eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ اهمیت محاسبه نفس و عاقبت بخیر شدن حتی اگر تا پای شهادت رفته باشی!!! 🔊 استاد رائفی پور
شهید آیت و شهید دیالمه دو نفری بودن که بارها و بارها خطر انحرافی بودن تیم موسوی و زهرا رهنورد رو گوش زد کرده بودن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ ارتباط میر حسین موسوی با ترور شهید آیت شهیدآیت، شهیدی که با شلیک 65 گلوله به شهادت رسید!
بهجت خوبان برای ازدیاد محبت به حضرت حق تعالی و حضرت ولی عصر (ع؛ گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید. با نیت ترک گناهان، برای شادی دل آقاجانمان ، دعای فرج میخوانیم الهی عظم البلاء....
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔 🌸دعای فرج هدیه بشهدا بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴ 🌹🌾 @Karbala_1365
لکلّ اجتماعٍ مِن خلیلَین فُرقة و کلّ الذی دون الفراق قلیل... اینجا همه ي دوست ها یک روز از هم جدا مي شوند و بعد از فراق آنچه باقي می ماند ناچیز است... پ ن: از عاشقانه هاي حضرت علی(ع) بر مزار هستي اش... ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️کسی که بود شکافنده‌ی تمام علوم ▪️هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم ▪️سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله ▪️وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم 🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر (ع) تسلیت باد
✅ ثوابی بیشتر از طواف خانه خدا ✍ابراهیم تیمی نقل می کند: در حال طواف خانه خدا بودم که صادق علیه‌السلام کنارم آمد و فرمود: « طواف خانه خدا ،ثبت هزاران ثـواب و محو هزاران است. اما آیا می خواهی عملی را برایت بگویم که ثوابی بالاتر از طواف دارد ؟! «همانا برآوردن حاجت دیگران ، از ده مرتبه طواف خانه بیشتر است.» 📚: مستدرک الوسائل ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۷ @karbala_1365
🍃 تاسف آور است : کار انسانی که ، برای سبک کردن بدنش دوساعت بر روی تردمیل می‌دود اما برای سبک کردن بار گناهانش دو دقیقه در برابر پروردگار نمی‌ایستد ♥️ @karbala_1365
بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که حضرت (عج) هستند. 📙بحارالانوار جلد ۵۲ ، صفحه ۱۲۲
🌀خواب دیدم دم سحره هیئت درش باز بود 🚪دیدم خیلی شلوغه قبلش سروصدارومیشنیدم ولی نمیدونستم مال چیه رفتم بیرون دیدم همه دم در هیئت هستن همه پیرهن مشکی تنشون بود🏴 ولی به جای همهمه سینه زنی صدای آدم هایی بودکه داشتن حرف میزدند😢 رفتم جلوببینم چیه دیدم همه شهدا جمع شدند همه بودند،چشمم به رسول افتاد😭 🌹🍃صفحه جهادی فرهنگی شهیدانه 🔻آدرس صفحه در اینستاگرام : @rasooll_khalili 🔺آدرس کانال ایتا : https://eitaa.com/rasooll_khalili
💖(فوق العاده زیبا) 8⃣3⃣ دو حـاجـت (راوی: دکتر محسن نوری) به جرئت می توانم بگویم که احمد آقا خودیت نداشت. نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود. برای همین به نظر می آمد که به برخی اسرار غیب دست پیدا کرده. گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود. پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود. ✨✨✨✨✨✨✨ من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سر مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت. احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو تا حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمال و نفس خود داشته باشی یا نه من خیلی تعجب کردم. ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند. بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجت ها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه خدا راشکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند. محرم آغاز شد. در روزهای دهه ی اول مراقبه ی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند. بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشرد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد. بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری!؟ من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست. چند روز بعد حاجت اول من روا شد. گذشت تا ایام اربعین ایشان مجددا به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی. من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد. آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم. اما به دلیل ملاحظه ای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم. خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم. بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم. بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم. از ایشان درباره ی خودم سوال کردم؟ گفت: متاسفانه وضعیت خوب نیست. خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد. بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه ای که باید داشته باشی. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمد آقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد. او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق بود. و ما و سایر دوستان خیلی احمد آقا را دوست داشتیم. ما علاقه ی شدیدی نسبت به احمد آقا داشتیم. من و همه ی بچه های مسجد خیلی ایشان را دوست داشتیم. منتهی احمد آقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود، آن قدر این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد.
