eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
906 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
. اربابِ من کسےسٺ، ڪه قلبم بہ عشق او💞 با هر طپش، بہ ذڪر نوا گرفٺ🍃 هرڪس رفیق من شده، من را زمین زده✋ اما حسین، دسٺِ مرا بےصدا گرفٺ💚 ❤️
جاےشهید محمدی خالی ڪه😔 میگفت: اگر شهادت نصیبم شد بنده از آن دسته شهدایی هستم که یقه بی حجاب ها و افرادی که ترویج بی حجابی میکنند را میگیرم...😏 🕊 @Karbala_1365
, ❤️ … 🍃 خاطرات و زندگینامه مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان شهادت: ۴ 🌺بازآفرینی: @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۴۶ 🍃🌸 🌾تثبیت خط کارخانه نمک ۱۵ روز طول کشید. دشمن به هیچ قیمتی عقب نشینی نمیکرد. فشار پایگاه م
۴۷ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🌷زندگی در حذف شده بود. گویی در آن دشت نمور و بی انتها چنین چیزی وجود نداشته است. وقتی پاتک دشمن شروع میشد، ما جشن می گرفتیم چون حرکات ما شبیه انسانهای زنده میشد. یعنی داد می زدیم، می دویدیم، می زدیم و میخوردیم و کشته میشدیم. بدترین لحظات، زمان سکوت بود. نه جنگ و نه صلح، فقط انتظار و بلاتکلیفی. پافشاری ما دشمن را جریح کرد و آخرین چشمه از ترفندهای خود را بکار گرفت. اول هواپیماها را آورد و تاتوانست کوبید. بعد عملیات را پیش گرفت. در عملیات شیمیایی یک گردان نیرو از رده خارج شد. بچه هایی که سرشار از ایمان بودند خم به ابرو نمی آوردند. خداوند طاقت دیگری به آنها داده بود. یکی از آنها بود. در آن شرایط از مستحبات هم نمیگذشت. . دلمان به حضور این افراد گرم بود. می ارزید که پشت سرشان نمازبخوانیم. نفسشان پرخیر و برکت بود. آنها اینطور عمل میکردند که شایسته شدند.❣ خط کارخانه نمک بعداز ۱۵ روز سخت تثبیت شد. بخشی از این تثبیت ریشه درفداکاری علی داشت. ✨ رسیدیم به جاده . جاده استراتژیک بصره به دست ما افتاد. این یعنی زدن شارگ اقتصادی . خبر سقوط فاو ، صدام را زمینگیر کرد. به تلافی درآمد. هواپیماهایش را فرستاد سوی مراکز اقتصادی ما. جنگ شهرها را راه انداخت. رعب و وحشت ایجاد کرد. کارهمیشگی اش بود. هر وقت نمی توانست رو در رو بجنگد، از پشت خنجر میزد. سنگر زدیم و برای بچه ها جان پناه درست کردیم و زخمی ها را فرستادیم عقب و تجدید قوا کردیم. همه این زحمت ها به دوش علی بود. شب و روزش را گذاشته بود برای این کار. خواب و خوراک نداشت. مسعول خط آنقدر کار داشت که نمی توانست به امور شخصی اش برسد. او حتی از دعاهای یومیه غافل نمیشد. کارهای علی از سر اجبار نبود. باشوق و ذوق مستحبات را انجام میداد. بخشی از وجودش بود. مسأله این است که سنی نداشت.🌱 گلوله ها زمین را گود کرده و باران گودالها را پرکرده بود. نمک هم به آن اضافه شده بود. ازهمین آب میخوردیم و وضو میگرفتیم. خاکریز اول را سینه خیز زدیم. روزهای بعد خاکریزی داشتیم مرتفع و قشنگ و محکم. این یکی از کارهای علی در اطراف کارخانه نمک بود. خاکریز اول، پرده سیاه ناامیدی را درید. وقتی خط تثبیت شد کسی را گذاشتیم جای علی و او را آوردیم عقب برای استراحت یکی_دو روزه. علی پس از ۱۵ روز توانست خودش را بشوید و زیر سایبانی بنشیند و همان نان و آبلیموی معروفش را بخورد. سرسفره گفتم نمک بیاورید. علی گفت:حیف شد. ماش زودتر گفته بودی. تازه نمک های تنش را شسته بود. به زحمت توانستیم یکی دو روز نگه اش داریم و برگشت و ماند تا سه_چهار ماه... 👇👇👇
