『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#جاویدالاثرشهید #علی_اصغرسماواتی #شهادت:۱۳۷۰/۱/۱۲ #عملیات_مروارید ♥️ #سالروزشهادت♥️ …❀ @Karbala_
🌺راوی: #وحیدفرح_روز
✨یادم میاد از دوران دبستان با #اصغر همکلاس بودم ، بعد درسنین نوجوانی دردوره مدرسه راهنمایی با هم به بسیج دانش آموزی که اون موقع توی خیابان فرهنگ بود می رفتیم ، حمید ادیب هم بود ، جزوء گروه سرود بودیم اصغر آن زمان باصوت دلنشینی تلاوت #قرآن می کرد ومعمولا درشروع جلسات و همایشهای بسیج دانش آموزی قاری قرآن اصغر بود ومن هم بعداز اون ترجمه آیات رو می خوندم وشده بودیم قاری ومترجم واکثراً باهم دیده می شدیم وجالب این بود اصغر آیاتی که قراربود بخونه رویه بار قبل از شروع برنامه مرور می کرد ومن که باید معنی فارسیش رو باصدای رسا می خوندم گاهی 10 بار تمرین می کردم و حتی توی روخوانی معنی فارسی هم ایراد داشتم ، به همین خاطر همیشه ازش می خواستم آیاتی که معنیش راحت تره روانتخاب کنه که سرهمین مسئله همیشه بحث داشتیم و اصغر هم یک جورایی می چزوندم .
خلاصه از اون به بعد که پای هردومون به جبهه وجنگ باز شد اصغرسعی میکرد تا قسمتی از دعاهای زیارت عاشورا وتوسل و... را با مداحان بخونه و بعد هم لابه لای دعا چند بیتی شعر و کم کم شروع به مداحی کردتا اونجا که یاد دارم یکی از سوزناکترین روضه هایی که تابحال شنیدم رودرسالروز رحلت امام ره توی مسجد جامع #همدان در بین عزاداران شهر ودرحضور امام جمعه واستاندار وباقی مسئولان استان خوند که مورد توجه همه قرارگرفت.
🍃🌹🍃
🌺راوی: #وحیدضیاءفر
🕊 #شب_عملیات همه پشت کامیون بانگاه به اطراف به فکر برگشت بودیم و حواسمان به راه برگشت که #شهیدسموات کف کامیون نشست و دعای توسل رو شروع کرد تازه فرق خودم را با او فهمیدم من به فکر برگشت و او به فکر شهادت.🕊🌹
🍃موقع اعزام فهمید پدرش کمی ناراحته ، یک کادو خرید داد آقامهدی فرجی که به باباش بده آخه با پدرش خیلی دوست بودن ، اما بعداز عملیات حاج محمدسماوات در پادگان #ابوذر سرپل از همه سراغ اصغر رو میگرفت و همه طفره میرفتن خیلی صحنه عجیبی بود.
🌴خدایی #شهیداصغرسماوات بدون #شهیدعلی_زیرک توی روزهای آخر ناقص بود ، خیلی به هم وابسته شده بودند حتی بدون حضور علی #مداحی نمی کرد.❤️
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┄❁﷽❁┅┄
#غواص_شهید_سیداصغر_احمدی
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
یک ساعت قبل از #عملیات_کربلای۴ جهت دادن کد رمز #بیسیم وسفارشهای لازم پیش او رفتم سید#اصغر در حال آماده کردن لباس #غواصی و تجهیزات و بیسیم خود بود..و مثل سابق در فکر فرورفته بود و در خودش بود....
🍁🍃🍃🍃🍃
پس از اینکه من کد#رمزهارو به او دادم مرا در #بغل گرفته و با حالته گریان از من #حلالیت خاست و#گفت: جواد منو ببخش و اگه من#شهید شدم از بقیه برای من#حلالیت بخواه و برای من #دعا کن و بگو مرا دعا کنن>>
✨✨✨✨✨✨✨✨
#راوی_جواد_محمدی
#شهادت۶۵/۱۰/۳
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
به دریا رسیدن نصیب شهیدی است که دلبستگی نزدِ ساحل ندارد ... #غواصان #عملیات_کربلای_چهار #شهید_عل
•
#شهید "علیاصغر جعفرزاده
#عشق_بازی_درآب_رابر_دنیا_ترجیح_داد!
