『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #سردارشهیدمصطفی_طالبی ولادت:۱۳۳۹/۳/۲ 🌸..... @Karbala_1365
✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨🕯✨
🕯✨🕯✨
✨🕯✨
🕯✨
✨
🌸 #معرفی_شهدا....🌸
🕊به نام خدا....
🌸 #بهار آمده بود.
فصل رویش شقایق های سرخ و یاس های کبود فصل بوییدن عطر گل های محمدی و تو آمدی همراه با عطربندگی باگونه های به سرخی شقایق های صحرای زندگی...
❤️ در یک روز بهاری به دنیا آمد گریه هایش هم صداشد باشبنم عاشقی برگونه های سرخ لاله ها.
🌸بهارفصل روییدنش شد درسبزی خانواده ای مذهبی وتلاشگر در سی ونهمین سال از هزاروسیصدمین سال خورشیدی.
🍃فصل لالایی مادر با قصه های شبانگاهی پدرش روزگار رویایی اش شد زمانی که رهبرکبیرمان مژده داده بود سربازان من در گهواره اند.
بی تاب بزرگ شدن بود تا کودکی اش راپشت سر گذاشت و راهی دبستان شد .
روزگار برایش کمی سخت شد زمانی که هم درس میخواند و هم با برادرش تا پاسی ازشب در نانوایی پدر کارمیکرد.
🍃دبیرستان را تمام کرده بود و حالا "سربازان گهواره " ، خواب همه جوانهایی شده بود مثل مصطفی....
🍃 ازهمان موقع اقتدا کرد به فرمانده اش و مخلصانه سربازیش را انجام داد تاانقلاب شد و سرزمینش مفتخر به نام #ایران_اسلامی.🌸🇮🇷🌸
✨با آمدن #امام نفسی تازه به کالبد وجودشان دمیده شد .
مدتی بود که در #کردستان منافقین و کُمله ها تحرکات ضد انقلابی خود را شروع کرده بودند آنها که خود را به بهای اندکی فروخته بودند از هیچ ظلمی به مردم مظلوم آنجا دریغ نمی کردند. #مصطفی هم بایست میرفت باید میرفت و مبارزه میکرد .
مدتی بعد که مصطفی آمد این بار برای سرزمینش نقشه ای دیگر کشیده بودند ، جنگ شروع شد ، یک طرف ایران بود وطرف دیگر خدا میداند چند کشور....💔
دیگر بی تاب شد و بی قرارتر...❣
🍃هم قدم شد با رفیق دیرینه اش حاج #حسن_تاجوک.
عقد اخوتشان را انگار در آسمانها خوانده بودند هر دو راهشان یکی بود و صدایشان هم صدا .
همه ۸ سال جنگ را ماند و مبارزه کرد هربار که می آمد سوغاتش تنی پر زخم بود انگار همه دیگر به این سوغاتی ها عادت کرده بودند.
🌹 #وقتی_حاج_حسن_شهیدشد سخت بود برایش ، همه جای جبهه که می رفت بوی عطر خاطرات او را برایش داشت.
#کربلای۵ بود که هر دو با جسمی پر از درد به منطقه رفتن هنوز خوشحالی رزمنده ها را از دیدن آنها درمقابل نظرش بود.🕯
🌷جنگ که تمام شد آنچه برایش مانده بود تنی پر زخم بود و دلی بسیار تنگ از یاد یارانی که حالا خاطراتش مسکن دل بیقرار و دردهای استخوان سوزش میشد.
❤️فرزندانش باتصور اینکه جنگ تمام شود پدر می ماند وسهم همه این سالها نبودن را درکنارشان خواهد ماند .دلشان میخواست وقتی دستهای پدر رامیگیرند گرمی اش را مانند گرمی دلش احساس کنند . آخر سهم فرزندان ایران شاید بیشتر از آنها ازپدرشان شده بود.
هرچند دلتنگ میشدند
اما در دلشان به پدرشان افتخارمیکردند.
🌹مردی ازتبار رمضان وخیبر، بیت المقدس ،رزمنده #کربلای۴ و والفجر ، فرمانده بی ادعایی که حتی دشمن به تصور اشتباه از شوق به #اسارت گرفتنش او را مزدور خوانده بود.
