شاعر: زنده یاد #قیصر_امین_پور
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخم هایی که نشمرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
👓 پدر در تخت بیمارستان هم مطالعه و کارهای علمی خود را ترک نمی کنند.
علی رغم ابتلای حاج آقا به بیماری سرطان و مشکلات ناشی از آن ، ایشان حتی در تخت بیمارستان هم برنامه علمی و مطالعاتی خود را تعطیل نکردند و مدتی که در بیمارستان بستری بودند ، کتابهایی را سفارش میکردند تا از منزل برای ایشان ببرم.
بارها در آخر شب و هنگام استراحت حاج آقا دیده ام درحالی که کتاب در دستشان است، به خواب رفته اند.
🔹حدود ۲۰ سال است یکی از برادرانم دچار یکی از سختترین بیماری هاست، بیماری مادر نیز مدتی است شدت گرفته و وضعیت بيماري پدر نیز مشخص است.
یک شب خدمت حاج آقا عرض کردم چرا دچار چنین وضعیتی شدیم ؟
با شنيدن اين سوال رنگ صورت پدر برافروخته شد و فرموند:
‼️ غرق در نعمتیم! شرمنده خدا هستیم و هیچ طلبی هم نداریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از این حوادث و #مشکلاتی که در جامعه پیش میآید ناشی از همین #دروغها است...
صحبتهای تلنگرآمیز #مقام_معظم_رهبری"را از دست ندهید...
29e0853c-c053-4ca2-a507-e93c500b8cae.jfif
65.9K
#شهادت #امام_سجاد علیه السلام را به دوستداران و پیروان اهل بیت علیهم السلام تعزیت و تسلیت می گویم.
چهل حدیث از امام صادق علیه السلام.pdf
564.2K
#چهل_حدیث از #امام_جعفر_صادق علیه السلام با ترجمه منظوم
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روزی که حاج #شیخ_حسین_انصاریان کل بار یک عرق فروشی را در همدان خرید!
🚨"خاور آمد ۳ تن مشروب داشت، همه را یکجا خریدم" #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر که دستور #قرآن و #عترت است، روش های مختلفی دارد.
هدایت شده از روش مطالعه، تحقیق و نگارش
#داستان_کوتاه نگارش: #حسین_صفره #آوارگی_جیران
وقتی علیجان از دنیا رفت، دو خواهرش سارا و زیبا ازدواج کرده بودند و تنها خواهرش جیران که بیست سال داشت. همراه مادرش با خانواده علیجان زندگی میکردند. زیبا مثل برف سفید و جیران سبزه بود. فائقه زن علیجان که از قبل بنای ناسازگاری را گذاشته بود، به محض اینکه علیجان سرش را زمین گذاشت، بر شدت بدرفتاریش افزود تا اینکه جیران و مادرش مجبور شدند آن خانه را ترک کنند. مادر علیجان خانهی برادر زادهی شوهرش رفت. و در کارهای خانه و نخریسی و رفت و روب به آنها کمک میکرد. و جیران هم خانهی عمویش علیآقا رفت. دو سالی بیشتر آن جا نبود که زن برادر علیآقا سوسن نیز با او بنای ناسازگاری گذاشت. و عرصه را بر او تنگ کرد. او هم نزد مادرش که در همان ده ساکن بود، درد دل میکرد و غم و غصههایش را نزد او بازگو میکرد. آن قدر عرصه بر او تنگ شده بود که ناگزیر از خانهی عمو هم زد بیرون و به تعبیری سر به بیابان گذاشت. ولی در حقیقت او راه یکی از شهرها را در پیش گرفت. و همانطور که گریه میکرد و بغض در گلو، اشک میریخت، با خدا نجوا میکرد که:
«خدایا خودت گواهی که چقدر اذیت میشدم و کاسهی صبرم لبریز شده بود. از تو میخواهم، هم آبرویم را حفظ کنی و هم سرو سامان به زندگیم بدهی.»
در همین احوال خود غرق بود که ماشینی عبوری کنار جاده نگه داشت و او را سوار کرد. راننده که از سرخی چشمها و بینی او فهمید که گریهی زیادی کرده است، از او پرسید:
شما کی هستی؟
چرا تنها در راهی؟
جیران هم که دید او مردی نیک به نظر میرسد، شرح حال خود و علت فرار و آوارگیاش را به او بازگفت.
آن مرد او را به شهر خود - که شهر بزرگی بود- برد و پس از صلاح و مصلحت با پدر و مادرش او را به عقد دائم خود در آورد و با او ازدواج کرد.
جیران تا سالیان دراز بیخبر از بقیهی فامیل در آن شهر به صورت ناشناس زندگی کرد. و در این مدت از آن مرد صاحب چهار فرزند شد؛ دو پسر و دو دختر. هیچ کس از او خبر نداشت. خواهرانش نزدیک بود از غصهی گم شدن او دق کنند.
روزی جوانی از اهالی ده جیران، برای کارگری به شهر و از قضا برای پارهای تعمیرات و بنایی خانه او رفته بود. در اثنای کار و گفتگوی معمول، جیران خواسته یا ناخواسته میگوید:
«من هم اهل روستای «گ» هستم. از فامیل «ق». آن کارگر وقتی به ده برمیگردد. به خانواده جیران خبر میدهد که در شهر به نشانی ... در خانهی زنی کارگری کردم که اسمش جیران بود و از شما به عنوان قوم و خویش خود یاد کرد. عموزادهی بزرگ جیران هم رفت او را پیدا کرد و برای دیدار نزد دیگر فامیل و خواهرانش آورد.
جیران وقتی پیدا شد که شوهرش از دنیا رفته بود. او ضمن اینکه از خوبیهای آن مرد یاد میکرد، میگفت:
«خدا بیامرز مرا پناه داد و از در به دری نجاتم داد. ولی زیاد مرا اذیت کرد و بارها و بارها به من طعنه آوارگیام را میزد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهنمودهای #آیت_الله_سید_عبدالکریم_کشمیری برای ترقی در مسیر #خودسازی و #بندگی خدا و انس با #امام_زمان علیه السلام