eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
900 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 بی حرم نیست کسی که حرمش سینه‌ی ماست...💓 #یا‌امام‌مجتبی
طالب وصلیم ما را با تسلّی کار نیست ناله گر از پا نشیند، اشک می افتد به راه.. ❣🍂السلام ای صاحب دلها کجایی یابن الزهرا(س) ؟🍂 -----*‌‌l 🍃🌺🍃l*-----
گفت : دلت تنگ بشه چکار می کنی؟😔🍃 گفتم : (علیه السلام)، گریه می کنم !😭🍃 . . آنهایی که با موزیک گریه می کنند را درک نمی کنم!😒🍃 حیفِ اشک چشمها ...
وقتی قرار است امام زمان؛ به امام ع شناخته شود...! پس تنها مسیر همین مسیر است... راه و ؛ از میگذرد ! عيار را وقتي كه از كربلا گذرش دادي ميتواني بسنجي... یا أَهل العالم أَنا بَقیة الله إِنَّ جدّی الحُسین... 🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
✨الهی✨ یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یاقدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عجل لوليک الفرج صاحب العصروالزمان💖
هدایت شده از مطالب ذخیره،کانال دادش محمد
مگر مردگان هم شهید می شوند که ما شهید شویم؟! شهادت تنها برای زنده ها است! آنان که یک عمر مرده اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد! #شلمچه_دی_ماه_1365 #عملیات_کربلای_پنج #گردان_حضرت_رسول_اکرم_ص (همه در اثر #بمباران_شیمایی_مجروح و #شهید شدند.) #یادشان_باصلوات🌷 🌹 @saberin_shahid_ghafari
🍂💔 چه کرده‌ام که ز درگاهِ وصلِ جان ‌افزا نصیبِ خسته ‌دلم هجرِ جانگداز آمد....؟ ‌‌‌ ---*‌‌l 🍃🌺🍃l*--- 🌹 #شهیدمجیدسپاسی🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍂💔 چه کرده‌ام که ز درگاهِ وصلِ جان ‌افزا نصیبِ خسته ‌دلم هجرِ جانگداز آمد....؟ ‌‌‌ ---*‌
🌸 ..🌸 🌸یک روز با سر شکسته به خانه آمد. مادر تا پیشانی خونی مجید را دید، مثل نبند روی آتش بالا و پائین می پرید. هرچی مجید گفت چیزی نیست، مادر کوتاه نیامد، مجید را برد خانه آن پسری که سر مجید را شکسته بود. به اتفاق هم وقتی در خانه آنها رفتیم. مادر آن پسر گفت خانم پسر شما هم دندان پسر مرا شکسته! از مجید جریان را پرسیدیم. گفت همه می دانند این پسر چه در محل چه مدرسه چقدر شرور است و قلدری می کند. گول هیکل گنده اش را خورده، به همه زور می گه و همه را کتک می زنه! این بار که با خط کش زد تو سر من، من هم، دندانش و شکستم که دیگه به کسی زور نگه! بچه ای نبود که مشکلاتش را به خانه بیاورد، خودش می توانست خود را جمع کند. 🌺راوی: 🌸خیلی ها در کارهای توجیه عملیاتی خیلی سخت می گرفتند و خودشان را به زحمت می انداختند. اما مجید این جور نبود، تا وارد جلسه طرح عملیات می شد، خنده و شادی هم با او وارد می شد. محال بود در جلسه ای مجید باشد و آخرش هم به خنده و شوخی نرسد، آن هم جلسه توجیه عملیات با آن اهمیت. می آمد دو سه تا پیشنهاد ساده می داد، مشکل را حل می کرد و می رفت. درست مثل نسیمی که شادی و نعمت با خود همراه می آورد. برخلاف دیگران که با خودکار و آنتن روی نقشه مسیر ها را نشان می دادند با دست و انگشت روی نقشه می رفت، طرح را می کشید و والسلام. 🌺راوی: 🌸اصلاً جبهه با تمام وسعتش خانه بود. سنگرش خانه و جبهه حیاط خانه او بود و مجید در این هشت سال جنگ کمتر شد که پا از حیاط خانه اش بیرون بگذارد. گاه می شد تا 10 ماه جبهه می ماند. اگر هم زمانی می شد که دل از جبهه بکند تنها و تنها به خاطر مادرش بود. گاهی وقت ها که به مرخصی می آمدم سری به مادر مجید می زدم. می گفت: تو را خدا مجید را بیاورید ببینم، دلم برایش تنگ شده! به مجید که می گفتم می آمد شیراز مادر را می دید و بر می گشت جبهه. گاه می شد فرمانده لشکر به مجید می گفت: یک ماه مرخصی، برو برنگرد! به اجبار می رفت مرخصی، دو روز سه روز نشده، بر می گشت منطقه! 