❤️راستی حاجی! چه سری است بین تو و بهار....
سلام بر آن روز که به دنیا آمدی در یک روز بهاری🌸
سلام بر آن روز که به آرزویت رسیدی دریک روز بهاری🕊
و سلام بر آن روز که میدانم باز هم بهاریست و می آیی این بار با آخرین رزمنده از تبار حیدر.✨
✨ #سردار مظلوم شهرم فرمانده قلبهای آزاده ، جانبازی که جز زخم های تنت کسی حالت را نفهمید امشب میلاد توست
🌺🌸میلادت مبارک🌸🌺
🌺ارسالی از کاربری #یامهدی(عج)
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
@shohadayemalayer
#خرداد_چهل_دو
💢روزنامه اطلاعات: خیمنی با رژیم سازش کرد!
از ۱۵ خرداد ۴۲ تا ۱۵ فروردین ۴۳، آقا روح الله در بازداشت خانگی بود.
پاکروان، رئیس #ساواک هفته ای دوبار به ملاقات امام میرفت، میگفت میخواهم با #خمینی گفتگو کنم و او کوتاه میاید.
پرویز ثابتی در گزارشهای خود مخالف آزادی و گفتگو با امام بود.
وقتی نیروهای ویژه برای بازداشت امام آمدند، بدون توقف در جاده به سمت تهران حرکت کردند.
امام در خاطره ای میگوید: دو نفر مامور کنار دستم میترسیدند و من به آنها #تسلی میدادم!
حتی وقتی #اذان صبح شد، اجازه ندادند ماشین برای نمازِ امام توقف کند، بعدها #امام گفتند بهترین نماز عمرم را در همان روز در #ماشین خواندم.
روزنامه اطلاعات بدستور #ساواک تیتر زد که خمینی با رژیم سازش کرد!
امام ۲۱ فروردین پاسخ تندی به ادعای روزنامه اطلاعات داد:
"چه کسی با شما #سازش کرده و کنار آمده است، #خمینی غلط می کند با شما سازش کند، مگر حرف ما چیست، که بتوانیم روی آن #سازش کنیم؟
تاریخ بخوانیم
#علیرضا_زادبر
🌹 #شهیدحمیدباکری:
🍃 #امام باید فقط فکر کند.
ما #دستهای امامیم و هر فکری کرد ما باید عمل کنیم او فکرهای بزرگی دارد و باید دستهای خوبی داشته باشد.
🌸🇮🇷🌸
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#خاطرات_شهدا 🌷
✍️رفته بودیم براے بازدید از موشڪ های
فوق پیشرفته ے روسی.
🍁وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو ڪرد به ڪارشناس موشڪی روسیه و گفت: میشه فن آورے این موشڪ رو در
اختیار ما قرار بدید!❓
🍁🌷ژنرال ها و ڪارشناسان روسی خندیدند و گفتند:امڪان نداره این فن آورے 👌فقط در اختیار کشور ماست.
🍁🌷حسن 👌خیلی جدی و محکم گفت:
ولی ما #خودمون_این_موشڪ_رو_میسازیم
و دوباره صداے خنده ے اونا بلند شد.
🍁🌷وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش ڪردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد. وقتی از
ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی #مشهدالرضا شد.
🍁🌷خودش تعریف مے ڪرد،
به #امام رضا #متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم. روزسوم بود ڪه عنایت #امام رضا رو حس ڪردم و حلقهی مفقوده ڪار
به ذهنم خطور کرد .
🍁🌷وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو ڪه به ذهنم رسیده بود ڪشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم.
🍁🌷وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به ڪار شدیم و موشڪ رو ساختیم
ڪه به مراتب از مدل روسی، بهتـر و
پیشـرفتـه تر بود.
#توسل_به_امام_رضا_علیه_السلام
#پدر_موشکی_ایران
#شهیدحسن_تهرانی_مقدم
🌹
✅ #تلنگر
✅ ثوابی بیشتر از طواف خانه خدا
✍ابراهیم تیمی نقل می کند:
در حال طواف خانه خدا بودم که #امام صادق علیهالسلام کنارم آمد و فرمود:
« #پاداش طواف خانه خدا ،ثبت هزاران ثـواب و محو هزاران #گناه است.
