eitaa logo
معارف اسلامی
595 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
249 فایل
🔷 برای ارتباط با ادمین از این آیدی استفاده کنید 👇🏻 @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشار دوباره به مناسبت افاضات(بخوانید اضافات) اخیر شیخ منوچهر فریدون با همّت است و صبر و بصر نی به ادّعا کان کام مردمان همه شیرین کند چو قند «گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی ما نیستیم معتقد » * گفتا چنان کنم خود یارانه گیرها آرند چهل و پنج تومن، جمله پس دهند از دولت امید جز این انتظار نیست با مدّعی بگو برو بر ریش خود بخند جمعی گریست زاتش ظلم او او همچنان ز بی‌جاش دل نکند سیلاب آتشی که به هر شهر شد روان لطف خدا به حکمت مولاش کرد بند گفتا که جمعه صبح چو بشنیدم این خبر بس در شگفت گشتم و شد داد من بلند تقصیر من نبود، سپردم به دیگری عیب از منیژه نی، چو که زده ست گند * این از لسان الغیب است. حسین صفره(صفا)
بهش گفتم چطور بچت رو کردی به جای با موبایل بخونه؟...
صبح خود را با بر سرور آزادگان و شروع کنیم: بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ؛ صد مرتبه " " (موعظه ی حسینی، موضوع: مردم بنده ی دنیا): امام حسین (ع)دراین خصوص می فرماید: النَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ....بحارالانوار،ج۷۵ص۱۱۶) مردم بنده ی دنيايند و دين، چيزی است که بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگی هاشان به خوبی می گذرد، دم از دين می زنند. پس هر گاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندک می شوند. سلام شادی روح شهدا امام شهدا، روح پاک امام راحل وشهدای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس وذمدافعان حرم بالاخص سردارعزیزدلهاحاج قاسم سلیمانی و همراهان، پدرومادر، سلامتی و ظهور مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف، سلامتی رهبر فرزانه امام خامنه‌ای، شفای عاجل تمام بیماران، خوشبو کنید دهانتان با ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد. یا حسین. التماس دعا. در پناه حق باشید.
3.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعر بسیار زیبا و شنیدنی حاج مهدی از سر جهل و تزویر! ها
شاعر: زنده یاد سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پُر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم! اگر خنجر دوستان، گرده ایم! گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم هایی که نشمرده ایم! دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ایم
👓 پدر در تخت بیمارستان هم مطالعه و کارهای علمی خود را ترک نمی کنند. علی رغم ابتلای حاج آقا به بیماری سرطان و مشکلات ناشی از آن ، ایشان حتی در تخت بیمارستان هم برنامه علمی و مطالعاتی خود را تعطیل نکردند و مدتی که در بیمارستان بستری بودند ، کتابهایی را سفارش میکردند تا از منزل برای ایشان ببرم. بارها در آخر شب و هنگام استراحت حاج آقا دیده ام درحالی که کتاب در دستشان است، به خواب رفته اند. 🔹حدود ۲۰ سال است یکی از برادرانم دچار یکی از سخت‌ترین بیماری هاست، بیماری مادر نیز مدتی است شدت گرفته و وضعیت بيماري پدر نیز مشخص است. یک شب خدمت حاج آقا عرض کردم چرا دچار چنین وضعیتی شدیم ؟ با شنيدن اين سوال رنگ صورت پدر برافروخته شد و فرموند: ‼️ غرق در نعمتیم! شرمنده خدا هستیم و هیچ طلبی هم نداریم...
4.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی از این حوادث و که در جامعه پیش می‌آید ناشی از همین است... صحبت‌های تلنگرآمیز "را از دست ندهید...
18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: «وسیقَ الذینَ اتَّقوا ربَّهم إلی الجنةِ زُمَراً.» علیه السلام ً
29e0853c-c053-4ca2-a507-e93c500b8cae.jfif
حجم: 65.9K
علیه السلام را به دوستداران و پیروان اهل بیت علیهم السلام تعزیت و تسلیت می گویم.