هدایت شده از 🌷شهیدعلی‌شفیعی🌷
۴۸ 🍃🌸 🌷خوب، هم در مرحله آماده سازی عملیات ۸ بود، هم در مرحله عملیات و هم تثبیت. از پاییز ۶۴ تا تابستان ۶۵. بیست ساله بود اما سرشار از تجربه. برنده علی بود. ظاهری شاد و شوخ و پر جنب و جوش و مردم دار و پرجاذبه و درونی پرآشوب و غمگین. روزها شاد جلوه میکرد و شبها گرفته. علی را باید با تلاوت قران شناخت، سر دعای توسل و ندبه و زیارت عاشورا و نماز. صوت جلیل او نشان میداد چگونه مردی است. را گرفتیم و تثبیت شدیم که شنیدیم عراق برای بار دوم را گرفته و صدام اعلام کرد، مهران در برابر فاو. تابستان آن سال مهران آزاد شد. از مهران همین را بگویم که جنگ گوشت و آهن بود. بعداز خاتمه عملیات ۱ ، زمزمه ازدواج را سرداد. متعجب شدم آخر گفته بود بعداز جنگ عروسی خواهد کرد. دلیلش هم این بود که شهیدخواهد شد، پس چرا دختر مردم را غمگین کند. گفتم خودم میروم خواستگاری. کسی را نشان دارم که لنگه اش در زمین نیست. پرسید:چه کسی را؟ گفتم:خاله ام. خوشحال شد و بناکرد پرس وجو. گفتم:خانه دار است، اصل و نسب داراست، مومن و متقی است و زیبا عین پنجه آفتاب. علی دیگر در پوست خود نمی گنجید و دم به ساعت دورم می گشت و پرس وجو میکرد. گفتم:طاقت داشته باش تا پایمان به کرمان برسد. رفتیم . چندروز استراحت کردیم و به اتفاق علی رفتیم منزل خاله مان. دوسه نفردیگر هم همراهمان بودند. هرقدر پافشاری کردم که گل و شیرینی بخرد، به شیرینی اکتفا کرد. رسیدیم کوچه خاله مان و در به روی آقا داماد و همراهان بازشد و پیرزنی پیشواز آمد. همین که گفتم سلام خاله ، علی از خنده روی پایش نشست.😂 گفت:خیلی جالب بود. به این میگویند پاتک شوخی. با بگوبخند چای و شیرینی خوردیم و برگشتیم. چندروز بعد گفت که دختر آقای کیانی را برای علی در نظر گرفته. با او صلاح و مصلحت کردیم. راضی بود. مادرعلی را خبر کردیم. گفت هرچه قسمت باشد. من بودم و و حاج آقامحمدی و علی و چندنفر دیگر. گفت:علی است. از مال دنیا چیزی ندارد، اما جوان صادق و باغیرتی است. اگر راضی به وصلت هستید، بسم الله. شیرینی را خوردیم. اشک شوق می ریختم. علی را سالها میشناختم و حالا شاهد سروسامان گرفتنش بودم.💞 🌾تااینکه بحث عملیات ۴ پیش آمد. @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● فیلمی پندآموز از شهید سلیمانی انتخاب راه درست مهم است... . " اختصاصی کانال " ✨ 🇮🇷🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ @Karbala_1365
🌹شهادت رزمنده اصفهانی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) ♦️پاسدار حمیدرضا باب الخانی مدافع حرم حضرت زینب (س) در دفاع از حرم اهل بیت (ع) در سوریه به شهادت رسید. ♦️وی روز گذشته در اثر حملات موشکی تروریست‌های تکفیری در منطقه حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ♦️مراسم تشییع و خاکسپاری این شهید مدافع حرم از ساعت 14:30 روز شنبه سوم اسفند از میدان فیض اصفهان به سمت گلستان شهدا برگزار می‌شود. ❣🌷❣
گر حال مرا حبیب پرسد گویید: بیمار غمت را نفسی هست هنوز .. ! 🍂💔 @Karbala_1365
روی شانه غیرت یاد جبهه ها مانده ست مرگمان اگر دیدید پرچم رها مانده ست رفته اند اما نه کوله بارشان باقیست بر زمین نمی ماند،شانه های ما مانده ست @Karbala_1365
❤️ ... بازهم همه می آییم✌️☝️🇮🇷 🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله القاصم الجبارین✨ 🍃🌸 تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن @Karbala_1365