اما آیا می خواهی عملی را برایت بگویم که ثوابی بالاتر از طواف دارد ؟!
«همانا #ثواب برآوردن حاجت دیگران ، از ده مرتبه طواف خانه #خدا بیشتر است.»
📚: مستدرک الوسائل ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۷
@karbala_1365
🔴 ماجرای تکاندهنده از #شهیدی که تک فرزند خانواده بود و زنده زنده #سرش رو بریدند ولی #زبونش رو باز نکرد تا عملیات لو بره
🔷عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: #امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم..
🔷عباس اومد #جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه. بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها اونجا موند.
🔷یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود قبل از رفتن #حاج_حسین_خرازی خواستشون و گفت: " به هیچ وجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره..
🔷تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته. اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدی_که_زنده_شد
✍پاسدار شهيد احمد خادم الحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد.
در شهر #شيراز در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر این بود که علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شرکت مى کردند و در پایان مراسم تشييع، مسؤوليت #تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند.
از نماینده #امام و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: «پس از عمليات بيت المقدس که منجر به فتح #خرمشهر گردید عده اى از شهدایى را که در این عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. #جمعيت زیادى از مردم در این مراسم تشييع حضور یافته بودند که در ميان آنها علماى شهر دیده مى شدند.
اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا "دارالرحمه" شيراز تشييع گردید و پيكرهاى مطهر شهدا در آنار قبرهایى که از قبل آماده شده بود، قرار گرفت.
در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم.
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام #زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💠شهیدی که به احترام امام زمان عج زنده شد.. در پست بعدی بخونید👇 #شهید_احمد_خادم_الحسینی🌷
#شهیدی_که_زنده_شد
🌸 #پاسدارشهيداحمدخادم_الحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد.
در شهر #شيراز در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر این بود که علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شرکت مى کردند و در پایان مراسم تشييع، مسؤوليت #تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند.
از نماینده #امام و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: «پس از عمليات بيت المقدس که منجر به فتح #خرمشهر گردید عده اى از شهدایى را که در این عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. #جمعيت زیادى از مردم در این مراسم تشييع حضور یافته بودند که در ميان آنها علماى شهر دیده مى شدند.
اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا "دارالرحمه" شيراز تشييع گردید و پيكرهاى مطهر شهدا در آنار قبرهایى که از قبل آماده شده بود، قرار گرفت.
در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم.
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام #زمان(عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت.
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
#شهدای_فارس🌷
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام❤️
@Karbala_1365
#صفحه۱۰
🍃🌸
🌸سالی که تصدیق پنجم را گرفت، خیال کردم هرگز غمی نداشته ام. پر درآورده بودم، اصلا روی هوا راه می رفتم. اینقدر خوشحال بودم.☺️
هر قدر این دروآن در زدم که یک شلوار برایش بخرم، نتوانستم. میخواستم برایش چشم روشنی بخرم.😔
این گذشت و شد #تظاهرات....
🍂پاییز بود. یک روز #علی خیلی زود برگشت. پرسیدم:چطورشده؟
گفت:درس نداشتیم.
دراتاق را بستم و گفتم راستش را بگو ، نکندشیطانی کرده باشی؟
گفت:نه.
دیدم بچه های دیگر هم برگشته اندخانه. غروبش رفتیم مسجد.دیدم مردم اجتماع کرده اند. چندروزبعدگفتند قراراست اینجا سخنرانی بشود. گفتندکه مامورهای شاه توی تهران زده اند عده ای را کشته اند.آن وقتها نمی گفتند #شهید.
من و علی رفتیم مسجدبرای سخنرانی.
مسجد پرشد.
آقایی شروع کردسخنرانی. حرفهایی میزد که انگشت به دهان ماندیم. اولین بار بود اسم #امام را شنیدم. ناگهان کسی آمدو گفت مامورها و لولیها دارند می آیند. اعلام کردن درها را کلون بزنند. گمانم پیشنمازمان اقای صالحی بود.
پاسبانها با لباس نظامی و لولیها که کرمانی نبودند با لباسی مثل کردها ریختند روی بام و دورتادور ایستادند.
