناختم عقایدش متفاوت بود... او شیعه بود...
منبع: @ninfrance
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
#خاطرات_بین_الملل #حتما_ببینید
@IntMob
❇️ چه تفکری بر بخش های اصلی اقتصاد ایران حاکم است؟
🔹من به واسطه ترجمه تو این سالها با خیلی از مدیران شرکت های تجاری ایران در زمینه های مختلف برخورد داشتم.
🔹یکی از مواردی که واقعاً آزارم میده، تفکر اکثر مدیران این شرکت ها هست. تا به حال چند سری پیش اومده که تو ملاقات اول و شروع صحبت، بحث که به سمت اعتبار شرکت و بحث های مالی پیش میره، خیلی از مدیران این شرکت ها بلافاصله پاسپورت ترکیه یا اقامت دبی و آدرس دفتر شرکت هاشون تو این کشورها رو جوری با افتخار رو میز میذارن، و از این صحبت می کنند که بله من بیشتر ایام سال رو اینجا نیستم و فعالیت های اصلی و دفتر ما خارج از ایران هست، که انگار طرف اصلا ایرانی نیست.
🔹این شرکت ها خیلی هاشون زیرمجموعه و شاخه ای از شرکت ها و صنایع بزرگ پتروشیمی، نفت و گاز بودند تا صنایع غذایی و مواردی مثل سنگ و معدن . نکته بعدی هم غریبه بودن اکثرشان با نماز و رعایت شئون اسلامی هست. من بحثم این نیست که بخوام بگم درستی عمل و کار فقط به نماز و روزه هست، اما خیلی برام عجیبه چطور شده تو نظام جمهوری اسلامی که این افراد از امتیازهای همون نظام به اینجا رسیدن، این همه با مدیران مد نظر انقلاب و امام فاصله افتاده باشه.
🔹آرزو به دلم مونده، موقع صحبت و مذاکره اگر وقت نماز میشه، یک بار یکی از این مدیران بگه وقت نماز هست بریم نماز مون رو بخونیم و بعد ادامه بدیم.
🔹آیا واقعاً بچه حزب اللهی ها توانایی و عرضه مدیریت و کار تجاری در سطح دنیا رو ندارند؟ چطور شده این همه افراد با این تفکر شدند مدیران اکثر شرکت های مهم که نبض اقتصادی کشور دستشون هست؟
🔹من تاکید می کنم، مساله ام بحث ظواهر دین نیست، مشکل اصلیم اینه که میبینم اصلا اکثر این افراد و مدیران اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارند و ایران رو فقط برای پول در آوردن می خوان و سرمایه و زندگیشون اکثرا خارج از ایرانه. این خیلی اذیتم می کنه.
🔺تا این تفکر که در پشت صحنه اداره کشور تو خیلی از ارگان ها و سازمان ها نفوذ کرده، امیدی به اینکه بخواد وضع معیشت و اقتصاد مردم درست بشه نداشته باشید.
منبع: @rusname
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob
هدایت شده از تبلیغ بین المللی اسلام
#خاطرات_بین_الملل #احکام_شرعی
@Allah4all
قبلا در مورد نیکیتا، دانشجوی چینی گفته بودم. یکی از مسائلی که برای او عجیب و متناقض بود و فهم او از رفتار سایر مسلمانان را دشوار و پیچیده میکرد را نقل میکنم.
با او گفتگوهای بسیاری داشتم که برخی را قبلا نقل کردم و اکنون دو داستان دیگر در مورد ذبح شرعی و حلیت گوشت را نقل میکنم.
داستان اول
دوستی اهل افغانستان داشتیم که شیعه بود و اهل نماز و روزه. یکروز دیدم که مرغ درست کرده است و به من و نیکیتا هم تعارف کرد و نیکیتا گرفت و تشکر کرد و من پرسیدم که مرغ را از کجا خریداری کرده، آیا حلال است یا خیر و گفت از بازار روس ها و گفتم که اینها ذبح شرعی نیست و گفت چه فرقی میکند همه شان با یک تیغ ذبح شده اند دیگر و اینقدر سخت نگیر و تمام.
برای نیکیتا خیلی عجیب بود که دوست افغانستانی همان مرغی که او هم میخرد را میخورد ولی من نمیخورم، اگر چه قبلا برایش ذبح شرعی را توضيح داده بودم ولی این تناقض را درک نمی کرد.
