eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
875 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
از پیڪر چاڪ چاڪ اثر آوردند از طایر عشـق بال و پر آوردند 🌷تصویر پیکرمطهر شهید مدافع‌حرم #شهید_سیدجلال_حبیب_الله_پور امروز #معراج_شهدای_تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #عشق یعنی دائمـاً در اضطراب عشق یعنی تشنگی در شطّ #آب 🌾 #غواصان 🍂🌾
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌾 ۴🌾 🌾 🌾🌴حسن بسی خاسته 🌾حدود 10 - 20 متر با هم در آب شناور بودیم که قایقی بدون سِکاندار و سرنشین که به روی آب رها شده بود نظرم را جلب کرد. به محض این که سعی کردیم به طرف قایق 🚤 برویم‌، عراقی ها که متوجه قصد ما شده بودند به طرف قایق تیراندازی کردند و ما هم مجبور شدیم مسیر خود 🏊 را تغییر دهیم. لحظه ای پشت سرم را نگاه کردم ولی خدای من😱...اثری از عدنان بروی آب نبود. گلوله های آر پی جی بی وقفه در اطراف من به سطح آب برخورد می کرد و من ناراحت از نبود عدنان. پشت سرم را نگاه کردم بچه ها همه به آب زده بودند و عده ای دیگر هنوز در ابتدای معبر مانده بودند. صحنه ی بسیار غمبار و دردناکی بود. همانطور در حال شنا، سراغ عدنان را از ناصر گرفتم که با اظهار بی اطلاعی از او، غمی دوباره را میهمان قلبم کرد. تقریبا به نزدیکی ساحل خودی رسیده و تا حدودی از تیررَس دشمن خارج شده بودیم که با تلاش و با فاصله تقریبا 5-6 متر از هم دیگر و در حالی که از شدت سرما توان حرف زدن از ما سلب شده بود از آب خارج شدیم. 🍂
🌾 ۴🌾 🌾🌴حسن بسی خاسته 🌾از شدت سرما کنده نخلی را که در حال سوختن و دود کردن بود به آغوش چسباندم و کمی احساس گرما و حرارت مطبوعی کردم. کمی که گرم شدم، با ناصر که او هم سرما زده و حیران بود راه افتادیم. پس از چند متر پیاده رَوی، چندین سنگر که به نظر می رسید سنگر سکانداران باشد نظر ما را جلب کرد. چندین پتو به روی یکی از سنگرها پهن بود که ناصر بلافاصله یکی را برداشته و به روی خود کشید. از صدای ما افراد سنگر بیرون آمده و یکی از آنان با دیدن ناصر که پتو را به روی خود داشت بنای اعتراض را گذاشت. ناصر که تا آن لحظه نای حرکت و حرف زدن نداشت مانند جرقه از جا پرید 😡 و گردن او را گرفت و با فریاد گفت: می کشمت. ما آن طرف آب شدیم... بچه ها دارن می شن اونوقت تو برای یک پتو خودت را کشتی و متعاقب آن سرش داد کشید که سریع باید به داد بچه ها برسید و اِلا همتان را اعدام می کنم. سکانی ها که در مقابل خشم بغض آلود ناصر هیچ حرفی برای گفتن نداشتند، شلنگ های بنزین قایق ها را برداشته و درون چینکو ها پریدند ولی افسوس که کار آنان نوشدارویی بود پس از مرگ سهراب. با وساطت من، ناصر که به دیواره سنگر تکیه داده بود و از گرمای آفتاب گرم می شد، کمی آرام شد و سپس به همراه قاسم ابراهیمی که بعد از ما از آب بیرون آمده بود به راه افتادیم.... 🍂
🌷 باسلام به مناسبت ایام حضرت (ع) عکس کانال تغییر یافت.. 🏴فرا رسیدن بر همه عزاداران حسینی باد🍂 🌸.... @Karbala_1365
1_24938856.mp3
1.3M
تو دل غم مونده يہ ماتم مونده ... يہ چند شب ديگہ تا بہ محرم مونده ...
بـچـــہ ۰۰۰ هیئـتـــے ۰۰۰ آخـــرشـــ ۰۰۰ شهیــــد ۰۰۰ میشـــہ ۰ #شهیـد_مدافـع_حـرم #شهیـد_جــواد_محمــدی #بانام_جهادی_محرم 💔
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
بـچـــہ ۰۰۰ هیئـتـــے ۰۰۰ آخـــرشـــ ۰۰۰ شهیــــد ۰۰۰ میشـــہ ۰ #شهیـد_مدافـع_حـرم #شهیـد_جــ
▫️نزدیڪ ایام محرم ڪہ میشد دیگہ دل تو دلش نبود 🔻جواد بود و پیراهن مشڪی ڪہ ڪل ایام ماه محرم و صفر تنش بود ▫️خیلی مقید بود هر شب حتما در هیئت حضور داشتہ باشہ 🔻اڪثر وقتها هم تو آشپزخانہ مسجد بود و مشغول آماده ڪردن شام هیئت ... 👈 جواد ثابت ڪرد بچہ هیئتی آخرش شهید میشہ ... 🕊
🌸پیامبر صلی الله علیه و آله: ✨هر کسی مطابق با نیت خود عمل می کند. كُلُّ عَامِلٍ يَعْمَلُ عَلَى نِيَّتِهِ 📚کافی ، جلد 2 ، صفحه 84
#سلام_بر_محرم ■تا گفتم #السلام_علیکم دلم شکسٺ 🌴نام #حسین،بند دلم را،ز هم گسسٺ ■دیدم که ابرهاے جهان،گریہ مےکنند 🌴درماتمٺ زمین و زمان،گریہ مےکنند #حےعلےالعزا_فےماتم_الحسین
#دسکتاب گوشیِ تلفن همراه برای #محرم
#دسکتاب گوشیِ تلفن همراه برای #محرم
عکس پروفایل محرم#
🌹شهید مدافع حرم #احمدمشلب: 🍃حواستون به نمازتون باشه حواستون به دینتان باشه زیارت عاشورا بخوانید...
پای روضه های محرم قد کشیدند و آن ها چه‌ خوب شنیده بودند صدای ... هل من ناصر حسین را #یادش_بخیر_محرم_جبهه_ها
🍃🌺 🌺🍃 به عشق شهادتــ ڪمر بستہ ام من از بے ثمر ماندنم خستہ ام شڪوه و شرف در شهادتــ بـُوَد نہ مردن به بستر ڪہ ذلتــ بـُوَد 🌺🍃 🍃🌺
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
یک روز گرم تابستان ، مهندس ( ) دلاور لشکر 31 عاشورا از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید ، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد ، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد ، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید : ( امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید ؟ ) جواب دادند : نه ، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید : پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید ؟ گفتند : دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف ها را شنید ، با خشم پاسخ داد : ( از من بهتر ، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند ). به او گفتند : حالا باز کرده ایم ، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد : ✨ (خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی !)✨ 🌸شادی روحش صلوات🌸
✨گفتم: ❤️خدایا از اون همه گناه هایی که کردم کدامش رو می بخشی ⁉️ گفت: ✨" إنَّ الله یَغفِر الذُّنوب جَمیعا "✨
ارباب ... صدای قدمت می آید هنگامه اوج ماتمت می آید ما در تب داغ و غم تو میسوزیم یک روز دگر محرمت می آید. پیشاپیش ایام محرم تسلیت باد 🏴
این حســـین کیــست... خدایا که خدایی میکند... غم عشــقش همـه را کربُبــلایی میکـــند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا