eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 🕊 . داداش اینو وقتی سوریه بودی دادم واست درست کردن تا وقتی اومدی بهت هدیه بدم.. چون میدونستم اگه اسم شهید رو پشت اسمت ببینی کلی ذوق میکنی.. راستی شنیدم غوغا کردی.. .. امروز از مادرت شنیدم یک جوونی چندروز پیش تو چیذر گفته من نه خدا پیغمبر قبول دارم نه نماز و نه امام حسین.. بچه محل چیذرم ولی تا هفته ی پیش یکبار هم امامزاده نیومده بودم.. تا اینکه یک شب خواب میبینم توی بیابون تاااریک گم شدم...یک جوون قد بلندی با تیشرت استین کوتاه ابی اومد جلو.. بهم یک راه بلند سفید و پر نور رو نشون میده... و میگه این راهیه که باید بری.. بیدار میشم خواب از سرم میپره و تا صبح توی حیاط قدم میزدم.. صبح وقتی از جلوی امامزاده علی اکبر رد میشدم دیدم شلوغی و همهمه ست... اومدم داخل دیدم مراسم تشییع و تدفین جنازه شهیده... عکسش رو زده بودند.. دیدم همونیه که دیشب تو خواب دیده بودم!!! به سختی از فشار جمعیت اومدم نزدیک و پیکر شهید رو با اون وضعیت خاص دیدم..(میگفت من حتی تشییع پدرم رو هم نرفته بودم) از اون روز دیگه صبح و شبم شده امامزاده علی اکبر.. کارو زندگیم شده .... غوغا کردی محمد... اون دانشجویی که شیطنت های سر کلاسش زبانزد اساتیدش بود الان نام بزرگ ترین سالن کلاس های به اسم اون مزین شده.. چون دیگه شدی فارغ التحصیل و استاد اخلاص و غیرت... به ظاهر از جنس ما بودی.. ولی به دل آسمانی.. همه به خاطرات با تو بودن افتخار میکنند.. چنان شوری بین آشنایانت انداختی که همه به تامل شهادت افتادند.. . وقتی از سوریه زنگ زده بودی بهت گفتم زود بیا اربعین با هم بریم پیاده روی ولی گفتی ان شالله من از همین مسیر میام.. حالا پیش اباعبدلله سلام ما رو برسون.. من و چندتا از رفقات هم به واسطه ی تو حاجت روا شدیم داریم اربعین میایم سر قرارمون ... منبع: 🍃کانال حیدریون🍃 🆔 @heydareion درایتا پ.ن. دوستان چون خیلی خوشم اومد گذاشتمش
✔ فاطمه‌خیرآبادی: fateme AbaC_ nazer e shora: با توجه به صحبت‌های مهم آقای پناهیان در مورد لزوم برگزاری سفر اربعین لطفا از کمپین زیر حمایت کنید و در تمام گروهها انتشار بدهید. برخی از مواردی که ایشان بیان کرده اند : چطور گفته می شود باز بودن مشاغل یک امر ضروری برای ماست. یا سفرهای تفریحی که مردم می‌روند و کسی مانع نیست. ❇️ قطعا اربعین صدها برابر این موارد ضروری است . اربعین صرفا یک سفر زیارتی معمولی نیست. 🚩 اربعین قرار است پایه های تمدن نوین اسلام رو در جهان پایه ریزی کند. مگر موضوعی از این مهم تر هم داریم؟ از مسئولین می خواهیم که بدون تعصب به موضوع اربعین توجه کنند و حتما امسال مراسم اربعین را با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار کنند. ✅ از همه کسانی هم که در زمینه تصمیم گیری در این مورد می توانند نقشی داشته باشند تقاضا می کنیم حتما روی قطعی بودن سفر اربعین تاکید کنند. https://www.farsnews.ir/my/c/39515 برای حمایت از این کمپین روی لینک بالا کلیک کنید. . 