#ادیت
اینچنین میشود که مردمی عاشق و دلداده مولایی میشوند که نه تنها زندگی خود بلکه زندگی فرزندان و برادر و دوستانش را فدا میکند تا دین اسلام پابرجا باشد
دینی که امروزه خیلیها نمیدانند حتی چیست؟؟!!!!
نمیدانند چرا چادر برای خانمها حجاب کامل است؟؟!!!
نمیدانند امام زمانشان چه قدر غمگین است از رفتارهای این زمانه؟؟!!!
نمیدانند اصلا خدا کیست؟؟!!!
.
.
.
میگویید میدانند؟؟!!!!
ولی من میگویم اگر میدانستند که رعایت میکردند؟؟!!!
اگر میدانستند امام زمانشان را اینچنین غمگین نمیکردند؟؟!!!
اگر میدانستند که به فرمان ها و دستورات خداوند یکتا عمل میکردند؟؟!!!
و....
.
.
.
پ.ن.
این دلنوشته ای بود که بعد از این که سرانجام راگوش دادم بسیار آزارم داد و به همین خاطر تصمیم گرفتم برای شما هم بنویسم
واقعا کدام یک از مابه امام حسین علاقه داریم و ایشان را درک میکنیم؟؟!!!!
(فقط توجه کنید (واقعااااااا))
.
.
.
#ادمین_نوشت
#حرف_دل
.
.
.
💕 @ista_ista 🎶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
فرمــــــانده الســـــلام
استوری جدید حامد زمانے
😭 @ista_ista 😭
#قسمت_اول_مصاحبه
◀برای پیدا کردن حامد زمانی در این ایام به مناسبت روز بصیرت و سالروز حماسه۹ دی خیلی تلاش کردیم. حامد زمانی این روزها شلوغترین دوران زندگیاش را تجربه میکند.
◀دوم: این روزها به مناسبت سالروز نهم دیماه و حماسهآفرینی مردم عزیزمان، به سراغ کسی رفتیم که آثار خوبی در این خصوص ارائه داده است. حامد زمانی را با ترانه هایی میشناسیم که معمولاً اینطور زمزمه میکنیم: "به این عکسها خیره شو، خیره شو"... "ای پدر و مادرم فدای تو یا حسین"... "برای آخرین نفس بخون ترانه ای "... و...
◀حامد زمانی، مبتکر موسیقی انقلابی نسل جدید است. خوانندهای که موسیقی شادش هم خط و خطوطی مذهبی و انقلابی و بعضاً سیاسی دارد.
◀سوم: گفتوگو با حامد زمانی از دغدغههای سیاسیاش شروع شد تا به خاطرهنگاری از دوران کودکیاش رسید؛ از حال و هوای کودکیاش تا این روزهای پرمشغلهاش. با حامد زمانی از این زاویه زندگیاش آشنا شوید؛ خوانندهای که دغدغههای زیادی برای زندگی بهترش داشته و دارد.
◀حامد زمانی آدم دلواپسی است؟
کار حامد زمانی فراجناحی است، ارتباطی به هیچ جریانی ندارد و فک میکنم این موضوع بارها ثابتشده است. مثلاً یکیاش در انتخابات. به هیچ جناحی نه هزارتومان پول دادم و نه یک هزارتومانی گرفتهام. اما خودم شاید مقداری دلواپس باشم.
◀دلواپسیتان چیست؟
از حرفها و آهنگهایم معلوم است. من مخاطبها و طرفدارانم را خیلی دوست دارم و تا جایی که بتوانم برایشان وقت میگذارم. دوست دارم بهجایی برسیم که آنقدر اعتقادات و رفتارهایمان عمق داشته باشد که هیچچیز نتواند آن را منحرف کند.
◀از دوران کودکیتان شروع کنیم. این دوران چگونه گذشت؟
کودکی من در شهر کوچکی نزدیک اصفهان به نام «میمه» گذشت. تا فرارسیدن دوران دانشگاه در این شهر زندگی میکردم. پدرم بازنشسته فرهنگی و مادرم خانهدار است. وضعیت اقتصادی خانوادهام تقریباً متوسط رو به پایین بود. من در محیطی با دیوارهای کاهگلی و مزرعه های زیبا بزرگ شدم. حتی بعضی وقتها زمانی که کودک بودم بقول خودمان سر گله میرفتم و گاهی چوپانی میکردم. البته باید بگویم من به این زندگی افتخار میکنم و اگر هنوز هم بتوانم به این سبک زندگی برمیگردم.
◀در کودکی رفتار شاخصی داشتید که از باقی بچهها متمایز شوید؟
همیشه نوع نگاهم به محیط اطراف با دیگر بچههای همسنوسالم فرق داشت. با اینکه خیلی شروشور بودم اما عمدتاً کودکیام در تنهایی گذشت.
