خدانگهدار ماه خدا
🌙هلال ماه شوال رؤیت شد/ جمعه ۲۵ خرداد، روز اول شوال و عید سعید فطر است
🔹دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیه ای اعلام کرد فردا ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۷ روز اول شوال المکرم و عید سعید فطر است.
بر شما مبارک باشه عید بندگی
🌿🔔🔸🔸🔶🔸🔸🔔🌿
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
⛅️ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ⛅️
#ماه_ترین_ماه_خدا
ماه دلم
امشب همهٔ منجمان در دل آسمان به دنبال هلال ماه میگردند. اما من، کنار پنجره نشستهام و اشک میریزم و میبینم که سفرهٔ کرم جمع میشود و مهمانی تمام!
تو همان ماهترین ماه خدایی که هم برای آمدنت آسمان را برای یافتن ماه میگردیم و هم برای بدرقهات!
سالهاست که به دنبال هلال شوال نیستم. من به دنبال ماهی هستم که مدتهاست پشت ابرهای تیره پنهان شدهاست، ماهی که نورش، روشنیبخش دل تاریکم است. ماهترین ماه خدا کمکم میرود، دلم میگیرد و همچنان منتظر و مضطرب رؤیت روی ماه دلم هستم.
رمضان! ای ماهترین ماه خدا، حالا که برای رفتن مصر و مصمم هستی، اگر میان راه ماه مرا دیدی؛ سلامم را برسان و بگو دلی منتظر طلوع روی رخشان توست.
جمعهای در راه است، این جمعه پساز ندبه، همگی زیر سقف آبی آسمان همچون فرشتگان صف میبندیم و دست قنوت روبهسوی حق میگیریم و برای دیدارت دعا میکنیم؛ شاید فردا ماه دلم را میان جمع ببینم و بازهم نشناسم! میشود میان قنوتم رخ بنمایی و نگاهی به دستهای خالیام بیندازی؟ و پساز نماز همگی با گوش جان پای خطبهٔ تو بنشینیم و عید فطر، عیدیست که تنها با آمدن تو سعید میشود.
اگر توانستی، فردا کمی زودتر بیا تا همگی نمازمان را به امامت تو اقامه کنیم.
ای ماه دلم، حالا که رمضان و بهار میروند، تو بیا که با تو هرلحظه بهار است و ماه رخشان.
ای ماهترین ماه خدا، بهخدا میسپارمت! اما یادت باشد تمام تمناهایم را یکبهیک به گوش یارم برسانی.
#آسمان_کاویاری
#ارسالی_اعضا_کانال
🍃❤️ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج ❤️🍃
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
پل ارتباطی
@Sh2Barazandeh
#پیامبراکرم_ص_فرمودند:
❤️هنگامی که شب عید فطر فرا رسید
خداوند پاداش عمل کنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد.
📚امالی مفید، مجلس ۲۷، ص ۲۳۲
🌷سلام خدمت همراهان عزیز
طاعاتتون قبول💫
عیدی تون همراه ظهور حاجت روایی و عاقبت بخیری ان شاء الله بحق صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
1_13299341.mp3
1.93M
ان شاءالله عيد سعيد فطر بر همهی شما مبارک ومقبول باشد.
اميدوارم که در اين ماه پر خير و برکت، آن قدر ذخيره اندوخته باشيد که بتوانيد يک سال با لطف خدا حرکت کنيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان پریدن رهبری از پنجره ی قطار به بیرون از زبان خودشان.
✅ به خانواده منتظران بپیوندید👇
💫🌻💫🌻💫🌻💫🌻💫
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌻💫🌻💫🌻💫🌻💫🌻
♦️شوخی با باخت سنگین عربستان و جام جهانی
🔹اونجا که اینفانتیو تو مراسم افتتاحیه جام جهانی گفت اهلا و سهلا بنظرم از عربا پول گرفته بود که بگه😂😂😂
🔹فطریه همه تیما افتاده گردن روسیه😜
🔹من جای مزدک بودم میگفتم عربستان شاید در دنیای واقعی بتونه مرزهای حقوق بشر رو زیر پا بذاره و در بحرین و یمن نسلکشی راه بندازه ولی اینجا زمین فوتباله! توپ از خط رد بشه داور سوت میزنه و ای کاش که در دنیای واقعی هم داور سوت میزد
🔹روسیه، ایران، سوریه، عراق، یمن5💪💪💪
محور غربی-عربی 0😢😭
🔹براندازا تا یه هفته حرف از پول نزنین که رئیس 5 تا خورده اعصاب نداره
🔹قشنگ معلومه به بازیکن های عربستان گفتن عید فطر میبریمتون پیک نیک یه هفته ای اونجا هستیم برمیگردیم😝😝
خانواده منتظران💫
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷
🌙❤️🌙❤️🌙
🍁دلخسته #خدا #خدا #خدا میکردم
یک ماه برای تو دعا میکردم🍂
🍁هر #جمعهی ماه رمضانی که گذشت
تا وقت# اذان تو را صدا میکردم🍂
🍁 #سی روز به عشق دیدنت آقا جان
من روزه خود به اشک وا میکردم 🍂
🍁در هر #شب_قدر وقت احیاء ارباب
با یاد شما یاد و صفا میکردم🍂
🍁ای کاش نماز #عید_فطر خود را
در پشت سر تو اقتدا میکردم🍂
🍁 #افسوس چنین نشد و من فهمیدم
یک ماه برای خود دعا میکردم...🍂
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی
🌙💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج💖 🌙
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
پل ارتباطی
@Sh2Barazandeh
🌺 منتظران ظهور بانک ملکوتی
«و للمسلمین عیدا» گوارای وجودتان.
🌺 به امید اقامه نماز عید به امامت امام عصر (عج ) ارواحنا فداه.....
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
✳️منتظران ظهور
🎊 🎊 🎊
☆دوستان عزیزم☆
سلام عید تون مبارک 🌹
☆ ★
★ ☆
★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★ ☆
☆ ★ ☆ ★ ☆
★ ☆ ★ ☆★
★ ☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
☆ ★
☆ ★
☆ ★
☆ ★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★★★ ★★★
★★★★★ ★★★★★
★★★★★★★★★★★
★★★★★★★★★
★★★★★★★
★★★★★
★★★
امیدوارم در این روز عید
خدا بهترین ها رو سر راه
زندگیتون قرار بده 💙🌹❤️
☆ ★
★ ☆
★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★ ☆
☆ ★ ☆ ★ ☆
★ ☆ ★ ☆★
★ ☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
☆ ★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
★ ☆ ★
☆ ★
☆ ★
☆ ★
☆ ★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★
★★★ ★★★
★★★★★ ★★★★★
★★★★★★★★★★★
★★★★★★★★★
★★★★★★★
★★★★★
★★★
ارسالش کـن
به همه اونایی که
خیــــــــلی دوســــــشون داری و عید رو بهشون تبریک بگو🌹😘
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
پل ارتباطی
@Sh2Barazandeh
اینستاگرام Khamenei.ir این تصویر را درباره مرگ #برجام با دو بیت از شعر «صف اول» که امروز میثم مطیعی، در مراسم عیدفطر تهران خواند، منتشر کرده
@KhanevadehMontazeran
جمع خانواده های منتظران
#روز_جمعه
#میوه_بخرید
💢شاد کردن خانواده در #روز_جمعه
✅یکی از #تاکیدات در سیره اهل بیت #شاد_کردن #خانواده بخصوص در روز جمعه است، به هر بهانه ممکن به این مساله توجه داده اند.
امام علی(ع):
روز جمعه #مقدارى_ميوه به خانواده خود هديه دهيد تا از آمدن #جمعه #خوشحال شوند.
📚بحار الأنوار: ج ۲۴ ص ۷۳
در جای دیگر به خرید و خوراک #گوشت در روز جمعه اشاره شده است و البته مقصود این #روایات توجه دادن به #خانواده و اهمیت آن است. امری که در دنیای امروز مورد کم توجهی قرار گرفته است.
جمع خانواده ی منتظران🌤
🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕
#توسل
✅ برجستگی شبیه به جنازه روی گنبد #مسجد_النبی چیست؟!
🔰 #وهّابيون ادعا ميکنند #زائدهاي که روي #گنبد مسجدالنبي وجود دارد شخصي است که تصميم داشته با مواد منفجره، گنبد سبز مسجد را منهدم کند، امّا خداوند نخواسته چنین اتفاقی رخ دهد و او را مسخ نموده و در همان هنگام صاعقهاي از آسمان نازل کرده و او را به گنبد چسبانده و چون پيکر او از #گنبد جدا نميشده با پوششي او را در همانجا دفن کردهاند.😐
🔸وهابیون این خرافه را ساخته و به دهان #شیعیان انداخته و به ریش شیعیان میخندند که شیعیان چقدر ساده و زودباورند.
❎ اما حقيقت مطلب، پنهانکردن صحت #توسل در منابع اهلسنت است😳
♨️در حقيقت اين برآمدگي #پنجرهای بوده که در زمان قحطی و خشکسالی بين آسمان و زمین برای توسل به #قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله باز میشده تا #باران رحمت بر مردم نازل گردد.
بر اساس روایات مورد قبول وهّابيت، اولين بار، اين کار به دستور #عايشه صورت گرفت:
📒«حَدَّثَنَا... أَوْسُ بنُ عبدِاللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطاً شَدِيداً فَشَكَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت اُنْظُرُوا قَبْرَ النبيّ فَاجْعَلُوا منه كُوَّواً إلى السَّمَاءِ حتى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَراً حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ مِنَ الشَّحْمِ فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ.»
📚 سنن الدارمي، ج١ ص٢٢٧
🔖اسکن yon.ir/Wiaxi
📝 «مردم مدينه دچار #قطحي شديدي شدند؛ از اين مشکل به عايشه شکايت بردند؛ او گفت: بالای قبر رسول خدا ص از سقف حجره حضرت، دريچهاي به سوي آسمان باز کنيد تا بين آن و آسمان مانعي نباشد؛ چنين کردند و به حدي باران باريد که گياهان روييد و شتران چاق شدند؛ آن قدر که پوست آنها از چاقي تَرَک خورد و به همين سبب آن سال را سال تَرَک ناميدند.»