💢یک روز حمید رایگان پیش من آمد و گفت تعدادی از همشهریانم را برای آموزش #غواصی به گردان آوردهام. بین آنها به جوان #لاغر اندامی اشاره کرد و گفت ایشان علیاصغر جعفرزاده است. برادرش نیز « شهید » شده است، با اصرار زیاد بر پدر و مادرش توانسته است در جبهه حضور پیدا کند. پدرش او را به دست من سپرده است. او نیز خیلی دوست داشت در گردان #غواصی باشد. حاجرسول او را جایی به کار بگیر که در خطر نباشد.
💢پس از گذشت مدتی، علی اصغر متوجه رفتار متفاوت من با او شد. او از خانوادهای متمکن بود. آمد پیش من و پیشنهاد رشوه داد. گفت حاجی شما اگر بگذارید من همراه بچهها دورههای آموزشی ببینم و جزو افراد خط شکن در شب عملیات باشم، مقداری از اقلام گردان را تهیه میکنم. من گفتم شما برو اقلام را بیاور، یک کاریش میکنیم. علیاصغر دو وانت پراز وسایل شنا همچون حوله و دمپایی و... به اضافه دو موکت و یک تلویزیون بهجبهه آورد.
🔶حالا او اصرار داشت که جلو برود، من هم میخواستم او را قانع کنم که وظیفهش در پشتیبانی واجبتر است. قبل از عملیات #کربلای۴، رزمندهها را به منطقهای بردیم. علی #اصغر خیلی اصرار کرد که او را ببریم و اشک میریخت. اما او برای پشیبانی در مقر گردان ماند.
🔶وقتی به منطقهی #عملیات رفتیم، دیدم علی اصغر خود را به رزمندهها رسانده است و در جمع آنان است. گفتم علی اصغر باید برگردی عقب، اما به قدری اصرار کرد و اشک ریخت که در نهایت مجبورم کرد در خط نگهش دارم. انگار خودش میدانست که این #عملیات لحظهی عروجش است. شب عملیات #کربلای۴، در تاریکی شب در آبهای #شلمچه تیری به او اصابت کرد و به شهادت رسید و ما حتی نتوانستیم پیکر او را به عقب بیاوریم و وقتی دو هفته بعد در عملیات #کربلای۵ از همین محور عمل کردیم، #پیکرش را یافتیم و به عقب آوردیم.
⚫️پدر شهید علی اصغر جعفرزاده برای ما تعریف میکرد:
وقتی علی #اصغر گفت میخواهم به جبهه بروم، گفتم برادرت تازه #شهید شده است. بیا اینجا در همین شهر کنار خودم کار کن. اصلا خودم یک زمین ۵۰۰ متری برایت میگیرم و طبق خواستهی خودت میسازم. بعد هر دختری را که خواستی برایت به خواستگاری میروم. هر وسیله نقلیه هم که خواستی بهت میدم. بالاتر از اینها اینقدر پول به تو میدهم که تو نیازی به کار کردن نداشته باشی و هرجای دنیا که خواستی بروی تفریح کنی. علی اصغر برگشت و به من گفت: #پدر جانم تو سعادت مرا میخواهی یا شقاوتم را؟ گفتم: خوب معلوم است که هر پدری سعادت فرزندش را میخواهد. گفت: پس پدر جان سعادت من در این است که به #جبهه بروم و در راه خدا شهید بشوم.
🌾🕊به نقل از : #حاجرسول نصیری
فرمانده #گردانغواصی #لشکر۱۹فجر فارس
#شهید_علیاصغر_جعفرزاده
#روحش_شاد_با_ذکرصلوات
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365