نَمُردنم در فِراقت، زِ سخت جاني نيست اميدِ وصل دراين ماجرا گلوگير است!! .. 🍃❤️ @Karbala_1365 🕊
میگفت: ما از نابودی انقلاب نمیترسیم از این میترسیم که انقلاب به انحراف برود...👌 🍃
 ⭕️ نظر راجع به شرکت در 1⃣ سیدرضا فاطمی: در انتخابات با کمال شناخت، آگاهی، بصیرت و ایمان انتخاب کنید.   2⃣ رضا جوادی: آگاهانه انتخاب کنید و نگذارید هوس‌های شیطانی در شما راه پیدا کند.   3⃣ عباس‌جوشقانی‌حسین‌آبادی: خوب دقت نمایید به چه کسی رأی می‌دهید که اگر خطا کنید روز قیامت جوابگوی خواهید بود.   4⃣ اسدالله حبیبی: هر کس به اندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با هوشیاری تمام به تقویت اسلام بپردازید. مبادا بگویید چیزها گران شده یا اجناس کم است و هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما به عنوان یک شیعه امام زمان(عج) چه کاری برای انقلاب و امام زمان(عج) کرده‌ایم. 5⃣ مهدی جعفری: از مردم غیور و شجاع می‌خواهم که در مسائل سیاسی و انتخابات وارد شوند و نگذارند ولایت فقیه و روحانیت در مظلوم واقع شوند. @Karbala_1365 🕊
⭕️رای من امانتی است از طرف این امانت را به اهلش می سپارم @Karbala_1365 🕊
براے ڪمڪ بہ رزمندگان تلاش مےڪرد با یڪ عدد گیره چادرش را بہ روسرے‌اش محڪم بست تا از سرش نیفتد. وقتے جنازه‌اش را بہ منزل آوردند، هنوز چادرش محڪم به روسرےاش بستہ بود 🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️فراموش کردن صلوات چه مواخذه ای دارد؟ بسیار شنیدنی حجت الاسلام حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
4_5764866123015127757.mp3
13.8M
🌸🍃الهی العفو- سید مجید بنی فاطمه @Karbala_1365 ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
, ❤️ … 🍃 خاطرات و زندگینامه مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان شهادت: ۴ 🌺بازآفرینی: @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۴۸ 🍃🌸 🌷خوب، #علی هم در مرحله آماده سازی عملیات #والفجر۸ بود، هم در مرحله عملیات و هم تثبیت. از
۴۹ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🕊🌾 ۴… گفت که در قرارگاه بمانم و امکانات عملیات را فراهم کنم. همه کارها در شبها انجام شد. را بمباران میکرد. عهد کرده بود که بیت المقدس تکرار نشود. روی کارها نظارت داشت. وجودش خیالمان را قدری آسوده میکرد. علی باز لاغر و تکیده شد. وقتی حرف عملیات وسط آمد، چهره او دگرگون شد. حال و هوای دیگری پیدا کرد. به قول خودش نور بالا میزد. به بچه ها میگفت عمودی میروی و ساندویچی بر میگردی. علی دیگر آماده رفتن بود. گفت:دیگر آرزویی ندارم، غیراز . دلم از این گرفت که چطور باید دوری اش را تحمل کنم. در این سالهای عزیز و فراموش نشدنی بایکدیگر بودیم. اگر فاصله ای پیش می آمد، نامه می فرستادیم. روز قبل از عملیات آمد به سنگر ما و گفت:دارم میروم. کاری نداری؟ نگاهی به چهره اش انداختم و به خود گفتم:علی را از دست دادی.💔 گفتم: علی! نگاهم کردو گفت:چه میگویی؟ گفتم:نمی خواهی وصیت کنی؟ تکانی خورد و خوب نگاهم کرد. گفتم:شهیدمیشوی. رفت و ساعتی بعد آمد و پاکت سربسته ای را به من داد و گفت:خداحافظ.✨ پرسیدم:کاری نداری برایت انجام بدهم؟ گفت:نه، به مادرم سلام برسان.❣ نشستم و گریه کردم. امیدم داشت می رفت. یار روزهای سختی من داشت لحظه به لحظه دور میشد. به تنهایی خودم داشتم فکرمیکردم. به مادرش. مرور میکردم و زار می زدم. 