eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.5هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
123 ویدیو
6 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 از تبار شهید ✍🏻 سال ۱۳۶۹ در مزار شریف افغانستان متولد شد. حدودا ۴ ساله بود که پدرش در جنگ با طالبان، و مفقودالاثر شد. مادربزرگش سرپرستی او و خواهرش را برعهده گرفت. جمشید نوجوان بود که مادربزرگش خونریزی‌ها و ناامنی‌های طالبان را تاب نیاورد و همراه با دو نوه‌اش به امام رضا علیه‌السلام آورد. ✍🏻 سال ۱۳۸۳، ۲۴ ساله بود و را از شغل بنایی در می‌آورد که تصمیم به ازدواج گرفت. آنقدر چشم‌گیر بود که بالاخره بعد از چندبار خواستگاری، از دختر دلخواهش جواب مثبت بشنود و با هم پای سفره عشق بنشینند. زهرا، تنها ثمره زندگی آرام و نجیبانه او و همسرش، ۱۰ ساله بود که جمشید عزم جهاد کرد. زندگی با جمشید آنقدر دلپذیر بود که همسرش خطر رفتن به را نپذیرد و علی‌رغم درخواست جمشید، برای امضای رضایت‌نامه از جلوی مسجد برگردد. ولی جمشید که خوی را از پدرش به ارث برده بود کوتاه نیامد. او هم طعم ظلم و ناامنی را در افغانستان چشیده‌ بود و هم، خون و غیرت پدر شهیدش در رگ‌هایش می‌جوشید. جمشید می‌دانست همسرش راضی به دل‌بریدن نیست اما نمی‌توانست به ندای «هل من ناصر ینصرنی» که از گلدسته‌حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بلند بود بی‌تفاوت باشد. برای همین بود که به همسرش گفت امضای او را پای رضایت‌نامه جعل کرده و درخواست کرد مخالفتی نداشته‌باشد. ✍🏻 همسر شهید می‌گوید «موافق نبودم و برای همین تمام امیدم به عدم موفقیت جمشید در دوره آموزشی بود. چرا که فقط سه چهار ماه از تصادف و عمل جراحی‌اش گذشته‌بود. می‌دانستم با دستی که پلاتین گذاشته‌بودند حتی انجام کارهای آسان، برایش سخت است.» اما عزم جمشید برای لبیک به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها آنقدر زیاد بود که سختی‌های دوره آموزشی را تاب بیاورد. جمشید موفق شد مجوز حضور در جبهه سوریه را بگیرد. بعد از دو ماه مجاهدت، به ایران برگشت اما نه برای همیشه. هنوز ندایی که بار اول او را به دفاع از حرم مشتاق کرده‌بود به گوش می‌رسید. از همین رو بار دیگر با وجود دل‌نگرانی‌ها و نارضایتی‌های همسرش راهی شد. اینبار هم دو ماه مبارزه کرد و بازگشت. ✍🏻 سال ۱۳۹۶ برای بار سوم عزم جبهه کرد. همسر شهید می‌گوید «آنقدر چهره و اخلاقش تغییر کرده‌بود که حس می‌کردم اینبار شهید می‌شود. نورانیت چهره‌اش حتی برای فامیل هم محسوس بود.» جمشید با اینکه معتقد بود هنوز لیاقت شهادت را پیدا نکرده ولی به عنوان تک‌تیرانداز، راهی معرکه جهاد شد. همسرش می‌گوید «اینبار خدا قلبم را برای رفتنش نرم کرده بود ولی دل‌نگران آینده دخترم بودم. برای همین گفتم تو تلخی بی‌پدری را چشیده‌ای. دلت می‌آید دخترت در سن ۱۱ سالگی رنج یتیمی بکشد؟ جواب داد «بعد از من خدا هست! و شما برایش پدری هم می‌کنی»» تحمل بیتابی‌ها و گریه‌های همیشگی زهرا در اوقات خداحافظی را نداشت. برای همین وقتی دخترش مدرسه بود راهی شد. حتی وقتی از ترمینال برای خداحافظی تماس گرفت باز با دخترش حرف نزد. شاید نمی‌خواست مهر پدری پای رفتنش را سست کند و دلش را بلرزاند. ✍🏻 شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان آخرین حرف جمشید به همسرش درخواست دعا برای شهادتش بود. چند روز بعد، ۱۱ تیر در تدمر سوریه، آرزوی شب‌های قدرش اجابت شد و گلوله‌هایی که مامور شهادتش بودند تقدیرش را با شهادت رقم زدند. ۲۱ تیر همزمان با روز عفاف و حجاب، همراه با سه شهید دیگر تا حرم امام رضا علیه السلام تشییع شد و در مسجد جامع گوهرشاد بر پیکرش نماز اقامه گردید. پنجشنبه ۲۲ تیر نیز در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت امام رضا علیه‌السلام به جمع منتظران حقیقی پیوست. بی‌شک شهید جمشید زائرشاه، مانند سایر شهدا، چشم‌انتظار روزی است که حضرت حجت عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف، از کنار کعبه بانگ «انا المهدی» سر بدهد و یارانش را از گوشه گوشه عالم فرا بخواند. به یقین اینبار هم او همراه و همنوا با شهدای لشگر فاطمیون، بلندتر از همیشه به ولی زمانش «لبیک» می‌گوید. 🆔 @KhGShohada_ir