eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
, ❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه… 🍃 خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارال
۲۵ 🍃🌸 ❣علی میدانست که شهید میشود، ولی مردانگی کرد و رفت. من یک ماه با او زندگی کردم. از چهارماه ونیم، فقط یک ماه. تا جایی که میتوانست به من محبت کرد. مراعاتم را کرد. از گل نازکتر به من نگفت. اجازه نداد سختیهای زندگی آزارم بدهد. درس مقاومت به من داد. مال حرام به خوردم نداد. کسی از دست او پیش من شکایت نکرد. مردمدار بود. خداترس بود و امامش را تا سرحدجان دوست داشت. ضیاءعزیزی درست در روز عروسی مان شد.❣ خبرش را سه روز بعد دادند. وقتی این خبر را شنید، یک لحظه در خانه نماند. سراسیمه آمد و گفت:برویم خانه عزیزی. مثل ابربهاری اشک می ریخت. آنقدر متلاطم بود که نمی دانست در خانه اش کجاست. رفتیم آنجا. می لرزید. شبش دعای توسل اجرا کرد. آنقدر سوزناک خواند که خلایق از خود بی خود شدند. میخواند و او را صدا میکرد تا دستش را بگیرد. گفت:از روی خانواده شهدا خجل هستم...دوستانم یک به یک می روند و من زنده هستم. رفتیم سرخاک شهید. با آنها عهد و پیما بست که به زودی به آنها بپیوندد. امثال در زمین جا نمی گرفتند. دنیا پیش چشمشان بی مقدار بود. مثل آب بینی بز گَر که (ع) فرموده بود. 🍃وقتی میخواست برود جبهه، ساک کوچکش خالی بود. لباس اضافه نداشت تا ساک ببندد. نه اینکه نتواند بخرد، میخریدولی می داد به محرومین. گفت وقتی همه مردم دارا شدند من هم خوب میخورم و خوب می پوشم. گفت:وقتی به مرخصی آمدم، می رویم مشهد. خب من بچه بودم، دلم میخواست او پیشم بماند. گریه کردم ولی مانعش نشدم. از خانه اقای محمدی آمدم خانه خودمان. نمی توانستم توی خانه علی زندگی کنم. چون تحت نظر بود. قول داد حداکثر یک روز در میان تلفن بزند اگر نبود نامه و پیغام می دهم. در این ۲۰ روز که بود، غذا نمی خوردم تا علی می آمد حتی شده تا دوازده شب. گوش می خواباندم تا صدای تلاوت قرانش را بشنوم و می دویدم طرف او. هیچ مردی با خواندن قران وارد خانه نشده، الا علی....✨ کار او هم عجیب بود هم بامزه. 🌹 او را از زیر قران گذراندم و دعایش کردم. چیزی چنگ انداخت به سینه ام و قلبم را کند و با خود برد. به خودم گفتم:تو خواهر یک شهید و یک اسیر و همسر یک رزمنده هستی. اگر لیاقت نداری خودت را کنار بکش. حرفت را باید عملت ثابت کند. نمیشود صبور نبود و خواهرشهید بود. 💔 کشنده شروع شد. روزهای اول دقیقه به دقیقه ساعت را نگاه میکردم. یاد حرفهای او می افتادم. با او حرف می زدم. درباره آینده نقشه می کشیدم. گوش به رادیو داشتم. روزنامه میخواندم. می رفتم پیش مادرعلی، اما روز به آخر نمی رسید. وقتی به جنوب رسید، تلفن زد پ خبر سلامتی اش را داد. اصرار کردم که فردا هم تلفن بزند. قبول کرد. هرچه سعی کردم تا فردا را تجسم کنم، نتوانستم. برایم از سال و قرن هم بیشتر جلوه میکرد. حوصله هیچ کاری را نداشتم. مردم و زنده شدم تا علی تلفن کرد. پرسیدم:کی بر میگردی؟ گفت:معلوم نیست ولی به این زودی ها بر نمیگردم. اگر میگفت یک سال دیگر، خودم را آماده میکردم ولی بااین جمله نامعلوم، زمینگیر شدم.💞🍂 …. @Karbala_1365
❣🕊 ♥️ …♥️ « يعنے؛ حرڪت ، انتظار يعنے؛ ايثار، يعني خون؛ انتظار يعنے؛ ادامہ دادن راه شهيدان، انتظار براے اين است ڪہ انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمہ ‌ے خروشان است و درياے مواج.»  🌷 ⇦ولادت: ۱۳۳۲/۱۰/۱۶ ⇦شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲ ⇦محل شهادت:ارتفاعات ماووت (عملیات ۱۰) @Karbala_1366