🌺راوی: 🌸عملیات بود. فشار دشمن روی جنوبی خیلی سنگین بود. برای کم کردن این فشار قرار شد لشکر ما یک جبهه جدید در باز کند تا فشار دشمن سر شکن شود. بهترین گزینه برای این کار مجید بود، همراه برادر شیخی گردان ها را به سمت محل هدایت کردند و این کار را به خوبی انجام دادند، مجید هم طبق معمول همراه نیروها شخصاً به خط زده بود. کم کم فشار دشمن روی این خط هم زیاد شد به نحوی که با تیر مستقیم تانک عقبه گردان های عمل کننده را می زدند، نه نیروی تدارکات از این جاده به سلامت می گذشت نه نیروی پشتیبان حتی آمبولانس ها. به مجید می گفتم بیا عقب. نمی آمد، به این راحتی ها نمی شد او را از دل آتش عقب کشید. شخصاً پیشش رفتم، چه جهنمی بود آنجا، دشمن را با چشم می توانستی ببینی. گفتم: مجید دستور قرار گاه که مافوق ماست، بکش عقب. با قوت و شجاعت می گفت: نه! ما اینجا را حفظ می کنیم.من اینجا می ایستم! چاره ای نبودگفتم: این یک دستور است، من رفتم شما هم سریع بکش عقب! 🌺راوی: 🌸عملیات ۴ بود. همراه با خط شکن، در کانال ماهی زیر پای دشمن بودیم. هنوز رمز عملیات گفته نشده بود. یک نگهبان عراقی کنار إب ایستاده بود و بی هدف به سمت شلیک می کرد. تیر ها از کنار غواص ها رد می شد. نه می توانستیم عراقی را بزنیم، نه می توانستیم زیر آب بمانیم. ناگهان دیدم یکی از پشت نگهبان عراقی را با سر نیزه زد و گفت: بیاید بالا... دیدم حاج است، ... از ما خط شکن ها هم جلوتر بود... 🌺راوی: 🌸🌿🌺🍃🌺🌿🌸 🌸هدیه به 🌸 🌷🌷🌷
پروانه را از قفس نترسانید حتی اگر پرپر شود از عشق او کم نمیگردد... #اسارت #شکنجه 🌸.... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
پروانه را از قفس نترسانید حتی اگر پرپر شود از عشق او کم نمیگردد... #اسارت #شکنجه 🌸.... @Karbala_1365
🍂💔 چه بگویم از گفتنی هایی که درد دارد...💔🍂 🍃این داستان: 🍂 ❣هنوز رژیم بعث را به یاد دارم. روزی دو بار، با کابل و چوب شکنجه‌ام می ‌کردند و بعضی اوقات پاهایم را به پنکه‌ای سقفی که در سالن نسبتاً بزرگی قرار داشت، آویزان می‌کردند و به دنبالش بازجوها می‌آمدند و باز روز از نو... در آن سالن برادران حزب الدعوه و مجاهدین عراقی هم بودند، با چند نفر ایرانی که بعضی‌هایشان را به صلیب کشانده و از ناحیه کف دست با میخ به دیوار چسبانده بودند. هیچ راهی برای پیدا کردن ارتباط با آنها نبود، رگه‌های دلمه شده خون روی دیوار نمایان بود. چند روزی مرا توی حوض فاضلاب شکلی، تا گردن فرو برده و هر صبح مقداری نان خشک به من می‌دادند. بوی تعفن دیوانه کننده بود نه قدرت نشستن داشتم و نه اینکه قادر به استراحت نسبی بودم. بعد از یک هفته مرا به سلولی گاوصندوقی شکل که حدود 80 سانتی ‌متر ارتفاع داشت بردند. درون آن باید به حالت چمباتمه می ‌نشستم و هیچ جایی برای دراز کردن پا نبود. 45 روز در آن و زیر شکنجه را با یاد خدا سپری کردم. بعد از هر شکنجه بازجویی می ‌شدم. دو ماه را نیز درون سلول تنگ و تاریک گذراندم. یک روز مرا به بردند و به کلیه اعضاء بدنم، سنجاقک شوک، وصل کردند. این عمل در چندین نوبت انجام گرفت و بعد از آن شروع به زدن با باتوم برقی کردند. می ‌خواستند اعصابم را ضعیف کنند. پنج ماه تحت شکنجه بودم و به لطف خدا هنوز تمرکز حواسم را از دست نداده بودم. چند روز بعد مرا به اتاق کوچکی مثل تاریکخانه عکاسی بردند که درون آن لامپ کوچک قرمز رنگی خاموش و روشن می‌شد. دستها و پاهایم را به یک میز آهنی بستند مثل روی آن خوابیده بودم. طوقی آهنی به گردن و قسمتی از پیشانی‌‌ام بستند، بالای سرم سه پایه‌ای بود که سرمی به آن وصل بود، آن را طوری تنظیم کرده بودند که قطره قطره روی پیشانی ام بچکد. تا دو سه روز اول هر طور بود، مقاومت کردم. ولی روزهای آتی، بعد از چند دقیقه داد و فریادم بلند می‌شد. بعد از همه اینها مرا نزد ژنرالی بردند. وقتی که پاسخ دلخواه را نمی‌شنید، باتون برقی را به کار انداخت و روی می ‌زد. صورتش مثل ها سرخ می ‌شد. کنار میزش هیتری بود که کتری پر از آب روی آن قرار گرفته و در حال جوشیدن بود، هنگامی که در حال پاسخگویی بودم، یک دفعه حس کردم که بدنم در حال ذوب شدن است. شروع کردم به داد و فریاد. لحظاتی بعد به ضجه و ناله تبدیل شد، آب کتری را روی کمرم ریخته بود، هیچ گونه حس ترحمی از او بروز نمی کرد. آب کتری را روی کمرم ریخته بود، چشمانم مثل امواج برفکی تلویزیون، چشمک می ‌زد. چند دقیقه‌ای نگذشت که از حال رفتم و تا ساعت حدودای شش بعد از ظهر در سلول توانستم چشمانم را باز کنم. 