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 9⃣3⃣ 『اخلاص』 درحدیثِ‌قدسی‌آمده:اخلاص‌سِرّی‌از اسرارِ‌من‌است‌ڪه‌در‌دل‌بندگانِ‌محبوبِ‌ خویش‌بہ‌امانت‌نهاده‌ام. منبع حدیث : مستدرک الوسایل ، ج ۱ ، ص ۱۰۱ خالصانہ‌براۍ‌خدا‌ڪار‌میکرد. احمداقاسخت‌ترین‌کارهارادرمسجد‌انجام‌میداد •|یڪبار‌یادم‌هست‌ ڪه‌میخاست‌بخارے‌مسجد‌را‌روشن‌ڪند یڪدفعہ‌بخاطر‌گازی‌ڪه‌در‌آن‌جمع‌شد‌بود صداۍ‌انفجار‌آمد! خداخیلۍ‌رحم‌ڪرد… آتشِ‌زیادی‌از‌دهانہ‌بخاری‌خارج‌شد تمام‌ابروها‌وریش‌اقا‌احمد‌سوخت… اقااحمد‌خیلی‌تحمل‌داشت، حتۍ‌یک‌آه‌هم‌نڪشید •|بارِدیگردرتزیینِ‌مسجد‌براۍ‌نیمہ‌شعبان ازروے‌نردبان‌به‌زمین‌افتادودستش‌شکست. امااین‌اتفاقات‌ذرہ‌ای‌دراو‌تردید‌ایجاد‌نکرد. اوباجدیت،کار‌درمسجدداادامه‌میداد. میدانست‌حضرت‌زهرا(س)درحدیث‌‌ زیبایی‌میفرمایند↯ ڪسی‌ڪه‌عبادتِ‌خالصانہ‌اش‌رابہ‌سوۍ خدابفرستد،خداوندبهترین‌مصلحتش‌رابہ سوے‌اوفروخواهد‌فرستاد منبع حدیث : بحارالانوار ، ج ۷۱ ، ۱۸۴ •|شنید‌بودم‌ڪه‌احمدمشغولِ‌نگارش‌قران‌است.قبلا‌یکبار ڪلِ‌قرآن‌را‌نوشته‌بود،بعدهدیه‌داد‌به‌یکی‌از‌دوستان… •|براے‌باردومڪارنگارش‌راآغازکرد امااینبار‌تمام‌نڪرد! پرسیدم:توڪه‌شروع‌ڪردی‌،خب‌تمامش‌کن‌و‌بده‌به‌من. گفت:نہ اولش‌بااخلاص‌بود.اماالان‌ احساس‌میڪنم‌اخلاصِ‌لازم‌براۍ‌این‌کارراندارم! •|احمدبنابہ‌گفتہ‌مادرش، هیچ‌گونہ‌هواوهوسی‌نداشت یڪ‌بار‌ندیدم‌ڪه‌بگوید‌فلان‌غذارادوست‌دارم یااینڪه‌فلان‌چیز‌را‌میخواهم، اصلا‌اینگونہ‌نبود ↭زندگۍ‌او‌سادہ‌وبی‌آلایش‌بود. اصلا‌بہ‌دنبالِ‌مُدولباس‌شیڪو…نبود البته اشتباه‌نشوداحمداقا‌همیشہ‌تمیز‌بود. کُت‌ساده‌وتمیز،محاسن‌وموهاۍکوتاہ چهراه‌اۍ‌خندان‌وآرامش‌‌خاصی‌ڪه‌‌انسان‌را ب‌خدا‌نزدیڪ‌میڪرد‌از‌ویژگی‌هاۍ‌اوبود‌ڪہ‌از‌اخلاص‌احمد‌اقا‌نَشئت‌میگرفت! •|بارها‌بہ‌شاگردانی‌‌ڪه‌بااوبودند‌سفارش‌میڪرد‌ڪه‌فلانی‌نورِصورتت‌ڪم‌شده! فلانۍ‌بادوستانِ‌خوبۍ‌همراه‌نیستۍ! یابرعڪس‌دربارہ‌ڪارخوبِ‌افراد چنین‌عباراتۍ‌راداشت.اوخالصانہ‌این‌ حرف‌هارا‌میزد. •|احمداقا‌توجہ‌داشت‌به‌ڪسانی‌بگوید.‌ڪه‌درپۍ‌رشدمعنوے‌هستندوخالصانہ‌باانها‌صحبت‌میڪردوتلاش‌داشت‌آنهارا‌ڪمۍ‌بالاتر‌بیاورد. ...
