eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
بمیرم برای غربت و دلت 😭😭😭
ای طلایه دار زیارت نرفته ها😭 جانم فدات بشه
التماس دعا برای سلامتی و ظهور آقاوصاحبمون حضرت‌مهدی‌فاطمه و سلامتی و طول‌عمر رهبرفرزانه و عزیزترازجانمون حضرت‌امام‌خامنه‌ای🕊 شبتون‌حسینی🏴🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام (س)قسم دهندکه مرانزدیک گرداند💔 🌸دعای فرج هدیه بشهدا بخصوص شهدای عملیات ۴ 🌾🕊 @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « » باقلم زیبای ❣🕊 « » سال ۱۳۳۹ در به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارهای بزرگی چون مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات کمیته‌ی انقلاب اسلامی، ریاست هیأت تکواندوی همدان، مسئولیت پذیرش پاسداران در منطقه‌ی کردستان، مسئولیت دایره‌ی سیاسی استانداری، مسئولیت دسته‌ی غواصی (ع) و تشکیل واحد مقاومت بسیج در گل‌تپه را عهده‌دار بود. این شهید بزرگوار در تاریخ سوم دی‌ماه سال ۱۳۶۵ ،در عملیات « ۴»، به درجه‌ی رفیع رسید.🕊🌷 تصمیم داریم درکانال این کتاب زیبا را بصورت داستان برایتان قرار دهیم. باشد که دعاوشفاعت شهید شامل حالمان گرددـ 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتاب‌عشق‌بازی‌باامواج زندگی‌نامه‌ی داستانیِ #غواص‌شهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمت‌نهم
~ 🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « »🕊 ♥️🕊 🌷 و چند نفر دیگر هم رفتند باشگاه تختی و تکواندو را ادامه دادند. خدایی امیر از همه ما بهتر کار میکرد. در همان رشته تکواندو جزو مدال آورها و قهرمانهای استان شد. آن روزی که دستور داد بسیج تشکیل شود در همین مسجد امام‌حسین(ع) که در منطقه بختیاری‌ها بود، پایگاه بسیج را راه انداختیم. برادران مازویی بودندکه بعدها برادر بزرگتر شهید شد، که بعد از شهادتش پایگاه را به اسم او نام گذاری کردیم، بهرام لو، بختیاری‌ها ، من و امیر و خیلی دیگر از جوانها که خیلی از آنها شهید شدند.❣ یکی از کارهای اصلی ما در این پایگاه که طرفدار هم زیاد داشت، آموزش ورزشهای رزمی به بسیجی‌ها بود. من و امیر سعی میکردیم هر چه که یاد گرفتیم به بقیه یاد بدهیم. برای اولین بار فنون دفاع شخصی را از امیر دیدم. اصلاً انتظار نداشتم این فنون را یاد گرفته باشد. با اینکه تکواندو بیشتر فرم و اجرای فنون فردی است اما امیر به فنون دفاع شخصی مسلط بود تا جایی که در همین تمرینها من تسلیم او شدم. نمیدانم این تمرینات را کی و کجاانجام داده بود. کنار کارهای کمیته و بسیج یک کار مهم دیگری که انجام میدادیم برخورد با گروهک‌هایی مثل توده‌ای‌ها، کمونیست‌ها و چریک‌های فدایی خلق بود که هر روز آرامگاه بوعلی یا خیابان بوعلی جمع میشدند و با صحبت ها و شعارهایی که میدادند سعی میکردند جوانها را جذب و از مسیر انقلاب دور کنند. کار بچه‌هایی مثل امیر که اطلاعات دینی و سیاسی خوبی داشتند این بود که در بین جمعیت بنشینند و سر فرصت با سوالها و جوابهایی که میدادند مردم را از توطئه‌های آنها آگاه کنند. بیشتر مواقع منافقین در این مناظره‌ها که کم می‌آورند شروع میکردند به زدو خورد و سر و صدا و از همه بدتر اینکه همیشه چاقو یا تیزی‌هایی همراهشان بود که با شلوغ شدن فضا به بچه‌های بسیجی که دیگر شناخته شده بودند، آسیب میزدند. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃♥️ #کتاب‌عشق‌بازی‌باامواج زندگی‌نامه‌ی داستانیِ #غواص‌شهید « #امیرطلایی» باقلم زیبای #خانم‌زینب‌ش