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹تصویری دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی و #شهیدمدافع_حرم #محمدجنتی... #پیکرمطهر این شهید آذربای
🔰اگر با دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی می بینی که هنوز هم ادامه دارد. سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای تداعی می کند 🔰 که چرخ هایش، روزگاری را حکایت میکند که رزمنده ای دست و پایش را برای حفظ این به ودیعه گذاشته است 🔰درمیان چشمک ستارگان🌟 شهر، رویای صادقه ای که دل خوشی است. 🔰در کوچه پس کوچه های بی کسی، سنگ قبر بانام مونس روزهای تنهایی مادری است.. 🔰در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شودکمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد . 🔰"محمد جنتی" هر چه داشت در طبق گذاشت و فدای کرد. مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. شهادتش دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند. حاج حیدرِسوریه شهید و شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد. 🔰توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال پیکرش بر گردد. و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. 🔰ترکش های زخم زبان عده ای، دلِ داغدار خانواده را می سوزاند✨ هنوز هم جنگ ادامه دارد... @Karbala_1365
@dars_akhlaq .mp3
زمان: حجم: 543.3K
حضرت ✅ موضوع ، سال ۱۳۹۸ 🔻ما مامور به انتظاریم🔻 💠 یعنی چه⁉️ انتظار به معنای مترصد بودن است. ☑️در ادبیات نظامی یک چیزی داریم به نام آماده باش. انتظار یعنی آماده باش. . 🔷انسان مومن و منتظر آن کسی است که در حال آماده باش است. اگر امام شما که مامور به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کل جهان است امروز ظهور بکند باید من و شما آماده باشیم. 🔹این آماده باش خیلی مهم است. انتظار به این معنا است. انتظار به معنای بی صبری کردن و پا به زمین کوبیدن و چرا دیر شد و چرا نشد و اینها نیست.   🔶انتظار یعنی باید دائم در حال آماده باش باشیم. ❤️ ❤️ (عج) 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #حقیق
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۳۴ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾💧دیدن شوروشعفی به من داد❤️ و با زبان لالی فهماندم که از عملیات چه خبر؟ و او توضیح داد: " . دشمن از زمان و مکان عملیات خبر داشت. شما که داخل آب بودید ما هم در اسکله، سوار قایق ها می کشیدیم که شما خط رو بشکنید تا از کارون به داخل بیاییم. آماده بودیم که هواپیماهای عراقی آمدند و تمام اسکله را شبانه بمباران کردند. قایق های زیادی در آتش . ما هم تا میانه اروند با قایق آمدیم، اما آتش ضدهوایی توپ ۲۳ میلیمتری که سطح آب را می‌زد، راهمان را بست و ما هم مجبور به عقب‌نشینی شدیم. به اینجا که رسید، آه سردی کشید و ساکت شد.😔🍂 من با اشاره فهماندم:که از بچه‌های من چی میدونی؟ گفت:فقط می دونم که بیشتر شدند شاید هم .🕊❣ 🕊 ❣ 🕊 ❣ 🕊 🕊 🕊 🍂همانروز من و را با یک هواپیمای ترابری ۱۳۰ به انتقال دادند. فکر کردیم که برای ادامه درمان به بیمارستان در تهران می رویم؛ اما بردنمان داخل یک اتاق و یک دست لباس تنمان کردند و به داداش حمید ۲۰۰ تومان پول دادند که با آن سوار اتوبوس شویم. حاج حسن تاجوک این صحنه را دید. به کسی که پول داده بود، گفت:برادرجان خوب به زخم های ما دو نفر نگاه کن ما از این ۲۰۰ تومانی ها نیستیم باید برامون آمبولانس جور‌کنید.