『دلنوشتـــہ ایے از سوریـــــہ』 بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم ✺➹ مردم این زمانہ ما را سرزنش میڪنند ڪہ ڪجا میرویم و براے چہ ڪسے میجنگیم ؟؟؟ ✺➹ اما اینان غافلند ڪہ ما خودمان قدم بر نمیداریم گویے مارا صدا میزنند ... قلبمان پایمان را بہ حرڪت وامیدارد جز اینڪہ دختر علے (ع) حضرت زهرا (س) وڪودڪ سہ سالہ حسین (ع) و.. روے پیشانیمان مهر شهادت زده اند.. ✺➹ من جوابے جز این ندارم ڪہ خون ما رنگین تر از زینب (س) نیست. #دلنوشته_شهید_مدافع_حرم #عباس_آبیاری ڪہ درسوریه نوشتہ است @rasooll_khalili
جاده بهانه است مقصود چشمِ #تُ ست من راهی #تُ ام ای مقصدِ درست.... #شهیدمحسن_حججی🌹 #سالروزشهادت
⭕️ دوری از نامحرم 🌸از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود. اگر میخواست با زنی نامحرم، حتی بستگانش صحبت کند، به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت. به قول دوستانش، ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت.😍 #شهید_ابراهیم_هادی
•کجای این زمین بی روح نشسته ایی|🍂| آقـــا جـــانـــ💔
عاشق شوید؛ زندگی به عشق است؛ عقل به آدم زندگی نمیدهد..! •|شهیدبهشتی
『♡』 [فأناَ المُقِرُّ بِذَنبےٖ ، المُعتَرِفُ بِخَطیئَتیٖ] "چرا ڪه من به گناهانم اقرار دارم و به خـطاے خویش معترفـم" #صحیفه‌سجادیه‌_دعاے۵۴ 💌
#حسین_جان تا که خاکی نشده معجـر زیـنب برگــــرد ؛ که برایِ حرمت کوفه محیا شده است 🔻 هشتم ذی‌ الحجه حرکت‌کاروان سیدالشهداء از مکه به کوفه 🍂
📌 به چشمانمان باید شک کنیم... ▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود. ▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است. 📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی 🔺 و اما... چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟ چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟ فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم جز این انتظاری نمیرود... #أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج 🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 نقطه وصل بسیاری از بچه ها به مسجد بود که بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، برای مسجد جان و مال و آبروی خودش گرو گذاشته بود که این بچه ها جذب مسجد شوند و در مسجد بمانند. محسن می گفت این بچه های کوچکی که به مسجد می آیند، سرمایه هستند و باید برای آنها خرج کرد. این ها آینده های این مسجد و محل هستند. اگر ما الان آنها را جذب نکنیم، بیرون از مسجد کسان دیگری آنها را جذب می کنند. گاهی بزرگان مسجد به محسن خرده می گرفتند. می گفتند: مگه مسجد بچه بازی و مهدکودک است که این همه بچه در مسجد جمع می کنی؟ می گفت بگذارید اگر این بچه ها می خواهند اذیت و شیطنت کنند، در مسجد بکنند، اینجا باشند حداقل وقت نماز به صف نماز می آیند، اما اینجا پائین شهر است، این بچه ها اگر بیرون از مسجد باشند و شیطنت کنند معلوم نیست به چه چیز گرفتار شوند، یا کجا باشند. گاهی با پول خودش برای بچه ها آبنبات و خوراکی می گرفت. می گفت: این آبنباتی که من امروز دست این بچه می دهم، دارم فردا سیگار را از دست او می کشم. با اعتبار خودش، پرژکتور، تلوزیون، رادیو، ویدیو و ... برای مسجد خرید. می گفت: این ها می ماند وقتی که ما ها نیستیم. هیچ کاری نکنیم شاید این پولی که برای مسجد و این جوان ها خرج کردیم به فریاد ما برسد. من می دانم که این تلوزیون که با پول حلالم برای این بچه ها گرفتم، اثر مثبتش را روی این جوان ها می گذارد و برای آنها می ماند. اگر من هم نباشم این بچه ها را تربیت کنم این تلوزیون و ویدویی که من اینجا گذاشته ام کارم را انجام می دهد.( هنوز بعد سی سال از شهادت محسن برای مسجد مانده است) ما هر دو عضو سپاه بودیم. حقوق ثابت ما هم ماهی دو هزار تومن بود. وکالتی به من داد و گفت: حقوق من را تو بگیر، ماهی 300 تومن به من بده، بقیه را هم قسط های این وسایل بده و هر چه زیاد آمد خرج مسجد کن. گفتم: خوب چرا برای من دردسر درست می کنی، این کار را که خودت هم می تونی انجام بدی. با خنده گفت: اگه این پول تو جیب من بیاد، شاید دلم بلرزه برای این کارها خرجش کنم. وقتی هم که از جبهه می آمد، شب و روزش مسجد و کار برای مسجد بود. تا بود، همه را به کار وا می داشت، می گفت پاشید یه ذخیره برای خودتون جمع کنید. همه از دستش فراری بودند از بس کار می خواست. آخر شب می نشست و حسرت می خورد و می گفت: امروز هم گذشت و کاری برای اخرت نکردیم. 🌸🌷🌸 هدیه به شهید محسن ظریفکار صلوات،،شهدای فارس تولد: شیراز شهادت: ۶۵/۱۰/۴، ۴
🌸 رفتید ولی به یاد ما مےمانید در خاطر سرخ لاله ها می مانید سرباختگان راه عشــق ای ما رفتنی هستیم و شما می مانید 🌾🌾🌾 @Karbala_1365
گردان #غواصی جعفرطیار(ع) قبل از عملیات #کربلای۴ سدگتوند🌸 @Karbala_1365
☄🌾 حرفِ دِل...☄ 🌸 این بار حکایت سرخی خون است و آبی بحر بی کران . حکایت مردانی که دریا به وسعت سینه هاشان رشک می برد . مردانی که از ژرفای آب به بلندای آسمان پر کشیدند. ۷۲ غواص که "بوی نعنا می دهند." تورا این بار از آبی آسمان به آبی "اروند" می بریم.. @Karbala_1365 شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها "حافظ" 🌹 جنگ را صورتی بود وسیرتی... صورت آن ، خون بود وآتش و باروت و باطن آن ، عشق وحماسه و عرفان. امروز بسیاری از سبکباران ساحل ها ازآن همه موج توفنده اروند وکارون ، ساحل ثبات و آرامش را می بینند. اما برای هرآنکه بر لوح دلش ، قیامت قامت غواص های "کربلای۴" نقش "عشق" زده است ، آن موج ها همه از زمزمه شور است وشیدایی وپرواز. ☄و اما... 🌾🌾 این خاطره چشم اندازی است به سیرت " ٧٢ غوّاصِ کربلایِ در عملیاتِ کربلایِ٤ " روایت این حماسه دقیقا منطبق با واقعیتی است که در شامگاهان چهارم دی ماه سالِ ١٣٦٥ درمنطقه ٤_خرمشهر ، اتفاق افتاد. 🌾این داستان واره ، برگرفته ای از خاطرات بازماندگان آن حماسه عاشورایی است؛ همراه با فرمانده گردان غواص_گردان جعفرطیار_ و همرزمان صبور وآزاده از (ع) استان .🌸 @Karbala_1365