🍂چهار و پنج روز کارم آه و ناله بود و لیچار گفتن به بعثیها، تمام زخمها و هایم بوی عفونت گرفته بودند. آرزو داشتم اعدامم کنند. 🌺راوی : 🌺ارسالی از: ۴ 🌸.... @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️دلخوشی یعنی🌿 داشتن خدایی که🌿 همیشه باهاته و هواتو داره🌿 ╭✹💐 💐 ╯
﷽❣ ❣️﷽ من در این خلوت خاموش سڪوت اگر از یاد تو یادے نڪنم ؛ مےشڪنم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بس ڪه دل‌تنگم اگر گریه ڪنم، می‌گویند: قطره‌ای قصدِ نشان‌ دادنِ دریا دارد السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا (ع) 🌷 #چهارشنبه_های_امام_رضایی 🌷 #صبحتون_امام_رضایی 🌷
#شهیدی ڪه بعد از 16 سال پیڪرش مانند روز اول سالم ماند. 🍃حتی آفتاب سوزان و ریختن اسید بر روی پیڪرش توسط بعثی ها، نیز اثری نداشت. 🌷 #شهید_محمدرضا_شفیعی 🌷 شادی روحش #صلوات🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدی ڪه بعد از 16 سال پیڪرش مانند روز اول سالم ماند. 🍃حتی آفتاب سوزان و ریختن اسید بر روی پیڪرش ت
📖 💐 شهیدی ڪه بعد از 16 سال پیڪرش🕊 مانند روز اول سالم بود. 🔻ادامه ی قسمت قبل 🌷 🌷 🌺راوی: 🌸 او در ۴ مجروح و سپس اسیر می شود. یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند. بعد می گویند: باید به امام توهین ڪنی. او هم فریاد می زند: مرگ بر صدام. بعثی ها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد؛ پیڪر او را درقبرستانی در نزدیڪی ڪربلا به خاڪ می سپارند. 🌸 بعد از 16 سال پیڪر او را از خاک خارج ڪرده اند. بدن او سالم مانده. گویی ڪه به خواب رفته💤 است! بعثی ها قبل از دفنش در عراق سه ماه پیڪر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهڪ و دیگر مواد فاسد ڪننده بر بدنش ریختند اما بدنش همچنان سالم مانده بود. فرمانده عراقی ڪه پیڪر او را تحویل می داد گریه می ڪرد و می گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. 🌸 وقتی شهید محمدرضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت ڪرد و گفت: نماز شب این شهید هیچگاه ترک نمی شد همیشه غسل را انجام می داد. وقتی برای علیه السلام گریه می ڪرد قطرات اشڪ خود را به صورت و سینه و محاسنش می مالید. راز سالم ماندن پیڪر این شهید اینهاست. خواست محمدرضا شفیعی از گمنامی خارج شود تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر حقانیت یاران مظلوم ✨حضرت روح الله✨. 👈محمدرضا در گلزار شهدای🌷 "علی ابن جعفر قم" آرمیده است. ____________________ 📚منبع:ڪتاب شهدای گمنـام/ انتشـارات ابراهیـم هـادی 🌹 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸امام على عليه السلام: ✨چه سخن حكيمانه جامعى است اين سخن كه: آنچه بر خود مى پسندى براى مردم نيز بپسند و آنچه براى خود نمى پسندى براى آنها نيز نپسند! 📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 179
💠 البته همیشه خوبه هر خواسته کوچک و بزرگی رو از خدا درخواست کنیم ☝️ ولی یادمون نره اینکه در محضر خدا دعا کنیم خودش چه نعمت بزرگیه ❓راستی چند بار دعا کردیم که....
هدایت شده از پاسدار شهید محمد غفاری
#پروانه_های_دمشق جان بہ هرحال قرار است ڪہ قـربان بشود ... پس چہ خوب است ڪہ قربانـی عمه سادات بشود ...🕊 #شهیدحاج_محمدرضاالوانی #یادش_باذکرصلوات 🌹 @saberin_shahid_ghafari
خو کرده به خلوت، دلِ غم فَرسایم... 🌹 #شهیدبی_سر_محسن_حججی #یادش_کنید_با_ذکر_صلوات🌸
❣ #کربلای۴_یادش_بخیر..❣ 🌸.... @Karbala_1365