هدایت شده از شهید سیدرضا طاهر 🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
پیکر #سیدرضا را برای وداع، به خانهی عمو آوردند.
من زیر تابوت را داشتم.
نمیدانم چطور شد که دلم رفت کربلا و همانجا خیلی خودمانی به سیدرضا گفتم: "آقا رضا؛ اگر امسال کربلایم را ردیف کردی که هیچ؛ اگر کربلایم را ردیف نکردی، نامردی تمامه!"
آبان ماه بود.
با پول کمی که داشتم کربلایم جور شد و رفتیم زیارت.
راوے : پسرعموی #شهید_سیدرضا_طاهر
📖برشی از کتاب #طاهر_خانطومان
🌴کانال "شهید سید رضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
💠 #خاطره
همیشه با قرآن مانوس بود.
یا خودش قرآن می خواند و یا اگر وقتی بود، به اتاق سربازها میرفت و با آنها قرآن کار میکرد.
فقط هم خواندن نبود.
وقتی در محضر قرآن مینشست، در آیاتش غوطه ور میشد.
شده بود پاسخگوی سوالات قرآنی ما.
گاه و بیگاه که سوالی داشتیم، از او میپرسیدیم و جوابش را میگرفتیم.
اگر پیش ما هم نبود، تلفنی از او جواب میگرفتیم.
#نقل_ازهمکارشهید
🔺برشی از کتاب #طاهر_خانطومان
کتاب خاطرات #شهید_سیدرضا_طاهر
🌴کانال "شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
هدایت شده از شهید سیدرضا طاهر 🕊
💠 #خاطرات_شهید
🔸مرخصی ساعتی
اتفاق می افتاد وقتی محل کار بود، گاهی ۲ دقیقه از وقت اداریاش را به کار شخصی اختصاص میداد.
همهی این دو دقیقهها و یا بیشتر و کمتر را یادداشت میکرد و برای خودش مرخصی ساعتی رد میکرد...؛
این در حالی بود که چون فرمانده دسته بود، میتوانست از اختیارات فرماندهیاش استفاده کند؛ اما نمیکرد.
🔺 #نقل_ازهمکارشهید
برشی از کتاب #طاهر_خانطومان
کتاب خاطرات #شهید_سیدرضا_طاهر
🌴کانال"شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
هدایت شده از شهید سیدرضا طاهر 🕊
💠 #خاطرات_شهید
مدتی بود که محل استقرارمان در منطقهی خانطومان، یک مجتمع مسکونی بود که بین ما معروف بود به #خانه_زرد .
#سیدرضا دلبستگی عجیبی به آنجا داشت.
چندین باری که تکفیریها به آنجا حمله کردند، جانانه از آن دفاع کرد.
چندین بار از او شنیده بودم که میگفت: 《میدونم که خونه زرد، قتلگاه منه.! اینجا کربلای من اتفاق میافته.!》
🔸 #نقل_از همرزم شهید
🔹برگرفته از کتاب #طاهر_خانطومان
♦️شهید طاهر همانطور که خود گفته بود، سرانجام در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، در خونه زردِ خانطومان به شهادت رسید.♦️
💚هدیه به روح والا و مطهرش، صلوات
_______________
🌴کانال"شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher