#قاب_ماندگار
هر کسی از یار چیزی خواست هنگامِ #وصال
من به محضِ دیدنِ او خاطرش را خواستم...
#شهید_رضا_ساکی 🌷
شهادت: #کربلای۴
🍃🌺
ว໐iภ ↬ @karbala_1365
#حتمابخونید
#هویـزه ❤️🕊
روزهای اول جنگ، شهر اشغال شدهی هویزه...
#دخترجوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها میآورند؛
یڪی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور میدهد دختر را به داخل سنگرش بیاورند!
مادر را بیرون سنگر نگه میدارند؛
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود...
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان خونی و #چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می ڪند...
تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با جسد ستوان عطوان مواجه می شوند؛
دختر جوان هویزه ای حاضر نشده #عفتش را به بهای آزادی بفروشد و با سر نیزه، ستوان را به هلاڪت رسانده و حتی اجازه نداده چادر از سرش برداشته شود...
خبر به گوش سرهنگ هاشم فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یڪ گالن بنزین روی دختر جوان خالی می ڪنند...
در چشم بهم زدنی آتش تمام چادر بانو را فرا میگیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو میدود...
و لحظاتی بعد جز دودی ڪه از خاڪستر بلند میشود چیزی باقی نمی ماند!!
فریادهای دلخراش مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبڪ به #وصال جگر گوشه اش می رسانند...
@karbala_1365
آتش دوری مرا سوزاند
ای "روز #وصال"
بیش از این طاقت ندارم "دیر میآیی" چقدر...
دلباخته ی تو.....
فقط به عشق تو نفس میکشد.
@Karbala_1365
فقط به عشق تو♥️
✨
📝#دلنوشته | #اروند_کنار
🌟علقمه ...
قدمگاه شهدای #غواص...
از خاکریز ها عبور می کنی...
میرسی به آن جاده خاکی....
آرام آرام قدم بر می داری....
نیزار ها حرف های عجیبی برای گفتن دارند...
می گذری از آنها...
و میرسی به اروند...
رودی که پس از سالیان سال هنوز از شرمندگی ناآرام است و پرتلاطم ....
انگار اسرار زیادی در عمق سینه دارد....
پشت سیم #خاردار ها می نشینی
زل می زنی به آن دور دست ها...
آنجا که آبی رود با آبی آسمان یکی شده
به آن تلاقی خیره می شوی !
📍 گویا از آنجا راهی به آسمان باز است... گویا از همانجا آنها بال گشودند و رفتند ! و از همانجا دل به آبی آسمان دادند...
از همانجا بود که دل بریدند و دل سپردند... چه زیباست رسم عاشقی؛
برای #وصال باید اول دل برید...! وقت رفتن است...
می گذرم از نیزار ها...
اما چیزی همان نزدیکی جا ماند!
شاید پشت آن سیم #خاردار
شاید لب رود... دلم را می گویم...
برای بردنش اصراری ندارم !
کاش تحویلش بگیرند...!
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#حتمابخونید
#هویـزه ❤️🕊
روزهای اول جنگ، شهر اشغال شدهی هویزه...
#دخترجوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها میآورند؛
یڪی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور میدهد دختر را به داخل سنگرش بیاورند!
مادر را بیرون سنگر نگه میدارند؛
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود...
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان خونی و #چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می ڪند...
تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با جسد ستوان عطوان مواجه می شوند؛
دختر جوان هویزه ای حاضر نشده #عفتش را به بهای آزادی بفروشد و با سر نیزه، ستوان را به هلاڪت رسانده و حتی اجازه نداده چادر از سرش برداشته شود...
خبر به گوش سرهنگ هاشم فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یڪ گالن بنزین روی دختر جوان خالی می ڪنند...
در چشم بهم زدنی آتش تمام چادر بانو را فرا میگیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو میدود...
و لحظاتی بعد جز دودی ڪه از خاڪستر بلند میشود چیزی باقی نمی ماند!!
فریادهای دلخراش مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبڪ به #وصال جگر گوشه اش می رسانند...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