📌 به چشمانمان باید شک کنیم...
▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
🔺 و اما...
چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟
چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟
فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم
جز این انتظاری نمیرود...
#أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #محسن نقطه وصل بسیاری از بچه ها به مسجد بود که بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، برای مسجد جان و مال و آبروی خودش گرو گذاشته بود که این بچه ها جذب مسجد شوند و در مسجد بمانند.
محسن می گفت این بچه های کوچکی که به مسجد می آیند، سرمایه هستند و باید برای آنها خرج کرد. این ها آینده های این مسجد و محل هستند. اگر ما الان آنها را جذب نکنیم، بیرون از مسجد کسان دیگری آنها را جذب می کنند.
گاهی بزرگان مسجد به محسن خرده می گرفتند. می گفتند: مگه مسجد بچه بازی و مهدکودک است که این همه بچه در مسجد جمع می کنی؟
می گفت بگذارید اگر این بچه ها می خواهند اذیت و شیطنت کنند، در مسجد بکنند، اینجا باشند حداقل وقت نماز به صف نماز می آیند، اما اینجا پائین شهر است، این بچه ها اگر بیرون از مسجد باشند و شیطنت کنند معلوم نیست به چه چیز گرفتار شوند، یا کجا باشند.
گاهی با پول خودش برای بچه ها آبنبات و خوراکی می گرفت. می گفت: این آبنباتی که من امروز دست این بچه می دهم، دارم فردا سیگار را از دست او می کشم.
با اعتبار خودش، پرژکتور، تلوزیون، رادیو، ویدیو و ... برای مسجد خرید. می گفت: این ها می ماند وقتی که ما ها نیستیم. هیچ کاری نکنیم شاید این پولی که برای مسجد و این جوان ها خرج کردیم به فریاد ما برسد. من می دانم که این تلوزیون که با پول حلالم برای این بچه ها گرفتم، اثر مثبتش را روی این جوان ها می گذارد و برای آنها می ماند. اگر من هم نباشم این بچه ها را تربیت کنم این تلوزیون و ویدویی که من اینجا گذاشته ام کارم را انجام می دهد.( هنوز بعد سی سال از شهادت محسن برای مسجد مانده است)
ما هر دو عضو سپاه بودیم. حقوق ثابت ما هم ماهی دو هزار تومن بود. وکالتی به من داد و گفت: حقوق من را تو بگیر، ماهی 300 تومن به من بده، بقیه را هم قسط های این وسایل بده و هر چه زیاد آمد خرج مسجد کن.
گفتم: خوب چرا برای من دردسر درست می کنی، این کار را که خودت هم می تونی انجام بدی.
با خنده گفت: اگه این پول تو جیب من بیاد، شاید دلم بلرزه برای این کارها خرجش کنم.
وقتی هم که از جبهه می آمد، شب و روزش مسجد و کار برای مسجد بود. تا بود، همه را به کار وا می داشت، می گفت پاشید یه ذخیره برای خودتون جمع کنید. همه از دستش فراری بودند از بس کار می خواست. آخر شب می نشست و حسرت می خورد و می گفت: امروز هم گذشت و کاری برای اخرت نکردیم.
🌸🌷🌸
هدیه به شهید محسن ظریفکار صلوات،،شهدای فارس
تولد: شیراز
شهادت: ۶۵/۱۰/۴، #کربلای۴
🌸
رفتید ولی به یاد ما مےمانید
در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشــق ای #شهــدا
ما رفتنی هستیم و شما می مانید
🌾🌾🌾
@Karbala_1365
☄🌾 حرفِ دِل...☄
🌸 این بار حکایت سرخی خون است و آبی بحر بی کران .
حکایت مردانی که دریا به وسعت سینه هاشان رشک می برد .
مردانی که از ژرفای آب به بلندای آسمان پر کشیدند.
۷۲ غواص که "بوی نعنا می دهند."
تورا این بار از آبی آسمان به آبی "اروند" می بریم..
@Karbala_1365
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
"حافظ"
🌹 جنگ را صورتی بود وسیرتی...
صورت آن ، خون بود وآتش و باروت و باطن آن ، عشق وحماسه و عرفان.
امروز بسیاری از سبکباران ساحل ها ازآن همه موج توفنده اروند وکارون ، ساحل ثبات و آرامش را می بینند.
اما برای هرآنکه بر لوح دلش ، قیامت قامت غواص های "کربلای۴" نقش "عشق" زده است ، آن موج ها همه از زمزمه شور است وشیدایی وپرواز.
☄و اما...
🌾#غواصهابوی_نعنا_میدهند🌾
این خاطره چشم اندازی است به سیرت " ٧٢ غوّاصِ کربلایِ #اروند در عملیاتِ کربلایِ٤ "
روایت این حماسه دقیقا منطبق با واقعیتی است که در شامگاهان چهارم دی ماه سالِ ١٣٦٥ درمنطقه #کربلای٤_خرمشهر ، اتفاق افتاد.