داستان دوم
دوستی اهل ازبکستان داشتیم که ظاهرا مسلمان بود ولی نه نماز میخواند، نه روزه می گرفت، نه طهارت و نجاست را رعایت میکرد و نه حلال وحرام را. همه چیز هم میخورد (یکروز با کنسرو گوشت غیرحلال در حال درست کردن ماکارونی بود و میگفت کنسرو گوشت است دیگر (در این مورد خاطره دیگری هم از مغازه دار ازبک نقل کرده بودم)) ولی همچنان خودش را مسلمان میدانست، یک اسلام اروپایی پسند جذاب. در کنار او دوست ازبک دیگری بود که مانند او بود ولی ظاهر و بالاخص با ریش بلند و سبیل های تراشیده ای که شبیه سلفی ها بود ولی حتی نماز هم نمیخواند.
این عملکرد و رفتارها برای غیرمسلمانان بسیار متناقض و عجیب بود.
#پی_نوشت
اگر در خارج از کشور زندگی میکنید، بدانید که رفتار و سبک زندگی شما آینه ای است برای قضاوت در مورد رفتار، فرهنگ و سبک زندگی ایرانی_اسلامی؛ نماینده خوبی برای فرهنگ ایرانی_اسلامی باشید
#حتما_ببینید #به_اشتراک_بگذارید
مرجع تخصصی #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
#خاطرات_بین_الملل #تبلیغ_بین_الملل
@IntMob
📣 دعوت به اسلام با محبت میسر می شود نه با مناظره!
مثل همه ساله برخی مهمانان که از خارج کشور به همایش وحدت می آیند تماس گرفتند که بیا تو را ببینیم! این بار به نیت یک عضو جماعت اسلامی هند رفتم و یک صوفی قادری را هم کنار او دیدم. جناب صوفی فورا توضیح داد که بریلوی نیست چون برخی ایرانی ها فکر میکنند همه صوفی ها بریلوی هستند حال آنکه آنان برخی عقاید عجیب و تند دارند که ما نداریم! خلاصه اینکه ما از آنها نسبت به همه مذاهب و عقاید دیگر روادارتریم.
از ابتدا سخن به جنگ اخیر کشید و اینکه ایران سیلی خوبی به صورت رژیم زد و همین امت اسلامی را امیدوار کرد. سخن به هر طرفی رفت. نماز مغرب را که خواندیم پرسیدم نقش ذاکر نایک چیست؟
تحلیل جالب توجهی شنیدم که حیفم آمد آنرا به اشتراک نگذارم و اتفاقا نکته ای مهم در امر وحدت و همزیستی است.
گفتند: «او یک بحران در مسأله دعوت به اسلام در هندوستان ایجاد کرده است چرا که روش دعوت به دین، محبت و رفاقت و تجارت و صداقت بوده است نه مناظرات علمی و وقتی ایشان مباحث نخبگانی را به میدان عوام می کشاند موجی از احساس تهاجم عقیدتی در هندوها و حتی مسیحیان ایجاد کرده که عملا به تقابل بیشتر با مسلمانان منجر می شود هر چند عده قلیلی هم مسلمان شوند یا در فضای مجازی بازتاب داغی داشته باشد!»
مسأله دقیقا همان جنسی را دارد که برخی افراطیون ما میخواهند در رسانه ها با وهابیت یا اهل سنت داشته باشند. «جدال احسن» مربوط به محیط علمی است نه کوچه و بازار که احساسات عوام را تحریک میکند حتی اگر بی ادبی در کار نباشد.
این مسأله به شیعه و سنی هم ربط ندارد و هر جا مرتبط با نقد یا انکار «عقیده» باشد که برای انسانها امری «مقدس» است همین معادله پابرجاست. مدل دعوت نبوی محبت و صداقت بود نه مناظرات! لذا وقتی فرمود ایمان بیاورید همه گفتند ما از تو دروغ نشنیدیم و غوغایی ایجاد شد.
این مدل کجا و آموزش دروغ گویی برای غلبه بر خصم در مناظره کجا!! فتامل!
علیرضا کمیلی - دبیر امت واحده
💯 مبلغان بدون مرز
@IntMob