eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
910 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
از راست شهیدان: #محمدحسن‌اکبری #رضاساکی #امیرطلایی شهادت هرسه: #کربلای۴🕊 #یـــٰافٰاطِمَــــةَ‌الزَ
🕊🕊🕊 🕊🕊 🕊 💧 تولد: شهادت: ۶۵/۱۰/۴ 🕊 یادم نمیرود که حتی در جمع بچه‌ها هم چند بار صدایش کردم و او با مهربانی جوابم را میداد تا اینکه این اسم نا آشنا برای آنهایی که نام اصلی او را میدانستن سوال برانگیز شد. روزهای آخر آموزش، فرمانده گروهان ما شهید سراغم آمد و گفت: این عبدا... عاصی که می گی، کیه که ذکر محفل بچه‌ها شده؟ او را با اشاره دست، از دور نشان دادم. از ته دل خندید و گفت: "اون که برادر، ؟! "😂 از معمای نام عبدا... عاصی، گیج شدم و از خنده حاج محمود هم کلافه. جا خوردم. لنگ لنگان ولی با شتاب رفتم سروقت امیر. داشت لباس را داخل ساک میکرد. طعنه و تندی را قاطی کردم و پرسیدم: چطوری امیر آقای طلایی؟!!😏 با خوشرویی سلام کرد و با خونسردی جواب داد: امر بفرما برادر محمدی. گفتم: ما را گذاشتی سر کار یا خودتو با اسم جعلی عبدا... عاصی؟ گونه‌هاش از لبخند گرد شد و گفت: خدا نکنه که کسی را دست انداخته باشم. اسم اصلی من، بنده گنه کار خدا عبدا... عاصی و اسم شناسنامه‌ایم امیر طلایی.«از وقار و صبوریش شرمنده شدم. هر چه زمان میگذشت بیشتر به تواضع و فروتنی‌اش پی می بردم. اصلا اهل نام و شهرت نبود. هیچوقت نگفت تحصیلات عالیه دارد و استاد هنرهای رزمی است. تا روزی که در امواج متلاطم پنهان شد راوی: (همرزم شهید) (س)🏴 @Karbala_1365🥀 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
از راست شهیدان: #محمدحسن‌اکبری #رضاساکی #امیرطلایی شهادت هرسه: #کربلای۴🕊 ⊰❀⊱ #تنهاکانال‌شهدایِ‌ک
💧 تولد: شهادت: ۶۵/۱۰/۴ 🕊 یادم نمیرود که حتی در جمع بچه‌ها هم چند بار صدایش کردم و او با مهربانی جوابم را میداد تا اینکه این اسم نا آشنا برای آنهایی که نام اصلی او را میدانستن سوال برانگیز شد. روزهای آخر آموزش، فرمانده گروهان ما شهید سراغم آمد و گفت: این عبدا... عاصی که می گی، کیه که ذکر محفل بچه‌ها شده؟ او را با اشاره دست، از دور نشان دادم. از ته دل خندید و گفت: "اون که برادر، ؟! "😂 از معمای نام عبدا... عاصی، گیج شدم و از خنده حاج محمود هم کلافه. جا خوردم. لنگ لنگان ولی با شتاب رفتم سروقت امیر. داشت لباس را داخل ساک میکرد. طعنه و تندی را قاطی کردم و پرسیدم: چطوری امیر آقای طلایی؟!!😏 با خوشرویی سلام کرد و با خونسردی جواب داد: امر بفرما برادر محمدی. گفتم: ما را گذاشتی سر کار یا خودتو با اسم جعلی عبدا... عاصی؟ گونه‌هاش از لبخند گرد شد و گفت: خدا نکنه که کسی را دست انداخته باشم. اسم اصلی من، بنده گنه کار خدا عبدا... عاصی و اسم شناسنامه‌ایم امیر طلایی.«از وقار و صبوریش شرمنده شدم. هر چه زمان میگذشت بیشتر به تواضع و فروتنی‌اش پی می بردم. اصلا اهل نام و شهرت نبود. هیچوقت نگفت تحصیلات عالیه دارد و استاد هنرهای رزمی است. تا روزی که در امواج متلاطم پنهان شد راوی: (همرزم شهید) ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