ࡅ߭ܦـࡐ🩸ܥܘ ܦـߊࡅ߳ـ🩸ܠܙ ࡅ߭ߊܩـܝئـ🩸ـے
پـارتـ⁵
#داوود
نشستیم روی صندلی و من شروع کردم...
#فلش_بک
#داوود
همه منتظر آقا محمد بودیم موضوع این جلسه مهم و فوری همه رو کنجکاو کرده بود ...
سکوت بدی فضا رو اشغال کرده بود ...
نتونستم تحمل کنم و گفتم:_وای بچه ها یه چیزی بگین دیگه ...
فرشید : چی بگیم ته تغاری؟
من : تو باز به من گفتی ته تغاری زردک ؟ ( حرصی )
رسول: خب ته تغاریی دیگه ( خنده )
من: رسوللل د...
با ورود آقامحمد حرفم نصفه موند ...
همگی سلام کردیم ...
آقامحمد جدی گفت : میرم سراغ اصل مطلب میخوام یه پرونده جدید دست بگیرم
اما این پرونده با بقیه پرونده هایی ک حل شده فرق میکنه و این موضوع هم باید مخفی بمونه ...
رسول: اقا میشه یکم بیشتر در مورد پرونده توضیح بدین ؟
آقا محمد خودکار رو انداخت روی میز و بلند شد و گفت: پرونده ای با ژانر جنایی ، ترسناک و معمایی ...
قاتلی ک فکر میکنه خیلی زرنگه ...
قاتلی ک دست همه قاتل ها رو از پشت بسته ...
قاتلی ک با حل معما هایی ک خودش به جا میزاره باید پیداش کرد ...
قاتلی ک همه تا دو قدمیش رسیدن و نتونستن پیداش کنن ...
قاتلی ک به خاطر همین به قاتل نامرئی بودن معروفه ...
[ ادامه دارد ... ]