🌸🍃 @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ جمعه با عجله چادر گلدارم رو سر کردم و دویدم به سمت حیاط . سریع در رو باز کردم . پست چی پشت در ایستاده بود با یه پاکت سفید تو دستاش . ✉️ گفت : خانم پور خادمی ؟ گفتم : بله خودم هستم ! بسته رو داد دستم و رفت . باورم نمی شد انتظارم داشت تموم می شد ! پاکت رو تو دستم فشار دادم و با صدای بلند گفتم : مامان ! پاسپورت ها رسید. 😎 مامان با تعجب گفت : واقعا ؟!😳 فکر نمی کردم اینقدر زود به دستمون برسه گفتم : اگه امام حسین بطلبه هم چیز خود به خود درست می شه مادرم خندید : آره ! حالا که پاسپورتامون رسیده باید سریع خونه رو جمع و جور کنیم و آماده رفتن بشیم . بدو من باید برم به بابات زنگ بزنم بگم اکه میتونه برای فردا صبح بلیط اتوبوس بگیره بدو کلی کارداریم دختر ! .... @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ جمعه تموم خونه تو هیجان بود .... مامان در حال برسی نهایی خونه و بابا هم در حال بیرون اوردن چند کوله پشتی برای گذاشتن وسایل سفر بود من هم در گوشه ای وسایل سفر خودم را در کوله می گذاشتم . بابا گفت : همه چیز آماده ست ؟🤔 مامان نگاهی به کوله های بسته شده کرد و تو ذهنش چند نکته را تداعی کرد و گفت : بله همه چیز آماده ست! آروم و قرار نداشتم ! دلم می خواست هر چه زودتر راهی می شدیم ... سال ها بود انتظار این لحظه ها رو می کشیدم . صدای بابا من رو به خودم آورد : دخترم تو هم آماده ای ؟ آرام زیپ ساک را کشیدم و با خوشحالی گفتم : منم آماده ام 🤩 _ پس حالا که حاضری سریع برو بخواب ! فردا باید ساعت 8 ترمینال باشیم .... @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ شنبه در ایستگاه ترمینال منتظر رسیدن اوتوبوسی هستیم که قرار است ما را به مرز مهران ببرد . دل تو دلم نیست ! فکر این که چندصباحی دیگر بر روی بال فرشته ها راه خواهم رفت ، مرا به وجد می آورد!🤩 پرسیدم : چرا اتوبوس ما نمی آید ؟ پدرم گفت : صبر کن دختر جان ! مگه شش ماهه به دنیا اومدی؟ خندیدم و دوباره شروع به نوشتن کردم .📝 پدرم نیم نگاهی به من کرد و گفت : چی کار می کنی دقیقا ؟ گفتم : هیچی ! وقتی مادر اومده مدرسه تا رضایت من رو بگیره مدیرمون گفت فقط به یک شرط اجازه میده و اون هم اینه که خبرنگار اعزامی مدرسمون تو راهپیمایی اربعین باشه ! من هم قبول کردم و قول دادم هروقت که زمان اضافه آوردم از چیز هایی که دیدم یاداشت برداری کنم . پدرم خندید و گفت : پس حالا ما با خودمون یه خبر نگار اعزامی داریم ! 😁 وبه دوردست اشاره کرد و ادامه داد : نگاه کن آمد ! سایه مبهم اتوبوس سفید و قرمزی از دور نمایان شد .🚎 آرام کوله ام را از روی زمین برداشتم و روی دوشم انداختم و با یک یاعلی سوار اتوبوس شدم ..... @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ شنبه همین الان به مرز مهران رسیدیم همه جا مملو از جمعیت است . پرده اتوبوس را کنار میزنم وبه زائران خیره میشوم به این فکر میردم که عشق به امام حسین است که ما را اینگونه در کنار هم قرار می دهد .... اتوبوس می ایستد . دو مامور وارد اتوبوس می شوند و شروع می کنند به دیدن گذرنامه های افرادی که در اتوبوس حاضر هستند .