🍃♥️ زندگی‌نامه‌ی داستانیِ « »🕊 ♥️🕊 آن موقع بیشتر بسیجی‌ها جذب سپاه شده بودند. امیر پیشنهاد داد که در همان محل سپاه یک باشگاه کوچک راه بندازیم تا توان جسمی بچه‌ها را بالا ببریم و بتوانیم در این مواقع از خودمان دفاع کنیم. در این درگیری‌ها بچه های رزمی‌کار فداکاری زیادی نشان میدادند و سعی میکردند خودشان را جلوی بقیه بیندازند تا مانع کتک خوردن و آسیب دیدن آنها شوند. یکی از این بچه‌ها ناصر شریفی بود که به حر انقلاب معروف شده بود. ناصر با جسه بزرگ و قدرت بدنی خوبی که داشت با وارد شدن به معرکه درگیری، نتیجه را به نفع بچه‌های مذهبی تغییر میداد. سپاه تازه تاسیس شده بود و امکانات زیادی نداشت. مقر اولیه سپاه خیابان پیشاهنگی روبروی مسجد قدس بود که فضای خیلی کوچکی داشت. بعدها به میدان چراغ قرمز که به میدان سپاه معروف شد منتقل شدند. یک سالن روبروی ساختمان فعلی سپاه بود به اسم"کلبه بابا" که آن را به ما دادند. تقریبا ۱۵۰ دست لباس رزمی قهوه‌ای رنگ دوختیم که شبیه لباس هیچ کدام از ورزشها نبود، ولی خوب باید از امکاناتی که داشتیم استفاده میکردیم. آموزشها که شروع شد روحیه بچه‌ها هم تغییر کرد. با شروع جنگ فعالیت ما هم در سپاه جدی‌تر شد. لازم بود یک دوره آموزش نظامی ببینیم که این کار هم با کمترین امکانات انجام شد. کلاسهای تئوری در همان مسجد امام‌حسین(ع) در منطقه بختیاری‌ها که بعدها به مسجد حبیبی معروف شد، برگزار شد. مربی این دوره آقای عرب‌پور، از نیروی انتظامی بود که مامور آموزش ما شده بود. در مدت چند روز آقای عرب‌پور ما را با اصول نظامی، سلسله مراتب آن و همینطور اسلحه‌های ام یک، ژ۳ ، کلت کمری، ورنو و روش باز و بسته کردن اسلحه و کاربا آن آشنا کرد. بعد از تمام شدن آموزش‌های تئوری رفتیم پادگان ابوذر و دوره‌های عملی را هم آموزش دیدیم. دوره عملی برخالف دوره تئوری خیلی سخت بود. آموزش‌های فشرده و سوز سرمای قدیم آن هم در فصل پاییز کار را سخت‌تر میکرد اما همین سختی بودکه بچه‌ها را برای روزهای سخت‌تر آماده میکرد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پ.ن: راوی: (همرزم شهید)عضو کمیته رزمی استان همدان و بازنشسته سپاه. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌دلیل این روزها بیادت هستم. بیاد روزی که برمزارت مراخواندی . تو مراشناختی اما من تورا نشناختم😔 حالا فصل پرواز شده حق بده شوم...💔🍂 یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
بی‌دلیل این روزها بیادت هستم. بیاد روزی که برمزارت مراخواندی . تو مراشناختی اما من تورا نشناختم😔 حال
۱ ♥️🕊 🌷گل‌های‌عاشق این‌داستان: 🍂 ❣🕊 دانشگاه علوم انسانی: 🕊 فرزند کوچک خانواده، خوش رفتار و مهربان بود، هیچ وقت ناراحت نمی‌شد و همیشه خنده بر لب داشت. محسن فردی با ایمان و بی‌آلایش بود. مادر مرحوم حاجی حسنی کارگر بعد از شنیدن خبر فوت فرزندنش در حادثه منا گفته بود: انگار به محسنم الهام شده بود، از بچه‌ها حلالیت می‌طلبید و می‌گفت باید امسال حج بروم. همیشه می‌گفتم محسن به کی رفته ما توی فامیل چهره به زیبایی محسن نداشتیم، محسن چهره بسیار نورانی داشت، کلام وحی در وجود او بود؛ چراکه از همان خردسالی علاقه زیادی به قرآن داشت. به محسن گفته بودم زودتر بیا؛ طاقت دوریت را ندارم.💔 🌷 از همان سه سالگی دوست داشت چهره و صدایش شبیه استاد شحات انور شود در همان سنین کم تلاوت‌های استاد شحات انور را در تلویزیون دنبال می‌کرد، وی قبل از جان باختن در حادثه در گفت‌وگو با یکی از خبرگزاری‌ها گفته بود «به یاد دارم زمانی که سه سال بیشتر نداشتم به دلیل علاقه‌ام به استاد شحات، لباسی مانند لباس قاریان مصری برای خود درست کرده بودم و از همان زمان کم‌کم وارد عرصه تلاوت شدم و تلاوت‌ها را پیگیری و گوش می‌دادم و به اتفاق برادر بزرگم «مصطفی» در جلسات قرآن شرکت میکردم...«برادرم همواره من را راهنمایی می‌کرد و به من روحیه می‌داد تا اینکه در سال ۸۱ و در سن ۱۴ سالگی برای نخستین‌بار وارد مسابقات شدم و در مرحله کشوری مسابقات قرآن شکوفه‌ها رتبه اول رشته قرائت را به دست آوردم و در همان سال به عنوان نماینده ایران در مسابقات قرآن عربستان شرکت کردم، اما بعد از آن سال، دیگر در هیچ مسابقه‌ای شرکت نکردم تا سال ۹۳ که در سی و ششمین دوره مسابقات کشوری قرآن اوقاف حاضر شدم.»