◀چرا تنهایی؟
به خاطر اینکه کسی نبود حرفهایم را بفهمد یا بتوانم با او صحبت کنم. حرفهایم روی هم جمع شد. از بچههای همسایه گرفته تا نارفیقیهایی که بود و هنوز هم هست. همیشه میگفتم جامعه مجال نمیدهد از تواناییهایم استفاده کنم، میگفتم چرا آنهایی که وضع مالی خوبی دارند باید نفوذ بیشتری هم داشته باشند! من که درسم از آنها بهتر است. جاهایی میدیدم استعدادم بیشتر از دیگران است. همیشه میپرسیدم چه وقت دنیا میخواهد كه من به حقم برسم؟ این بود که آهستهآهسته به سمت شعر کشیده شدم. برای همین قبل از ورود به پیشدانشگاهی از ریاضی به انسانی تغییر رشته دادم. با اینکه چیز زیادی از رشته انسانی نمیدانستم اما خیلی سریع خودم را جمعوجور کردم تا اینکه حتی گاهی به بچههای همسنوسال خودم درس میدادم. در زمان ما بعضی معلمها از لحاظ علمی ضعیف عمل میکردند و گاهی اطلاعات شاگردان از بعضی از آنها بیشتر بود. خلاصه اینکه بچههای شهری به چیزهایی فکر میکردند که ما اصلاً فکر نمیکردیم. زمانی که وارد دانشگاه شدم به چیزهایی افتخار میکردم که برای بچهتهرانیها خندهدار بود. وقتی به دانشگاه رفتم برای اولینبار با یکسری مسائل روبهرو شدم و برای اولینبار آنها را احساس کردم.
◀مثلاً چه مسائلی؟
من در دانشگاه علوم سیاسی درس میخواندم و اکثراً بچههای مسئولان و سیاستمدارها در این دانشکده بودند. وقتی در میان آنها قرار گرفتم با خودم فکر میکردم در بین آدمهایی که با یک اشاره همهچیز را به دست میآورند چطور باید خودم را بالا بکشم؟ رفتارهای آنها با من خیلی متفاوت بود؛ از کافیشاپ رفتنشان گرفته تا مسائل دیگر. خیلی جاها از دورهمیها و جمعهایشان لذت میبردم گاهی هم حس میکردم نگاههایشان به من از بالا به پایین است. برای همین خیلی به من برمیخورد.
#پایان_قسمت_اول
منبع:
@hamedzamanimusic
درتلگرام!!!
💕 @ista_ista 😍
دوستان این مصاحبه برای قبل تر هاست یعنی قدیمیه بنده تازه یافتم گفتم براتون بزارم حدودا" پنج قسمت هم هستش
برای اونایی که نخوندنش
#ادمین_نوشت
#حامدزمانے
#حــــ💕ـــامــ💕ــدزمـــ💕ـــانـ💕ـــے
#پـــ😍ــروفــ😍ــایــ😍ـــل😍
#ســـ💞ـــرانــــ💞ــــجـــــ💞ــــام
#ایـ🎶ــسـ🎶ــتــ🎶ــائیـ🎶ـسـ🎶ـم
عـــ ایستادگے ــشــ @ista_ista ـق
#حامدزمانے:
تحویل درد به درد مضاعف...
.
.
این دو ماه منو پیر کرد...منو کشت...!!!
.
.
زدن زمین حرف بزرگترارو....
دل هـمــه دلــســوزارو ســوزوونــدن......
😭😭😭😭
😔😔😔
😭😭
😔
ارسالی اعضا
(istadehgroup)
😍🎶😍 @ista_ista 😍🎶😍
#شعرهاي_قديمي
.
نميدونم كجاي راه بود گرد و خاك شد...
كه شونه هات گم شدند و رد پات پاك شد...
هزار راه رفته رو بازم مرور ميكنم...
شايد نميشناسمت... ازت عبور ميكنم!!!
••••••••••••••••••••••••••••••••••
٩٠/٢/١٣
#شعرهاي_قديمي_حامدزمانے
..................
منبع:
@hamedzamanimusic
درتلگرام!!!
.................
💕 @ista_ista 💕
رفقا سلام !!!!
شبتون خوش!!!
اول
به خاطر کم شدن فعالیت کانال از شما معذرت میخوام و ممنونم که همراهیمون میکنید!!!
دوم
یک درخواست دارم ازتون،
اگر کسی از شما میتونه به عنوان ادمین تب به کانال کمک کنه به بنده اطلاع بده!!!
@istade_mahdavi
ممنونم از همه شما که با کمبود های کانال کنار میایید و همراهمون میمونید
.
.
اجرتون با ارباب!!!