🌾این داستان واره ، برگرفته ای از خاطرات #واقعی بازماندگان آن حماسه عاشورایی است؛ همراه با فرمانده گردان غواص_گردان جعفرطیار_ و همرزمان صبور وآزاده از #لشکرانصارالحسین(ع) استان #همدان.🌸
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۱)📝
..........
🌾 بچه ها مینی بوس را گذاشته بودند روی سرشان.
می گفتند و می خندیدند. به اخم و تخم راننده هم توجهی نمی کردند. یعنی آن قدر سرشان تو لاک خودشان بود که نمی دیدند راننده ابروهاش رو در هم گره زده و زیر لب و گاهی حتی بلند می گوید:نُچ !
می گوید:لعنت خدا برشیطان! عجب غلطی ... عجب خبطی کردم آمدم!
تااینکه ماشین گیر کرد توی یک چاله. همان جا بود که دیدم راننده منفجر شد، مشتش را زد روی فرمان ، یک چیزی به خودش وماشین گفت و یک چیزی هم به ما.
_ تا خِرخِره گیر کردم تو گِل! چه خاکی حالا بریزم به سرم...یا به سر این ابوقراضه؟
و رو گرداند طرف ما و گفت:گشتید مرا از همدان تا این جا. بس که از سر وکول هم رفتید بالا. مگر اتاق ماند واسه این اتول ما...
باچشمش دنبال کسی می گشت که نمیدانست کیست و بااین حال حرفش را هنوز می زد .
گفت: آخر ایسلام گفته، ایمان گفته، کی گفته که این قدر مرا سربه سر بگذارید؟؟😡
و به نفر پشت سرش گفت:اصلا من می خواهم بدانم رییس شماکیه؟
#ادامه_دارد....
🍃🌾
@Karbala_1365
هدایت شده از 🕊 شـهیـدانــه 🕊
YEKNET-narimani (4) -.mp3
4.78M
🔳 #شهادت_حضرت_مسلم
#حرکت_کاروان_سمت_کربلا
نیا به کوفه
کوفه وفا نداره آقا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#سلام_بر_امام_حسین_ع_و_اصحابش
@rasooll_khalili
هدایت شده از •|حِســیــن|•
🌱🕊 #خواب_شهید 🕊🌱
رفتہ بودم مناطق سیل زده برای ڪمڪ .
از شدت خستگی چشمهام گرم شد .
دیدم در تاریڪی شب روحالله داره ڪمڪ مےڪنہ .
با تعجب گفتم : روحالله خودتی اینجا چیڪار مےڪنی⁉️
گفت : اومدم ڪمڪ .
گفتم : حالا چرا الان ؟ الان ڪه دیگہ شب شده .
گفت : ما وقتایی ڪمڪ مےڪنیم ڪه شما نمےبینید .
مےدونستم شهید شده . ازش پرسیدم : روحالله اونور چہ خبره ؟
نگاهم ڪرد و گفت : همهی خبرها همین جاست ... اتفاقای خوبے قراره بیفتہ . تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور #امام_زمان نزدیڪ مےشه ڪه دیگہ نمےگید چند سال دیگہ امام زمان میاد ، مےگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد . 💓🌹
از خواب پریدم . از حرفهای ڪه بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم .
این رویا را بگذارید ڪنار صحبتهای اخیر مقام معظم رهبری «نفسهای آخر دشمنی دشمن است»👌
«بہ زودی مراڪز هستهای و موشڪی حڪومت سعودی بہ دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد»
🌹 ظهور از آنچه میبینید نزدیڪتر است...
•♔| @He_sin |♕•
شب عرفه، شب دعا، عبادت، توبه و آمرزش الهی
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
همانا در شب عرفه هر دعای خیری مستجاب می شود.
پاداش کسی که در این شب به عبادت خداوند متعال بپردازد، معادل پاداش عبادت صد و هفتاد سال است. شب عرفه، شب مناجات است و در این شب، خداوند توبه توبه کننده را می پذیرد.
📕اقبال الاعمال، ص634
┄┅═══✼
@karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مسلم بن عقیل شهید بی وفایی
🏴ویژه #شهادت_حضرت_مسلم (ع)
🎙مقام معظم رهبری
🎙حاج محمود کریمی
👌بسیار شنیدنی
📡حداقل برای یکنفر ارسال کنید.
ڪــانالے زدیم بــراے عاشــقاے امام رضا(ع)❤️😍
ایــنـجا یه #پروفایل و #بیو هایی داریـــم ڪه جــایے دیــگـه پــیــدا نمیــڪنــے😍😊
ما در این ڪانال به دنبال #بصیرت هستیم😊☺️
ما اینجا داریم خودمون رو آمــاده میکنیم کــہ مــهدے بــے یار نــباشه ...
