بسم الله الرحمن الرحیم🍃
📜 #شهید_سیدرضا_حسینی 📜
✍ سال ۹۰ ازدواج کردیم. آن هم به ساده ترین حالت. هر چند که خیلی ها مسخرهمان میکردند اما باکی نبود.. باید برای اسلام از جان و آبرو گذشت. سادگی زندگی مان، آرامشی بی نظیر را برایمان رقم زده بود. از سوی دیگر سید رضا مدارج اخلاق را پی در پی میپیمود. از #توسلش به خداوند تا رشد معنویش...
✍ گذشت... هجوم تکفیریها به حرم عمه سادات، عزم رفتنش برای #دفاع_از_حریم_زینب(س) را تقویت کرد. مخالفت کردم چون پسر خاله ام نیز، پانزده روز بعد از رفتنش #شهید شد. صحبت را عوض کرد و گفت بخاطر نمره بالای چشمهایم امکان اعزامم نیست.
✍ اما بعد از چند ماه دوباره خواسته اش را مطرح کرد و چون نمی خواستم روی این علاقهاش پا بگذارد، قبول کردم. هر چند مطمئن بودم بخاطر معافیت پزشکی او را برمیگردانند. روز مرد بود؛ هدیه اش را دادم و گفتم جمعه که برت گرداندند، به خانه بیا؛ منتظرت هستم. دستی به ته ریشش کشید و گفت: «شاید این آخرین دیدارمون باشه ها» گفتم: «نه خیالت راحت». #رفت و خیالم راحت بود که از تهران خارج نمیشود. روز ها گذشت و جمعه ها فرا رسید اما خبری از بازگشت سید رضا نبود. بعد از بیست روز از رفتنش دخترمان به دنیا آمد. وقت اعزامش به سوریه تماس گرفته بود اما نتوانستم جواب بدهم
✍ چند ساعت بعد تماس گرفتم. همرزمش گفت #پرواز کردند... دنیا دور سرم چرخید. شب دوباره تماس گرفت. گفتم «واقعا داری اعزام میشی؟ گفت نگران نباش، تا زمان تولد فرزندمان برمیگردم. در سوریه با فرماندهانش بحث زیادی داشت بخاطر چشمانش. از آنها اصرار برای برگشتن به عقب از سید رضا انکار و ماندن برای ادای تکلیف و حراست از حرم... تا خط مقدم ماجرا ادامه داشت. خیالم راحت بود که به #خط_مقدم اعزام نمیشود. اما او زمان شهادتش را هم میدانست. به هم رزمانش گفته بود فردا به #اذن_خدا شهید میشوم.
✍ مادرم خبر شهادتش را داد؛ باورم نمیشد تا اینکه در معراج شهدا دیدمش... طفل دو ماهه ام را بر سینه اش گذاشتم. آخر او پدرش را ندیده بود و پدرش هم او را ندیده بود. آن لحظه که در شوک بودم فقط #ظهور_امام_زمان را میخواستم.
✍ روز خاکسپاری مصادف شد با سالروز عروسیمان... در خاکسپاری نتوانستم حاضر شوم بخاطر شوکی که بهم وارد شده بود. حالا دختر بزرگم هنوز منتظر است پدرش از کربلا باز گردد چرا که باورش نمیشود پدرش شهید شده.
✍ اما من دلگیرم از مردمانی که در #امنیت نعمت والای #ولایت را قدر نمی دانند. حالا سید سفر رفته... سفری که دیگر بازگشتی ندارد و ما هم به او میپیوندیم... منتها او کمی زودتر رفته است. تا مدتی دیگر ما هم با رویی سفید به او میپیوندیم انشالله...
#خواهران
#شهید_سیدرضا_حسینی
#چهارشنبههای_شهدایی
#کانون_خادمین_گمنام_شهدا
🆔 @khadgshohada_ir