درها راشکستند. هرکدام چوب داشتند،قمه و زنجیر و آهن پاره.
بنزین پاشیدن روی موتور و دوچرخه مردم و آتشش زدند. بعد گاز انداختند میان مردم. بوی میداد که آدم غش میکرد. دودسفیدمیکردو چشمهارا میسوزاند. بعد بناکردن به زدن مردم. آتش شعله کشید و گرفت سرولباس مردم و فرش مسجد. عده ای از پنجره ها فرارکردند.جوانها مقابله میکردند و ما شیون میکردیم. بعدتیراندازی کردندو باقدرت جوپاری را درصحن مسجد زدند. من دیگرنفهمیدم چطور از مسجد زدم بیرون. آمدم خانه، دیدم ازعلی خبری نیست. برگشتم و پرس وجوکردم. کسی نمیدانست. گفتم بچه ام یاتیرخورده ویا زیر دست وپا مانده و توی آتش سوخته. چندبارآمدم و رفتم که حوالی ظهر علی باقیافه درهم و برهم آمدخانه. وقتی دیدمش زدم زیرگریه. گفت رفته بودم خانه رفقایم.حالاهم می روم تاشب برنمیگردم.
پرسیدم:برای چه کاری؟
گفت:برای کارانقلاب.
ازاین تاریخ کرمان شلوغ شد.اما مسجدجامع تا یک ماه بسته بود.
تااینکه درمسجدرذ بازکردند و هر روز سخنرانی بود و مردم شعارمیدادند.علی هم بین آنها بود. تااینکه امام آمد و انقلاب پیروز شد.…🌷✌️
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365
🌺بىاختیار اشک مىریختم…
خاطره #رهبرمعظم_انقلاب از دیدار با #امام پس از ۱۵ سال در فرودگاه
🍃توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت.
🍃بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد نگرانیها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
🍃وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را من زیارت مىکردم آنجا، ناگهان خستگى این چند ساله مثل اینکه از تن آدم خارج مىشد.
🍃احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.
۱۳۶۲/۱۰/۲۴
🍃🌸
@Karbala_1365
@dars_akhlaq .mp3
543.3K
حضرت
#آیت_الله_سیدعلی_حسینی
#خامنه_ای
✅ موضوع #معنای_انتظار، سال ۱۳۹۸
🔻ما مامور به انتظاریم🔻
💠 #انتظار یعنی چه⁉️ انتظار به معنای مترصد بودن است.
☑️در ادبیات نظامی یک چیزی داریم به نام آماده باش. انتظار یعنی آماده باش. #بایدآماده_باش_باشیم.
🔷انسان مومن و منتظر آن کسی است که در حال آماده باش است.
اگر امام شما که مامور به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کل جهان است امروز ظهور بکند باید من و شما آماده باشیم.
🔹این آماده باش خیلی مهم است. انتظار به این معنا است. انتظار به معنای بی صبری کردن و پا به زمین کوبیدن و چرا دیر شد و چرا نشد و اینها نیست.
🔶انتظار یعنی باید دائم در حال آماده باش باشیم.
❤️ #مقام_معظم_رهبری ❤️
#انتظار
#امام
#زمان (عج)
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #ر
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_بیستم
#صفحه۴۴
🕊
🍂🍃🌾
🕊
💐وارد اتاق شدیم و قرار شد من و سیده خانم دونفره باهم حرف بزنیم. من شروع کردم، و باز هم نمی دانستم که این حرف زدن من هم مثل حرکت دستم مایه تعجب اوست.
از جبهه و جهاد گفتم و از اینکه من یک پاسدارم و یک #پاسدار راهی را انتخاب کرده که احتمال همه چیز برایش هست. از جانبازی تا اسارت و #شهادت.
پرسیدم:شما با جبهه رفتن من کنار میآیید؟
گفت:یکی از برادرانم سال گذشته توی جبهه شهید شد.
دو تای دیگه هم توی جبهه بودند و حتی مجروح شدند. ولی اگر از شما بخواهم که بعد از ازدواج با من به #جبهه نروید و در شهر خدمت کنید موافق هستید؟
گفتم:زندگی را دوست دارم ، اما عمل به حکم خدا و لبیک به امام و ادامه راه دوستان شهیدم رو به هر چیزی ترجیح میدهم و دوباره پرسیدم:شما با جبهه رفتن من مشکلی دارید؟ جوابی داد که انتظارش را نداشتم.
گفت:من به حقانیت راه برادرم اعتقاد دارم. به درستی راه او و ادامه راه او ذره ای تردید ندارم.
این پاسخ غیرمستقیم با آنچه قبلا از من پرسیده بود، متفاوت بود. با سوالی که اول کرد، فکر کردم بعد از شهادت برادرش، دوست دارد که همسرش در شهر بماند. اما حس پنهانی به من گفت که شخصیت واقعی این سیده خانم در این پاسخ دوم خلاصه شده است و آن سوال اول برای امتحان و محک زدن من بوده است. وقتی شرطش را برای ازدواج مطرح کرد، مطمئن شدم که شخصیت او در همین پاسخ اخیر بوده است. دو شرط برای ازدواج گذاشت که اول عقدمان را #امام بخواند و دوم در فاصله عقد و ازدواج، همدان باشم و بعد هر چقدر که خواستم به جبهه بروم.
گفتگوی ما خیلی زود تمام شد. به خانه رسیدیم. عزیز مزه دهانم را از سکوتم فهمیده بود، اما خواهرم تلاش کرد که نظرم را بداند. گفتم:اگر خدا قسمت کنه همراه و همسر خوبیه.💕
آنها هم تا یک هفته تحقیق کردند و بعد جواب مثبت دادند.💞
حالا همه نگاه ها به من بود که چگونه دو شرط سید خانم را عملی می کنم.
شرط اول عقد پیش امام بود.
یکی از دوستان مرتبط با دفتر امام، به نام آقای پوربرقی مدتها پیش گفته بود:آقای مطهری اگر خواستید ازدواج کنید برای عقد به خودم بگو، میبرمت یه راست پیش امام.
برای رفتن به جبهه بعد از ازدواج تا یک ماه هم مشکلی نداشتم، چرا که می دانستم با توجه به جابجایی #فرمانده لشکر و آمدن فرمانده جدید و رفتن نیروها به منطقه جدید،
عملیاتی ظرف یک ماه یعنی فاصله عقد و ازدواج نخواهد شد و بیشتر مسئولان هم در عقبه لشکر هستند.
🍂____________________
پ.ن:
خانم موسوی(همسر):
سیدافشین که در را باز کرد، تیز بالا آمد و گفت اینکه حاجکریم خودمونه!!
آقای مطهری دوست جبهه و جنگ ما و فرمانده #غواص هاست. پاسداری که همیشه تو جبهه هاست.مرتب مجروح میشه. یه بار دستش تیر خورده و از کار افتاده، دو ماه پیش هم گردنش تیرخورده و به سختی حرف میزنه.
این تعریف ها را قبلا از برادر دیگرم سیدرضا در مورد آقای مطهری شنیده بودم و با این تعریف ها در ذهنم تصویری از آقای مطهری ساخته بودم که دستش معلوله و زبانش بسته و احتمالا مشکلات دیگری هم داره. اما وقتی آمد و از پشت پنجره پرده را کنار زدم، دیدم که تند و چابک با دو دستش بند پوتین هاشو باز میکنه.
جا خوردم و گفتم:مگه سیدرضا نگفته ایشان دستش معلوله؟!! بعد که آقای مطهری لب به سخن گشود، انتظار داشتم با سختی حرف بزند، اما خیلی راحت حرف زد.
و باز با خودم گفتم:پس این حرفهای رضا چی بود که گفت نمیتونه حرف بزنه؟!!
شب وقتی سیدرضا را دیدم پرسیدم:شما که گفتی دستش کار نمی کنه و زبانشان تیر خورده و حرف نمیتونه بزنه.
سیدرضا گفت:من اینارو گفتم که حساب کار دست شما بیاد. من خودم پاسدارم و خواستم بدونی که آخر راهه پاسدار چیه.✨
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌺#هدیه_بهشهدا واموات
🌹پنج شنبه وشب جمعه
دسته گلی بفرستيم ،، برای #شهداءِ
گرانقدر انقلاب اسلامی ،، #امام شهداء
(ره) ،، سردار دلها شهید #سپهبدحاجقاسمسلیمانی و تموم درگذشتگان ،،
بخصوص پدران و مادران آسمانیِ جمیع دوستان که دیگه دربین ما
نیستند ،، ولی دعاهاشون هنوز كارگشاست ،، یادشان همیشه با
ماست و جاشون بين ما خالیه.
♦️دسته گلی به زيبايی يك فاتحه.
بخوانیم تا برای ما هم بخوانند.
دیر یا زود ما هم رفتنی هستیم !!
🌺🍀🌺🍀🌺
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ.
✨بِسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ✨
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ✨3مرتبه ✨
به یاد شهدا ،امام شهدا وجمیع درگذشتگان
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ .
🌺🍀🌺🍀🌺
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله
🌺🍀🌺🍀🌺
🍀 یاد اموات با ذکرصلوات
📚 مرحوم حضرت آیت الله بهاءالدینی (ره)میفرماید : ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد. کسی میگفت: مادرم چندسال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت:
پسرم! هیچچیزی مثل صلوات روح من را شاد نمیکند؛ بهترین هدیه که به من میدهی، این ذکر است.
🌹 اللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحمَّــدٍوآل ِمُحَمَّدوعجل فرجهم🌹
..................................
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتابعشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمتنهم
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتدهم
♥️🕊
🌷 #امیر و چند نفر دیگر هم رفتند باشگاه تختی و تکواندو را ادامه دادند. خدایی امیر از همه ما بهتر کار میکرد. در همان رشته تکواندو جزو مدال آورها و قهرمانهای استان شد.
آن روزی که #امام دستور داد بسیج تشکیل شود در همین مسجد امامحسین(ع) که در منطقه بختیاریها بود، پایگاه بسیج را راه انداختیم. برادران مازویی بودندکه بعدها برادر بزرگتر شهید شد، #شهیدصفری که بعد از
شهادتش پایگاه را به اسم او نام گذاری کردیم، بهرام لو، بختیاریها ، من و امیر و خیلی دیگر از جوانها که خیلی از آنها شهید شدند.❣
یکی از کارهای اصلی ما در این پایگاه که طرفدار هم زیاد داشت، آموزش ورزشهای رزمی به بسیجیها بود. من و امیر سعی میکردیم هر چه که یاد گرفتیم به بقیه یاد بدهیم. برای اولین بار فنون دفاع شخصی را از امیر دیدم.
اصلاً انتظار نداشتم این فنون را یاد گرفته باشد. با اینکه تکواندو بیشتر فرم و
اجرای فنون فردی است اما امیر به فنون دفاع شخصی مسلط
بود تا جایی که در همین تمرینها من تسلیم او شدم. نمیدانم این تمرینات را کی و کجاانجام داده بود.
کنار کارهای کمیته و بسیج یک کار مهم دیگری که انجام میدادیم برخورد با گروهکهایی مثل تودهایها، کمونیستها و چریکهای فدایی خلق بود که هر روز آرامگاه بوعلی یا خیابان بوعلی جمع میشدند و با صحبت ها و شعارهایی که میدادند سعی میکردند جوانها را جذب و از مسیر انقلاب
دور کنند.
کار بچههایی مثل امیر که اطلاعات دینی و سیاسی خوبی داشتند
این بود که در بین جمعیت بنشینند و سر فرصت با سوالها و جوابهایی که میدادند مردم را از توطئههای آنها آگاه کنند. بیشتر مواقع منافقین در این مناظرهها که کم میآورند شروع میکردند به زدو خورد و سر و صدا و از همه بدتر اینکه همیشه چاقو یا تیزیهایی همراهشان بود که با شلوغ شدن فضا به
بچههای بسیجی که دیگر شناخته شده بودند، آسیب میزدند.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیتهایکربلای۴ اینقسمت👇 #کربلایچهار_از_دید_دوربینمن... #خاطرهشماره۵ راوی: #طلبهجانباز
❣🕊
#واقعیتهایکربلای۴
اینقسمت👇
#اصلاکربلایپنجچیزطبیعینبود...
#خاطرهشماره۷
راوی:
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
🌾🕊
🕊بعد از پایان ماموریت مان فرمانده ما در بیسیم از من خواست که به دلیل نگرانی شدید خانواده که البته حق هم داشتند، دوسه روزی را به مرخصی بروم و بنده هم بلافاصله همان شب خودم را به مقر لشکر در دزفول(پادگان شهیدباکری) رساندم.
چون مرخصی ها لغو بود قرار شد بنده با دوبرگ شهری(یکی برای خروج از دژبانی پادگان و دیگری برای موقع برگشت) به مرخصی بروم ولی چون اخوی و پسر دائی ها و پسر عموها به همراه چند هم محلی دیگر به جبهه آمده و من به خاطر شرایط خاص آنها را ندیده بودم آن روز را به مقر آنها رفتم و شب را پیش آنها در اردوگاه #سد_دز ماندم.
همین که صبح به پادگان برگشتم فرمانده تا مرا دید دستش را بالا برد و خدا راشکر کرد که من نرفتهام (چرا که قراربود یک روز قبل بروم) بلافاصله مرا کناری کشید و گفت: دیگه نرو، که همین امروز و فردا عملیات هست.
باشنیدن خبر عملیات، آن هم در حالی که هنوز معدودی از یگانها به عقب برنگشتهاند و هنوز آمار تلفات قطعی نشده و بدتر از همه سازمان رزم گردانهای ممتاز پیش قراول به هم ریخته و جای #شهدا و مجروحین خالی بود تعجب کردم.😳( دقیقا مثل سردار استوار آذر ) و تعجب من وقتی بیشتر شد که شنیدم عملیات قریب الوقوع آتی در #شلمچه پیگیری می شود.😨
تا اسم #عملیات به میان می آمد انگار بچهها بال در آورده اند و بیقرارانه منتظر عملیات بودند ولی این بار وضع با همیشه فرق می کرد. چرا که شلمچه علیالظاهر در آن شرایط جای مناسبی برای عملیات نبود.(ما در عملیات #رمضان در شلمچه ناموفق بودیم با آن که چندین ماه برای آن کارشده و نیروها آموزش های لازم دیده و امکانات لازم برای عملیات فراهم شده بود. بار دوم در آب گرفتگی شلمچه( زید ) قبل از #بدر کلی تلفات داده بودیم و مخصوصا این بار در #کربلای۴ که بیش از یک سال برای شناساییها و آماده سازی زمینهها کار شده و کلی برایش هزینه داده بودیم و تدابیری که هرگز در طول جنگ سابقه نداشت اندیشیده شده بود(مثلا قرار بود در خط اول از #موشکتاو استفاده شود به لحاظ اهمیت کار و در حالی که بعضا موشک از تانکی که قرار بود بزند گران قیمت تر بود.) و در نهایت نتوانسته بودیم به اهدافمان برسیم و از طرفی دشمن زبده )ترین واحدهای ارتشش را وارد #شلمچه کرده و به دلایلی کاملا آماده بود و از طرف دیگر ما با واحدهایی که به تازگی دچار تلفات شده و هنوز ترمیم نشده بودند به عملیات می رفتیم.
همه پکر بودند و متعجب، و فقط تعبدا برای امتثال امر فرماندهان جنگ تسلیم اوامر بودند و جالب اینکه بدنه اصلی نیروها هم به هیچ وجه به عملیات جدید توجیه و قانع نشده بودند.(حداقل در لشکر ما )
خلاصه برخلاف همیشه با شک و تردید راهی منطقه شدیم.
تازه عصر قبل از عملیات (یعنی حدود ۵ ساعت قبل از عملیات) قضیه انتخاب شلمچه در آن زمان(به ظاهر نامعقول) برای نیروها توضیح داده شد آن هم نه برای همه !
قضیه این بود که فرماندهان قرارگاههای سپاه برای ارائه گزارش کار عملیات و کسب تکلیف برای فعالیتهای بعدی محضر #امام راحل ( رحمه الله علیه) می روند و پس از توضیحات لازم منتظر نظر امام می مانند.
حضرت امام می فرمایند: #شلمچهجایخوبیبرایاجرایعملیاتاست.
دوباره فرماندهان قضیای در شلمچه را یادآورشده و بالاتفاق می گویند: شلمچه همانگونه که دشمنان هم تبلیغ می کنند تسخیرناپذیر است. ولی امام باز هم تاکید می کند که از #شلمچه و به همین زودی عملیات را شروع کنید. در این موقع سردار حاج محسن رضایی که مستقیما از وقایع میدان نبرد مطلع بود شروع به صحبت می کند تا امام را به غیرقابل نفوذ بودن شلمچه کاملا توجیه کند و وقتی با پافشاری امام مواجه می شود. با ناراحتی می گوید: امام عزیز آیا فکر جان بچه های مردم را کردهاید؟
#حضرت،امام شروع به گریستن کرده و می فرمایند: بله ، #بهمنگفتندکهازشلمچهعملیاتکنید.
با این حرف امام همه حضار گریه می کنند و دلها برای عملیات قرص می شود.
بدین ترتیب دژ آهنین و تسخیرناپذیر شلمچه که قبلا با انواع آمادگی و طراحی نظامی نشکسته بود این بار در فاصلهای کمتر از پانزده روز (شروع عملیات #کربلای۴ سوم دی بود و شب نوزدهم هم #کربلای۵ شروع شد) و در همان شب اول عملیات شکست.✨🌷
#طلبهجانبازحمیدمصطفیزادهخلخالی
پایاناینقسمت
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
💢همه سربند بسته بودند جز #مصطفی
رفتم بهش سربند بدم که گفت:
خودم دارم! موقع #عملیات میبندم
صبح اولین روز عملیات شنیدم شهید شده ترکش خورده بود به سرش
روی سربندش این جمله #امام علی بود: "اعرالله جمجمتک"
"سرت را نزد خدا به عاریت بسپار"
🔰 گردان #غواصی حضرت #یونس لشکر۱۴ امام حسین(ع)
#غواصان_خط_شکن
#یـــٰافٰاطِمَــــةَالزَهْــــرٰا(س)🏴
@Karbala_1365🥀
●➼┅═❧═┅┅───┄
این جمــعــه هم گذشت و غروبش تمام شد 🍂
باید براے جمعهے بعدے دعــــا کنیمــــ 🤲
#امام زمان
|
【اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج】
📝 #وصیت_شهدا
پیروی از #امام امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و مستحکم بر پشت سر او لحظهای دست از #مبارزه و #استقامت برندارید.
🌹 شهید سید محمدرضا دستواره (نشسته نفر وسط)

🌼وصیت نامه شهید ✍
عزيزان و دوستان ، اميدوارم در هر جای کشور اسلامی که هستيد مانند گذشته مخلصانه و با سعی و کوشش #وظيفه خود را انجام دهيد تا إن شاالله اين #انقلاب از ايران به همه نقاط عالم صادر شود .ملت جهان از تعاليم الهام بخش اسلام بهره مند شوند و در مراسم دعای کميل و توسل و تشييع #جنازه ها و نماز جمعه شرکت کنيد و اين نباشد که دوری از اينها باعث کم شدن سايه لطف و رحمت خداوند از سر ما شود.
✨مطلب ديگر اينکه برادران و خواهران سعی کنيد که اين موضوع #مرض بی درمان ، يعنی بی تفاوتی را از خود دور کنيد که منشاء تمام ضربه هايی که اسلام متحمل ميشود از بی تفاوتی است.
♦️بايدسعی کنيد که بی تفاوت از کنار مسائل عبور نکنيد و هر مسئله کوچکی چه در خانه و چه در مدرسه و در همه جا ديديد با ديد عميق نسبت به آن نگاه کنيد✨مهمترين مسئله ای که ميخواهم آنرا متذکر شوم" پيروی از خط #ولايت فقيه است."
اين را بدانيد که اگر بهترين کارها و بهترين اعمال را با #صادقانه ترين نيت انجام دهيد ولی امر ولايت در آن مطرح نشود ذره ای ارزش نخواهد داشت .
#ناخودآگاه روزی نيايد که قلب امام از ما ناراحت شود .إن شاالله سعی کنيد هر کاری ميخواهيد در زندگی انجام دهيد مطابق با دستور #امام و تعاليم اسلام باشد ....
سيد محمد مهدی رهسپار
🌸روحش شاد و یادش گرامی