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روزی که حاج کل بار یک عرق فروشی را در همدان خرید! 🚨"خاور آمد ۳ تن مشروب داشت، همه را یکجا خریدم" و که دستور و است، روش های مختلفی دارد.
نگارش: وقتی علی‌جان از دنیا رفت، دو خواهرش سارا و زیبا ازدواج کرده بودند و تنها خواهرش جیران که بیست سال داشت. همراه مادرش با خانواده علی‌جان زندگی می‌کردند. زیبا مثل برف سفید و جیران سبزه بود. فائقه زن علی‌جان که از قبل بنای ناسازگاری را گذاشته بود، به محض اینکه علی‌جان سرش را زمین گذاشت، بر شدت بدرفتاریش افزود تا این‌که جیران و مادرش مجبور شدند آن خانه را ترک کنند. مادر علی‌جان خانه‌ی برادر زاده‌ی شوهرش رفت. و در کارهای خانه و نخ‌ریسی و رفت و روب به آن‌ها کمک می‌کرد. و جیران هم خانه‌ی عمویش علی‌آقا رفت. دو سالی بیش‌تر آن جا نبود که زن برادر علی‌آقا سوسن نیز با او بنای ناسازگاری گذاشت. و عرصه را بر او تنگ کرد. او هم نزد مادرش که در همان ده ساکن بود، درد دل می‌کرد و غم و غصه‌هایش را نزد او بازگو می‌کرد. آن قدر عرصه بر او تنگ شده بود که ناگزیر از خانه‌ی عمو هم زد بیرون و به تعبیری سر به بیابان گذاشت. ولی در حقیقت او راه یکی از شهرها را در پیش گرفت. و همان‌طور که گریه می‌کرد و بغض در گلو، اشک می‌ریخت، با خدا نجوا می‌کرد که: «خدایا خودت گواهی که چقدر اذیت می‌شدم و کاسه‌ی صبرم لبریز شده بود. از تو می‌خواهم، هم آبرویم را حفظ کنی و هم سرو سامان به زندگیم بدهی.» در همین احوال خود غرق بود که ماشینی عبوری کنار جاده نگه داشت و او را سوار کرد. راننده که از سرخی چشم‌ها و بینی او فهمید که گریه‌ی زیادی کرده است، از او پرسید: شما کی هستی؟ چرا تنها در راهی؟ جیران هم که دید او مردی نیک به نظر می‌رسد، شرح حال خود و علت فرار و آوارگی‌اش را به او بازگفت. آن مرد او را به شهر خود - که شهر بزرگی بود- برد و پس از صلاح و مصلحت با پدر و مادرش او را به عقد دائم خود در آورد و با او ازدواج کرد. جیران تا سالیان دراز بی‌خبر از بقیه‌ی فامیل در آن شهر به صورت ناشناس زندگی کرد. و در این مدت از آن مرد صاحب چهار فرزند شد؛ دو پسر و دو دختر. هیچ کس از او خبر نداشت. خواهرانش نزدیک بود از غصه‌ی گم شدن او دق کنند. روزی جوانی از اهالی ده جیران، برای کارگری به شهر و از قضا برای پاره‌ای تعمیرات و بنایی خانه او رفته بود. در اثنای کار و گفتگوی معمول، جیران خواسته یا ناخواسته می‌گوید: «من هم اهل روستای «گ» هستم. از فامیل «ق». آن کارگر وقتی به ده برمی‌گردد. به خانواده جیران خبر می‌دهد که در شهر به نشانی ... در خانه‌ی زنی کارگری کردم که اسمش جیران بود و از شما به عنوان قوم و خویش خود یاد کرد. عموزاده‌ی بزرگ جیران هم رفت او را پیدا کرد و برای دیدار نزد دیگر فامیل و خواهرانش آورد. جیران وقتی پیدا شد که شوهرش از دنیا رفته بود. او ضمن اینکه از خوبی‌های آن مرد یاد می‌کرد، می‌گفت: «خدا بیامرز مرا پناه داد و از در به دری نجاتم داد. ولی زیاد مرا اذیت کرد و بارها و بارها به من طعنه آوارگی‌ام را می‌زد.»‌