✨ گفتند:پس امشب رو باید تهران بمونید. من را کف یک آمبولانس خواباندند حاج حسن تاجوک و برادرم هم کنارم نشستند. فکر کردیم به یک بیمارستان می رویم؛ اما به جایی رفتیم که چند اتاق خالی داشت با یک راهروی بلند شبیه یک مدرسه که از پزشک و پرستار خبری نبود. صبح آمبولانس آمد و باز من کف آمبولانس خوابیدم و حاج حسن روی صندلی عقب و برادرم جلو کنار راننده نشست. راننده میخواست اول به برود، اما حاج حسن گفت:اول برو همدان، کریم رو برسون و بعد میریم ملایر.🌸 دم عصر به همدان رسیدیم و یک راست به بیمارستان مباشر کاشانی رفتیم. مسئولان بیمارستان تا چشمشان به من افتاد گفتند:ما بخش حلق بینی نداریم این آقا را ببرید بیمارستان امام خمینی. خانواده ام از آمدنم خبر داشتند و در منزل برادرم جمع شده بودند. تصمیم گرفتیم که به جای بیمارستان، شب اول را به خانه برویم و فردا صبح خودمان را به بیمارستان امام‌خمینی معرفی کنیم. راننده آمبولانس حرفی نداشت. وقتی با آن سبیل بلند و صورت بدون ریش و گلوی بسته شده و لوله ای که داخل بینی بود، به خانه رفتم، آقام و عزیز و خواهر و برادرم مجید، جا خوردند. البته خوشحال بودند که زنده‌ام، اما آثار تعجب و تاثر در چهره عزیز بیشتر از بقیه پیدا بود. عزیز حرفی نزد. دستش را به آسمان برد و توی اتاق میخی به دیوار کوبید و سرمی را که به دستم بود، روی آن آویزان کرد. غذای آبکی هم خیلی سریع آماده کرد، اما دلش نمی آمد سرنگ را داخل لوله فرو کند. فردا صبح بیمارستان امام خمینی رفتیم و از آمدن شب گذشته و رفتن به خانه حرفی نزدیم. پرونده را که خواندند توی بخش گوش و حلق و بینی، تخت مناسبی دادند و کار درمانی را شروع کردند.… …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزُّل تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🍀🌸🍀 📸چقدر انتظار دردناک است مادری که هنوز به انتظار بازگشت پسرش نشسته...
🔰 | 🔻 به قول شهید آوینی: اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... 📍 تیرماه ، ۱۳۶۵ ارتفاعات قلاویزان عملیات کربلای یک ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
سلام_امام‌زمانم❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ... سلام بر تو ای مولای معصوم من، که بدون هیچ جرم و خطایی، از شّر دشمنان آواره بیابان ها شده ای! سلام بر تو و بر غربت و تنهایی تو🥀 السلام‌علیک‌یااباصالح‌المهدی‌‌عج 🌺🌺
انتظار .. .mp3
زمان: حجم: 4.02M
روایت شب این قسمت: 🕊 به یاد و شکوه شهادت طلبه شهید 🌷 باروایتگری مداح اهل‌بیت(ع) کربلایی محمدامین کمالی. ... ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
❤️ امیرالمومنین(ع): آن کس که مرگ را می کشد، در نیکی ها می کند.(نهج البلاغه) ✍ خاصیت به «یاد مرگ بودن» این است که اگر شخص در «رفاه و سرور» است و او را فراگرفته، با یاد مرگ، عالم دنیا بر او تنگ مى شود؛ و دیگر نمى تواند بر دارایى محدود خود و یا شود؛ و اگر شخصى است که در زندگى قرار گرفته و رنج مى برد، باز وقتى به «یاد مرگ» بیفتد، دنیا بر او وسیع و راحت مى شود و از سختى هاى چند روزه دنیا نمى برد. 💚لذا على (ع) مى فرمایند: «کسى که زیاد به یاد مرگ باشد، از دنیا به اندکش راضى مى شود». حضرت رسول اکرم (ص) مى فرمایند: مرگ را بسیار یاد کنید، زیرا مرگ گناهان را پاک مى کند و میل و رغبت به دنیا را مى کاهد. آری مرگ، دریچه عالم بقا است، چنان که در حدیثى از على (ع) آمده که: «هر خانه اى درى دارد و در خانه آخرت، مرگ است» توجه به مرگ اثر عمیقى در ❌ شهوات، و پایان دادن به آرزوهاى دور و دراز، و زدودن زنگار غفلت از آینه دل دارد، لذا در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «یاد مرگ شهوت هاى سرکش را در درون آدمى مى میراند،..