『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ازراست: شهیدان #امیرطلایی #علیرضاشمسیپور #غلامرضاخدری 🌾🕊 #تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇 @Karbala_13
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتنهم
♥️🕊
🍃چند نفری ساعت حدود هشت و نیم شب راه میافتادیم
میرفتیم خیابانهای اصلی شهر. گاهی وقتها فقط یک چوب دستی داشتیم
و گاهی یک سرنیزه یا تفنگ «ام یک» که به یک اکیپ پنج شش نفره میدادند تا اگر مشکلی پیش آمد بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. اما همین گشتهای شبانه بچههای بسیج با دست خالی دلهای مردم را محکم میکرد. در فضایی
که تازه انقلاب شکل گرفته بود، دشمنان و منافقان بیشتر از قبل فعالیت می
کردند و گاه گداری گروهکها فضای شهر را ناامن میکردند. همین گشتها و بازرسیهای ساده هم میتوانست ترس را در دل دشمنان بیندازد. کار ما در
بازرسیها هم به همین سادگی بود. در خیابانهای اصلی مثل خیابان بوعلی،
خیابان شریعتی، ایستگاه عباس آباد، و میدان جهاد و جاهای مهم و پررفت و
آمد شهر، ایستگاههای ایست و بازرسی گذاشته بودیم و ماشینهایی که سرنشینهای مشکوک داشتند و بیشتر ماشینهایی که سرنشین جوان داشتند را نگه میداشتیم و بازرسی میکردیم. بیشتر دنبال این بودیم که بمب یا مواد
منفجره و مواد مخدر نداشته باشند.
در این گشتها و بازرسیها بود که بیشتر #امیر را میدیدم. اما یکی از جاهایی
که ارتباط ما بیشتر شد ورزش بود. بعد از انقلاب به خاطر سابقه نامناسب مسئول فدراسیون کونگفو که از اعضای گارد شاهنشاهی بود و عقاید
کمونیستی خودش را بین اعضای باشگاهها تبلیغ کرده بود، این ورزش ممنوع
شد. من و چند نفر از بچهها مثل حمید ملکی، باقر سیلواری که بعدها در
جنگ اسیر شد و چند سالی در اردوگاه های عراق با بعثیها دست و پنجه نرم کرد و #شهیدپرویزاسالمیان به عضویت باشگاه انجمن رزم آوران جمهوری در آمد.
ادامهدارد......
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
~
🍃♥️
#عشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتُنهم
♥️🕊
کسی که از بقیه بزرگتر و قویتر است خم میشود و جوراب از پای بقیه بیرون
میآورد.
اینجا چه چیزی هست که در شهرها نیست؟ آن چیزی که اینجا به
بچهها روحیه میدهد، جنگ نیست، مطمئنم، چون در شهرها و کشورهای
دیگر هم جنگ بوده، پس باید دنبال دلیل مهمتری بگردیم.
خدای من چقدر سرد است. انگار بیرون از آب سردتر از داخل آب است.
کاش یک پتو داشتم.
اه... چه خبره؟ #امیر آقا چه کار میکنی؟... باز شوخیات گرفته؟
...تو رو خدا منو بذار زمین.
باشه نمی خواهم که تا آخر بالا نگهت دارم، حتما میذارمت زمین.
ولی نه روی خاک، داخل آب.
نه! نه! دیگر نمیتوانم شنا کنم، خواهش میکنم.
ای کاش امیر آقا میدانست الان وقت شوخی کردن نیست. لااقل میگذاشت
کمی استراحت کنم بعد. وای دوباره داره بر میگرده. باید سریعتر دور شوم.
نمیخواهم دوباره شنا کنم.
وایسا بابا کاریت ندارم، می خواهم کمکت کنم.
حمید جان!
حمید !
نمیخواهم، برو سراغ یکی دیگر.
تا خود چادرها دویدم. باید کمی استراحت کنم یکی دو ساعت دیگر اذان
صبح میشود و باید دوباره بلند شویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حمیدمهرآسا(دوست و همرزم شهید)
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365