1⃣8⃣ رمان «#صور» دربارۀ حضور یک پیرمرد فلسطینى در راهپیمایى اربعین و در واقع پیوند میان قدس و کربلا است. همچنین این رمان تحلیلى از اوضاع جهان اسلام با توجه به گذشتهٔ ناآرام فلسطین است.
#بریده_کتاب :
"( ابو خالد ) چشم انداخت سمت باغچه اندازه کف دست زیر درخت انجیر پیر محو ( نور ) شد که سبزی می چید و می ریخت توی سبد کوچک بافته شده از شاخه های نازک زیتون. صدا بلند کرد: باز زانو درد می گیری ها. نور کمر راست کرد: تمام شد و نشست روی تخت چوبی پایه کوتاه کنار باغچه: سفره نباید بی زینت باشد و سبزی را زیرو رو کرد: به ( عیاض ) زنگ زدی؟ ابو خالد نگفت که جواب نداده و نالید: مگر این خط و خطوط راه می دهند؟ هی می گوید تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد و از سکو پایین آمد و راه افتاد سمت نور. نور دعا کرد به جان عیاض و سراپای شوهرش را برانداز کرد. می خوای بروی نماز جمعه؟ می دانی و می پرسی؟ می ترسم... می ترسم بلایی سرت بیاید. من عمرم را کرده ام و... تا عیاض را داماد نکردی و پسر عیاض را ندیدی حق نداری حالا بغض نکن. مگر دست من است؟"
📆 سال نشر: ۱۴۰۰
📤 ناشر: سروش
✍ نویسنده: حسینعلی جعفری
📖 تعداد صفحات: ۳۶۴
📚 دسته بندی: #رمان
📚🇵🇸 @Ketabkhoneye_Falastin