👨‍✈️ پدرم گذرنامه های مارا نشان میدهد و منتظر می شود تا کار ماموران تمام شود . وقتی که کارشان تمام شد دومامور لبخندی بغض آلود به سمت افراد حاضر دراتوبوس زدند و گفتند : خدا پشت و پناه همتون ! امیدوارم زیارت خوبی داشته باشید . ماهایی که نمی تونیم تو این روز ها کربلا باشیم رو هم دعا کنید می دانستم چقدر برایشان سخت است که دو قدمی مرز باشند اما نتواند زیارت بروند 😔 همانجا بود که تصمیم گرفتم نایب الزیاره تمام کسانی باشم که امسال نمی توانند به زیارت بروند 😌 اتوبوس به سمت نجف حرکت میکند ..... @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ یکشنبه تقریبا نصفه شب بود که به نجف رسیدیم . تو مسیر از کنار شهرها بدره ، کوت و ..... رد شدیم . وقتی به نجف رسیدیم وارد یک مهمان سرا شدیم ولی اونقدر هوای نجف با صفا بود که دلمون طاقت نیاورد . فکر کنم ساعت 2 نصفه شب بود که به حرم رفتیم . دلم نمی خواست از حرم بیرون برم. رفتار تمام خادمان حرم خیلی خوب بود .😊 وقتی که بر می گشتیم بابا به مامان گفت تا فردا ظهر تو نجف می مونیم . از خوشحالی دل تو دلم نبود چون می تونستم یک بار دیگه به زیارت امام علی برم.🤩 فردا ظهر پیاده از نجف به سمت عمود 202 حرکت میکنیم .... @ISTA_ISTA
[رمان معراج عشق🌸🍃] ⚠️ یکشنبه در ابتدای خورجی نجف به کربلا ایستاده بودم و به راه طولانی پیش رو نگاه می کردم . از اینجا به بعد رو باید با پای پیاده رفت . به نظر طولانی می اومد اما ... حرکت کردیم از عمود 89 گذشتیم .... ساعت 8 شب بود که به عمود 202 رسیدیم . چون شب بود بابا گفت امشب رو همین جا تو یکی از این خیمه ها می مونیم ، بعد فردا صبح حرکت می کنیم . پیاده روی طولانی بود و تمام پاهام درد می کرد اما نمی دونم چرا این درد برام شیرین بود . یکی از زن های عرب توی خیمه اومد جلو و گفت : از کجا پیاده اومدید ؟ مامان گفت : از نجف ! اون خانم بدون هیچ مقدمه ای یکی از دختراش رو صدا کرد و شروع کردن به ماساژ دادن پاهامون . ما خواستیم جلوش رو بگیرم ام می گفتن " این پاهایی رو که پیاده به سمت کربلا می رن رو باید بوسید " برایم عجیب بود ولی خانمه اصرار داشت که پاهامون رو ماساژ بده و آخر سر هم کار خودش را کرد و رفت . مامان گفت : بخواب عزیزم . فردا باید صبح زود باید حرکت کنیم . اونقدر خسته بودم که تا سر روی متکا گذاشتم خوابم برد . .....😴 @ISTA_ISTA
M H Poyanfar Dorio Dosti Saram Nemishe.mp3
15.01M
سلام بر اربعینت🖤 🍀مداح: محمد حسین پویانفر 🍀مداحی اربعین دوری و دوستی سرم نمیشه‌... هیچ کجا واسم حرم نمیشه... از تو دورم و باورم نمیشه... دارم میمیرم... @ISTA_ISTA
جا مانده ام از کربلا..😔 واویلا..😭😔 @ISTA_ISTA
AUD-20201007-WA0004.mp3
7.64M
🍀مداح: مهدی اکبری 🍀مداحی اربعین سلام آقا که الان رو به روتونم... من اینجامو زیارت نامه میخونم... بزار سایت همیشه رو سرم باشه... قرار ما شب جمعه حرم باشه... @ISTA_ISTA
(:🖤 • • بیچاره‌ای شدیم کھ جزتو چاره‌ای‌نداریم‌حسین‌«؏»♥️ •🌱• @ISTA_ISTA