ڪپــے آزاده(با ذکر #صلوات و دعا واسه فرج)😉
۰ حِ سـین ۰ دلنوشته های یک دلشکسته امام رضایی ❤️
لـــیـــنڪ جوین👇✔️
eitaa.com/joinchat/3264806931C3f29860fa3
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺 🍃 🌸 🍃
🍃 🌸 🍃
🌸 🍃 ✨
🍃 ✨
✨
✨ ✨
✨
🌸 #ازکربلاتاشهادت
راوی شهدا
ازکربلای #حسین(ع)تاشهادت که درکناراین امربه معرفی شهدای #کربلای٤ میپردازد...
❤️بزرگواران #کانال رو به دوستان وگروهاتون #معرفی_کنید👇👇👇
°°°°°°°°°°°°°°°°°°
http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
هُوَالمَـحْبوبــ
پیرمردۍوسطروضہیِمانگفت: #حُسین
مننگفتمولی #اربابمراهمبخشید...
#الْسَلامُعلۍالحُـسَین
🍃❤️
🍃💫 #چندی با احادیث..
پیامبراکرم(ص):
هرکس به شمانیکی کردجبران کنید.
اگر نمیتوانید
آنقدر برایش دعا کنید
که
مطمئن شوید تلافی کرده اید.
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۱)📝 .......... 🌾 بچه ها مینی بوس را گذاشته بودند روی سرشان.
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (٢) 📝
.............
نفر پشت سر برگشت و دنبال من گشت و من از ته مینی بوس آمدم جلو و خنده خنده گفتم :
اَوّلَندِش که رییس همه مان اباعبدالله است.
دومندش چاکر سراپا تقصیر دربست در اختیار حضرتعالی ام. فرمایش تان چیه؟
پا کرده بود در یک کفش که اسمم را بگویم و گفتم.
گفتم : "جامه بزرگم" و او گفت : اگر این بی صاحب مانده یک طورش بشود من مسؤولم و باید تا قِران آخر خسارتش را بدهم و اگر ندهم.....😠
گفتم : جوش نیاور عزیزمن! ما فقط تا همین سدگتوند مهمانتیم. پنج کیلومتر هم بیشتر نمانده . اگر ماشینت روشن شد که فبها, و گرنه تا قِران آخرش را خودم بت می دهم. امر دیگری هم هست؟😊
گفت : آخر این ها....😒
گفتم : این ها با من و اصلا همه مان هم دربست می شویم مخلص آقا. بازهم حرفی هست؟😊
داشت خلع سلاح میشد. حتی داشت لبخندی گوشه لبش نقش می بست, اما همین که یادش افتاد تو چاله گیر کرده , دندان قروچه رفت و گفت : پس این بی صاحب...
نگذاشتم حرفش تمام شود . گفتم : آن راهم بسپار دست ما.
رو گرداندم طرف بچه ها و گفتم : حاجی را یک هُل مهمان می کنید؟
بچه ها یک نگاه به هم کردند و یک نگاه به من.
گفتم : کی خسته است؟
بچه ها لبخند زدند و فریاد زدند : دشمن.
و خندان از مینی بوس آمدند پایین و دویدند رفتند پشت ماشین.
پاها تا زانو رفت داخل گِل.
راننده زد تو دنده و بچه ها زور آوردند و یاعلی گفتند و با چند هُل محکم مینی بوس را از چاله در آوردند و بعد یکی از بچه ها گفت :
برای اخم های راننده , که می خواهد بزند تو دنده و برای من خواننده , صلوات جَلی ختم کن!
صلوات با خنده فرستاده شد و حالا این خنده روی صورت راننده هم نشسته بود. ☺️
آمدم بالا, زدم روی شانه راننده و گفتم : دیدی گفتم بسپار دست ما.
راننده تو حال خودش بود . دنده عوض می کرد و برای خودش سوت می زد. از آن سوت هایی که آدم می توانست حدس بزند صاحبش دیگر نگران اتول قراضه اش نیست.
موج را می دیدم و مسیر آب را که از سدگِتوند می رفت سمت شوشتر. داشتیم خرامان می رسیدیم به اردوگاه غواصان لشکر. چندتا غواص هم دیدم که تازه از آب زده بودند بیرون.
"کریم مطهری" هم بینشان بود. تا ما را دیدند , آمدند ایستادند جلوی موتوری گردان و برامان دست تکان دادند و خندیدند.
لباس همه مان خیس بود .
غواص ها از آب و ما از شَرجی گرمای هوا و گرمای مضاعف مینی بوس.
#ادامه_دارد....
🍃🌸....
@Karbala_1365