🌾❣دشمن متوجه حرکت ما شده بود. .(جفاست آنکه میگوید عملیات خورد.) ولی باید حرکت میکردیم. از آن لحظه ای که بچه های پا در آب گذاشتند، دشمن بنا کرد به تیراندازی. روی آب ، زیرآب، می زد. رفتند آن ور آب و رسیدند به اول جزیره . پشت سرآنها بچه های . خط را شکستند. دشمن باور نکرد. علی با اولین گروه وارد جزیره شد. باید می رفت و گردانها را هدایت میکرد. مدام در تماس بودیم. امکانات و تجهیزات هم به مقصد رسید. درگیری شروع شد. حجم آتش سنگین بود. عراق تا صبح کوبید. تلفات زیاد داشتیم. در گرماگرم هدایت، به علی فکرمیکردم. آن جملات کوتاه و بریده در مغزم تکرار میشد. وصیتنامه اش همراهم بود. هزار جور فکر از سرم می گذشت. میگفتم کاش می توانستم او را برگردانم. آرزو میکردم زخمی شود. ولی برگردد. . دلم برای خودم میسوخت، و الا علی آماده و شایسته بود... 👇👇👇
هدایت شده از 🌷شهیدعلی‌شفیعی🌷
۵۰ صفحه آخر❣ 🍃🌸 ❣آن روز رسید. روزی که مه آلودو سرد و نمور بود. از جزیره برگشته و صبح رفته بود. هنوز تنور نفرت دشمن داغ نشده بود. هنوز مست خون نشده بود. گاهی می پرسیدم چه وقت حرص خونریزی اش خواهد خوابید؟ پشت بیسیم منتظر بودم. خسته و درمانده میخواستم خودم را امیدوار کنم. عهد کردم دهان آن رزمنده ای را که خبر سلامتی را بدهد، ببوسم، به پایش بیفتم و هرگز فراموشش نکنم. ساعت از نه صبح گذشته بود که شنیدم علی از ناحیه پیشانی زخمی شده. لرزیدم، فرو ریختم. میل نداشتم بیش از این بشنوم. 💔پیش از آنکه علی را به گلزار ببرند، رسیدم. می دانستم که او را به بیمارستان نمازی شیراز رسانده اند و خواسته اند نجاتش بدهند. ولی تقدیر همان بود که می دیدم. " "❣🌹❣ نزدیک مسجدصاحب الزمان(عج) به او رسیدم. اگر پیراهن چاک می دادم، دشمن علی شاد میشد. سوار آمبولاسی شدم که او را می برد. رویش را باز کردم. آسوده خوابیده بود با تبسمی زیبا برلب.✨🕊 صورتش را بوسیدم. صدایش کردم، خواستم شفاعتمان را بکند. قدری سبک شدم. آرامشی که در چهره اش موج میزد، سبکم کرد. فقط حال و روز مادرش رنجم میداد. مدام میگفتم بعدازاین چه خواهد کرد. علی را بردیم و کنار شهدای دیگر گذاشتیم. به زحمت توانسته بودم منطقه را رها کنم. باید برمیگشتم. هنوز ۴ به آخر نرسیده بود. تازه تدارک عملیات بعدی را هم داشتیم. بین راه به نقش در جبهه فکر میکردم. او را در و میدیدم که بی وقفه کار میکرد تا شرایط مناسبی برای رزمندگان فراهم کند. هور غصه دل علی بود. مدام طرح می داد و اجرا میکرد. علی بود که چهار راه مرگ را از شهرت انداخت. می توانم خودم را فراموش کنم اما را هرگز.🕊🕊🕊 را اگر بنگری در گوشه گوشه آن پر است از علی شفیعی ها.. شهدایی خاص و مظلوم و غریب... کربلای۴ قصه یک عمر دلدادگیست. اگر به عمق اروندش بنگری باز هم خواهی جست از تکه تکه بدنهای بجای مانده از ، از رزمنده هایی که در حجم آتش کینه و نفرت بعثی ها ، در قایق هایشان سوختند... ۴ قصه یک عمر گریه کردن است با مناجات شبانه شهدایش... کربلای۴ همچنان هم جاریست و شهدایش هنوز هم صدایمان می زنند.. 🍂💔🌾 @Karbala_1365
🌷عزیزانی که مایلند کتاب سردارشهید را مطالعه کنند . به لینک زیر مراجعه فرمایند.👇 https://eitaa.com/joinchat/2986213410C890dc2ae47 •°•°•°•°•°•°•°•°• 🌺سرورانی که صاحب کانال هستند میتوانند بالینک کانال خودشون این خاطرات رو نشر دهند. اجرتون باشهدای ۴ شادی روح تمام شهدا بخصوص ۴ 🍃❤️