هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج):
به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔
🌸دعای فرج هدیه بشهدا
بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴
🌾🕊
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
ساعت به وقت حاجقاسم هم گذشت و
ما هنوز دلتنگ سرداریم...💔
#سردارحاجقاسمسلیمانی❣
#اتتقامسخت
#مرگبرمنافق
❤❤این الرجبیون...؟❤❤
"❤ماه رجب نزدیک است❤"
*امام باقر(علیه السلام): اگر مؤمنى را دوست داريد او را از آمدن ماه مبارك رجب باخبر نماييد.
شنبه ۹۹/۱۱/۲۵ روز اول ماه مبارك رجب است وشب جمعه اول رجب ۹۹/۱۱/۳۰ شب ليلة الرغائب.(شب آرزوها).*
التماس دعا
❤❤یاعلی مدد❤❤
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❤❤این الرجبیون...؟❤❤ "❤ماه رجب نزدیک است❤" *امام باقر(علیه السلام): اگر مؤمنى را دوست داريد او را ا
💫 امام محمد باقر(ع) فرمودند: «اگر مؤمنی را دوست دارید آمدن ماه رجب را به او مژده دهید».
#امام_باقر_عليه_السلام :
زَكاةُ العِلمِ أن تُعَلِّمَهُ عِبادَاللّه ِ ؛
زكات دانش
آموختـــن آن بہ بنـدگان #خدا اسـت .
الكافى ، ج ۱ ، ص ۴۱
#جمعه
#ماه_رجب
✨🕊
#رازکانالکمیل....
حکایت حماسه رزمندگان #گردانکمیل و #شهیدابراهیمهادی در فکه.🕊❣
کاری از گروه فرهنگی شهیدابراهیمهادی🍃
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانالکمیل.... حکایت حماسه رزمندگان #گردانکمیل و #شهیدابراهیمهادی در فکه.🕊❣ کاری از گروه
✨🕊
#رازکانالکمیل....
اینقسمت:
#ایثار🌷
•••••
هوا تاریک شد. ابراهیم هادی، اینبار اذان مغرب را با صدای دلنشین تری گفت. اصحاب عاشورایی سیدالشهدا علیهمالسلام نیز با معرفتی دیگر اقامه نماز کردند. بچهها با اینکه تعدادشان کم بود و وضعیت مناسبی نداشتند بازهم میخواستند به دل دشمن بزنند.
اما تنها مانع، نداشتن سلاحی مناسب و مهمات بود. و این شده بود خوره روحشان! تنها سلاحی که داشتیم، کلاشینکف و دو قبضه آرپیجی بود، آن هم با مهمات بسیار کم.
مهمات ما آنقدر کم بود که حتی بچهها توی خاک هم به دنبال چند فشنگ میگشتند!
یک تیربار بدون فشنگ و از کار افتاده هم در کانال بود که عملاً فایدهای نداشت.
روزهای گذشته در کانال آرپیجی و نارنجک وجود داشت و بچهها با همان مقدار مهمات، جلوی دشمن را میگرفتند. اما الان فقط چند فشنگ کلاشینکف برای بچهها مانده بود و چند راکت آرپیجی که #ابراهیم دستور داده بود برای شرایط خاص نگهداری شود.
ابراهیم بچههایی که هنوز تاب و توان داشتند را صدا کرد. در تاریکی شب آنها را مخفیانه به بیرون فرستاد. به آنها گفت تا در اطراف کانال، شهدا و جنازه های بعثی را بگردند و مهمات، آب و آذوقه ای اگر وجود داشت، به داخل کانال بیاورند.
برخی جان خود را در این راه دادند و دیگر به کانال برنگشتند. بعضی مقداری آب و مهمات می آوردند و بعضی از بچهها که توانایی شان از بقیه بیشتر بود برای آوردن مهمات و آب، حتی تا نزدیکی نیروهای خودی هم پیش رفتند.
آنها به راحتی میتوانستند خود را به نیروهای خودی برسانند و دیگر به کانال برنگردند اما نیروی قدرتمند دیگری در کانال دست و پایشان را بسته بود.
وفا و معرفت، چنان با گوشت و خونشان آمیخته بود که پس از تحمل رنجهای فراوان، با همان تعداد اندک فشنگی که پیدا کرده بودند، دوباره به کانال بازمیگشتند و با سختیهایش میساختند.
بچههایی که برای آوردن مهمات و یا آب و آذوقه، هر از چند گاهی در دل شب به میان کشتهشدگان میرفتند، صحنههایی دلخراش میدیدند که تا مدتها آزارشان میداد. آنها در بسیاری از مواقع مجبور بودند پیکر دوستان شهیدشان را وارسی کنند تا شاید چند عدد فشنگ و یا قمقمهای آب بیابند.
بعضی وقتها نیز در بین راه مجروحانی را میدیدند که با دست و پاهای قطع شده دست به دامان آنها میشدند و جرعهای آب طلب میکردند. در چنین مواقعی شرم و خجالت، خورهای بوده که تا مدتها به جان بچهها میافتاد و آنها را ذرهذره آب میکرد.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