🌸 🍃🌷🍃 ♥️ نماینده جمهوری اسلامی در سی وهفتمین دوره مسابقات بین المللی قرآن بود که رتبه نخست این رقابت‌ها را کسب و جایزه خود را از پادشاه مالزی دریافت کرد. به دلیل برخی مسائل حاشیه‌ای در مسابقات بین المللی قرآن مالزی از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۴ هیچ کدام از نمایندگان کشورمان با وجود تلاوتی فاخر به عنوان نفر اول این رقابت ها معرفی نشدند و پس از ۹ سال وی موفق به کسب رتبه نخست این مسابقات شد. محسن همچنین دانش آموخته رشته مدیریت بازرگانی پیام نور بود. . 🌷رفتار محسن آنقدر ساده و بی‌آلایش بود که خادمان حرم با او احساس راحتی داشتند و با او شوخی می‌کردند. 🍃خانواده‌اش می‌گوید محسن را بارها در حال خواندن نماز شب و گریه دیده‌اند، حجت‌السلام رجبی از قاریان بین‌المللی کشور که در سفر همراه محسن و دیگر قاریان بود، می‌گفت: یک شب قبل از وقوع ، و را در حال خواندن نماز شب دیدم. یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۲ 🍂 دوست‌شهید: ~~~ ❣ آشنایی من و محسن از دو سال ۹۳ در جلسه قرآن بود، استمرار در شرکت این جلسات باعث شکل گیری دوستی بین ما شد. من و محسن در بیشتر جلسات و محفل قرآنی با یکدیگر شرکت می‌کردیم، واقعا قرآن در زندگی او تجلی داشت، علاوه بر صدای داوودی از رفتار بسیار خوبی نیز برخوردار بود. انسانی پاک و باایمان متواضعی بود، حتی بعد از کسب مقام دوم و اولی در کشور و مالزی رفتارش تغییری نکرد و ما ذره‌ای غرور در رفتارش ندیدیم. 🕊❣خبر دل هر کسی که او را حتی برای یکبار دیده بود، سوزاند، در مراسم عزاداریش دو مکانیکی که محسن فقط دوبار برای تعمیر ماشین خود پیش آنان رفته بودند چنان سوگواری می‌کردند که گویا سالهاست با او دوست هستند. تلاوتش را بسیار دوست داشتم و بیشتر وقت‌ها که در حرم تلاوت قرآن داشت صدایش را ضبط می‌کردم. به نظر من در صدای او یک حزنی وجود داشت. در مسابقات بین‌المللی مالزی توانست با وجود داوران غیر ایرانی را برای کشور کسب کند.✨ بعد از شنیدن خبر شهادتش بسیار ناراحت شدم... محسن جسنش فرق می‌کرد، و بارها گفته بود که دوست دارم شهید شوم.🕊✨ 🍃هر زمان که از او در خواست تلاوت قران یا اقامه اذان می‌کردم بدون بهانه و گلایه شروع به خواندن می‌کرد. یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۳ ✨ واما ✍____: 🕊 ✨ ، من )‌توام اگر از تو آواز مرگی ساخته‌ام که هر وقت در کوچه‌مان آوازت بلند می‌شود، همه از من می‌پرسند چه کسی مرده است؟ چه غفلت بزرگی که می‌پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است... ✨ ، از تو شرمنده‌ام اگر تو را از یک نسخه عملی به افسانه‌ای موزه‌نشین مبدل کرده‌ام .یکی ذوق می‌کند که تو را بر روی برنج نوشته و یکی ذوق می‌کند که تو را بر روی فرش نوشته است. یکی ذوق می‌کند که تو را بر طلا نوشته و یکی ذوق می‌کند که تو را بر کوچک‌ترین قطع ممکن منتشر کرده است.. ✨ ، از تو شرمنده‌ام؛ حتی آنان که تو را می‌خوانند و تو را می‌شنوند، آن‌چنان به پایت می‌نشینند که خلایق به پای موسیقی هر‌ روزه نشسته‌اند. اگر چند آیه از تو‌ را بخوانند، مستمعین فریاد می‌زنند احسنت..! گویی مسابقه نفس است. ✨ ، من شرمنده‌ام اگر به یک فستیوال مبدل شده‌ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول یک معرفت است یا رکوردگیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کردند، حفظ کنی تا این‌چنین تو را اسباب مسابقات هوش ندانند. ✨خوشابه‌حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛ آنان که وقتی تو را می‌خوانند، چنان حظ می‌کنند که گویی قرآن همین حالا بر ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده‌ایم، تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده‌ایم. یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۳ ✨ واما #آخــــریـن‌دســــت‌نــوشتــــــه‌هــای‌مُحسِـــن✍____: 🕊 ✨ #قرآن، من #شرمنده )‌توام
! تو به آن یار قدیمی برسان سلام مارا.....🕊♥️ یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط هم قدم سر گشتم چشم عَبّـاس به دور ، آه نمیدیدی کاش من چهل روز پیِ چادر و معجر گشتم .. یــــــــــٰازیٖــنــَـــــــــــــــــبْ🏴 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