#ادمین_نوشت
🍃 @ista_ista 🍃
+رفقا این سحر ها رو دریابید !!
حتی اگر شده با یک سجده ...
#الهی_العفو
#گمنام
•| عشقیعنیایستادگی |•
#قسمت_اول_مصاحبه ◀برای پیدا کردن حامد زمانی در این ایام به مناسبت روز بصیرت و سالروز حماسه۹ دی خیلی
#قسمت_دوم_مصاحبه
◀میگویند در کودکی مداحی هم میکردید؟
اول فقط شعر میگفتم و مینوشتم اما نه وزن میدانستم و نه قافیه. کمکم کسانی را پیدا کردم که تشویقم کردند و به من گفتند صدای خوبی دارم و خوب مینویسم. با آنها دورهم جمع شدیم و با هم شبشعرهایی را برگزار کردیم. شاید بعضا کارهایی که میکردیم به لحاظ تکنیکی غلط بود اما کمکم یاد گرفتم. کار من با خواندن قرآن شروع شد. من در شهری مذهبی بزرگ شدم؛ شهری که در آن موسیقی جایگاهی نداشت. حتی بعضی از مردم گوش دادن به موسیقی را بد میدانستند.
◀خودتان خواندن قرآن را دوست داشتید یا اصرار خانواده بود؟
من خودم خواندن قرآن را آنقدر دوست دارم که در ۱۰ سالگی سوار مینیبوس میشدم، به اصفهان میرسیدم تا بعد از کلاس زبان به کلاس قرآن و آواز بروم. گاهی اوقات ساعت۳ صبح میرسیدم خانه؛ آنهم سیاه و پر از دوده. آخر برای برگشتن عمدتاً یا باید پشت وانت سوار میشدم یا بوفه اتوبوس. خانوادهام تنها اصرار داشتند کلاس زبان بروم اما برای رفتن به کلاس قرآن و کلاس آواز بیشتر خودم مصر بودم. آنها معتقد بودند من باید در کنکور یکی از رتبههای یك تا ۱۰ را کسب کنم و وقتی دیدند در قرائت قرآن موفقم حمایتم کردند. از آنجایی هم که قرآن و اهلبیت(ع) از هم جدا نیستند، در همان شهر خودمان با عدهای از دوستانم در ۱۰، ۱۱سالگی هیاتی راه انداختیم که شبهای جمعه در آن زیارت عاشورا میخواندیم. اصلاً هم به تعداد افرادی که در این جلسه حضور پیدا میکردند توجه نمیکردیم و بعضی شبها حتی یکنفری هیات را ادامه میدادیم. امروز میگویم من و دیگر دوستانم هر چه داریم از همان جلسههاست؛ جلسههایی که بدون میکروفن و بدون ریا برگزار میشد. وقتی هم که وارد دانشگاه شدم گاهی میآمدم و به هیاتمان سر میزدم. بعد از 16سالگی اما فکرم به سمتوسوی دیگری هدایت شد. بههرحال هرچقدر ما برای کاری زحمت بکشیم نتیجه آن را در قسمتی از زندگی میبینیم. این سختیها بالاخره جایی نمود پیدا میکند. مثل انرژیای که در یک گوی بعد از غلبه کردن بر جاذبه زمین جمع میشود.
◀سختیهایی که کشیدید اولین جایی که در زندگیتان نمود پیدا کرد کجا بود؟
دورهای که من کلاس قرآن میرفتم یکی از قاریان مطرح زیر 16سال شدم، بعد از آن در کنکور و بعد از آن تا به امروز. هر آدمی هر چه دارد از سختیهای حلالی است که کشیده است.
◀در ۱۶سالگی ذهنتان به چه سمتوسویی هدایت شد؟
فکر میکردم حرفهایم باید زده شود. میخواستم وارد موسیقی شوم و به این فکر میکردم چرا در این ژانر هیچ موسیقی وجود ندارد که جوانها برایش هزینه کنند و یکسری مضامین را در قالب این موسیقی یاد بگیرند. فهمیده بودم که سرودهای انقلابی اگر تغییر اساسی نکنند نمیتوانند دیگر روی جوان امروزی اثر بگذارند. با جوان امروز باید به زبان خودش حرف زد.
◀درست در ۱۶سالگی؟
شاید خیلی قبلتر. مثلاً از زمانی که شعر نوشتن را شروع کردم. یادم هست شعر «آخرین قدم» را همان دوران نوشتم.
#پایان_قسمت_دوم
منبع:
@hamedzamanimusic
درتلگرام!!!
😉 @ista_ista 💕
🔸بیاای مسیحای دل،که دل خسته ایم
ببخشااگرعهدبشکسته ایم...
🔹ببخشااگردم زعشقت زنیم
ولی دل به غیر شمابسته ایم...!!
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
ارسالی اعضا
(✍آسمان من)
#شعر_مهدوی
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
💕 @ista_ista 💕
•| عشقیعنیایستادگی |•
#قسمت_اول_مصاحبه ◀برای پیدا کردن حامد زمانی در این ایام به مناسبت روز بصیرت و سالروز حماسه۹ دی خیلی
#قسمت_دوم_مصاحبه
◀میگویند در کودکی مداحی هم میکردید؟
اول فقط شعر میگفتم و مینوشتم اما نه وزن میدانستم و نه قافیه. کمکم کسانی را پیدا کردم که تشویقم کردند و به من گفتند صدای خوبی دارم و خوب مینویسم. با آنها دورهم جمع شدیم و با هم شبشعرهایی را برگزار کردیم. شاید بعضا کارهایی که میکردیم به لحاظ تکنیکی غلط بود اما کمکم یاد گرفتم. کار من با خواندن قرآن شروع شد. من در شهری مذهبی بزرگ شدم؛ شهری که در آن موسیقی جایگاهی نداشت. حتی بعضی از مردم گوش دادن به موسیقی را بد میدانستند.
◀خودتان خواندن قرآن را دوست داشتید یا اصرار خانواده بود؟
من خودم خواندن قرآن را آنقدر دوست دارم که در ۱۰ سالگی سوار مینیبوس میشدم، به اصفهان میرسیدم تا بعد از کلاس زبان به کلاس قرآن و آواز بروم. گاهی اوقات ساعت۳ صبح میرسیدم خانه؛ آنهم سیاه و پر از دوده. آخر برای برگشتن عمدتاً یا باید پشت وانت سوار میشدم یا بوفه اتوبوس. خانوادهام تنها اصرار داشتند کلاس زبان بروم اما برای رفتن به کلاس قرآن و کلاس آواز بیشتر خودم مصر بودم. آنها معتقد بودند من باید در کنکور یکی از رتبههای یك تا ۱۰ را کسب کنم و وقتی دیدند در قرائت قرآن موفقم حمایتم کردند. از آنجایی هم که قرآن و اهلبیت(ع) از هم جدا نیستند، در همان شهر خودمان با عدهای از دوستانم در ۱۰، ۱۱سالگی هیاتی راه انداختیم که شبهای جمعه در آن زیارت عاشورا میخواندیم. اصلاً هم به تعداد افرادی که در این جلسه حضور پیدا میکردند توجه نمیکردیم و بعضی شبها حتی یکنفری هیات را ادامه میدادیم. امروز میگویم من و دیگر دوستانم هر چه داریم از همان جلسههاست؛ جلسههایی که بدون میکروفن و بدون ریا برگزار میشد. وقتی هم که وارد دانشگاه شدم گاهی میآمدم و به هیاتمان سر میزدم. بعد از 16سالگی اما فکرم به سمتوسوی دیگری هدایت شد. بههرحال هرچقدر ما برای کاری زحمت بکشیم نتیجه آن را در قسمتی از زندگی میبینیم. این سختیها بالاخره جایی نمود پیدا میکند. مثل انرژیای که در یک گوی بعد از غلبه کردن بر جاذبه زمین جمع میشود.
◀سختیهایی که کشیدید اولین جایی که در زندگیتان نمود پیدا کرد کجا بود؟
دورهای که من کلاس قرآن میرفتم یکی از قاریان مطرح زیر 16سال شدم، بعد از آن در کنکور و بعد از آن تا به امروز. هر آدمی هر چه دارد از سختیهای حلالی است که کشیده است.
◀در ۱۶سالگی ذهنتان به چه سمتوسویی هدایت شد؟
فکر میکردم حرفهایم باید زده شود. میخواستم وارد موسیقی شوم و به این فکر میکردم چرا در این ژانر هیچ موسیقی وجود ندارد که جوانها برایش هزینه کنند و یکسری مضامین را در قالب این موسیقی یاد بگیرند. فهمیده بودم که سرودهای انقلابی اگر تغییر اساسی نکنند نمیتوانند دیگر روی جوان امروزی اثر بگذارند. با جوان امروز باید به زبان خودش حرف زد.
◀درست در ۱۶سالگی؟
شاید خیلی قبلتر. مثلاً از زمانی که شعر نوشتن را شروع کردم. یادم هست شعر «آخرین قدم» را همان دوران نوشتم.
#پایان_قسمت_دوم
منبع:
@hamedzamanimusic
درتلگرام!!!
🍃 @ista_ista 🍃
"شب قدر"
شب بیدار شدن است
نه بیدار ماندن
.....🌸...📿...🌸.....
#التماس_دعا
💕 @ista_ista 💕