🔴از آن به بعد باز کردن اين دريچه جزو سنّتهاي مردم #مدينه شد و تا پیش از ظهور #وهابیت این کار ادامه داشت.
🌤جمع خانواده های منتظران☀️
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🔴 متاسفانه #میثم_مطیعی تو شعرش به #مطالبه_اصلی مردم یعنی #ربنای_شجریان و #رفع_حصر و #ورود_زنان_به_استادیوم و... هیچگونه اشاره ای نکرد...
و بحث رو برد سمت مسائل حاشیه ای و فرعی و به دردنخور مثل #اقتصاد و #بیکاری و #گرانی و #رکود و #اختلاس و #رشوه و #کامیونداران و #کارگران و #مسکن و...
#صف_اول
#میثم_صدای_خانواده_منتظران_است
🌤جمع خانواده های منتظران☀️
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
📌رهبرمون فرمودند:
⛔️توهینها و تهمتها در فضای مجازی گناه کبیره است
🔸باید روح وحدت را حفظ کرد
🌤جمع خانواده های منتظران☀️
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_چهاردهم: بالاخره بعد از سه ,چهار ماه بابا و بچه ها آمدند.
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_پانزدهم:
سال 1350 صاحبخانه مان که در شادگان زندگی می کرد,از بابا خواست تا خانه را تخلیه کنیم.باباهم خیلی زود دست به کار شد.یک روز که بابا و دا می خواستند دنبال خانه بروند,بچه ها را به من سپردند.در را هم به رویمان قفل کردند مبادا کوچه برویم.
آن روز خانه همسایه بغل دستیمان ختنه سوران بود.سید محسن برای تماشا به پشت بام رفته بود.من توی اتاق با سید منصور مشغول بازی بودم که لیلا سراسیمه آمد و گفت:زهرا بیا که محسن مرد!من فکر کردم الکی می گوید , ولی وقتی گفت به جان دایی حسینی ,دیگر نفهمیدم چه جور بچه ها را رها کردمو به حیاط دویدم.محسن کنار پله ها بیهوش افتاده بود.چشمش متورم و سیاه شده ,بیرون زده بود.هیچ خونی هم در کار نبود.
ن با دیدن محسن در آن وضعیت جیغ کشیدم و صورتم را چنگ انداختم.لیلا هم ترسیده بود.هر دو گریه می کردیم و خودمین را می زدیم.در همین موقع در زدند.دختر خانم نوروزی همسایه روبه رویی مان بود.از همان پشت در گفت:مادرم می پرسد چه شده ؟ چرا اینقدر جیغ می کشید؟
گفتم:محسن مرده !ازبالا پشت بام افتاده
گفت:خب چرا در را باز نمی کنید؟
گفتم:بابا و دا رفته اند بیرون. در را هم قفل کرده اند.
ننه جاسم _همان خانم نوروزی_که زن تنومند و هیکل داری بود ,بعد از شنیدن این خبر آمد و چنان لگدی به در چوبی حیاط زد که در چار طاق باز شد.بعد هم که محسن را دید,گفت این بیهوش شده,باید ببریمش بیمارستان.پدر ومادرت کجا هستند؟
گفتم:رفته اند دنبال خانه بگردند.ولی می دانم الان خانه یکی از فامیل هایمان هستند.
گفت: خدت برو دنبالشان بگو بیایند.
در تمام طول راه فکر می کردم چه طور خبر را به دا بگویم که هول نکند. آخر او بچه دیگری در راه داشت.وقتی رسیدم,همه از دیدن من تعجب کردند.
دا پرسید:برای چه آمدی اینجا؟
گفتم:عمع هاجر از ایلام آمده .در حالی که تا آن موقع عمه هاجر را ندیده بودم.
بابا گفت :هاجر چه طور این همه راه را پا شده امده اینجا؟
گفتم:من نمی دانم. حالا که آمده.خودش گفت که عمه هاجرم.
این همه حرف سر هم کردم,اما صورت زخمی و خراشیده من آن ها را به شک انداخت.دروغ گفتن فایده ای نداشت. آن قدر پرس و جو کردندتا بالاخره مجبور شدم بگویم:محسن زمین خورده و حالش بد شده است.من هم از ترس صورتم را کندم.ولی چیزی نیست حالش خوب است.الن هم ننه جاسم آنجاست.
دا با شنیدن این حرف حالش به هم خورد و از هوش رفت.
وقتی به خانه رسیدیم,سید محسن را به بیمارستان برده بودند.چند دقیقه ای از امدنمان نمی گذشت که دیدیم می می به سر و سینه می زند وگریه کنان می آید.محسن را او بزرگ کرده بود.خیلی دوستش داشت,مثل پسر خودش.طاقت از دست دادن این یکی را نداشت. نمی توانست ببیند بلایی سر او آمده است.
نمی دانم این خبر چه طور پخش شد که یک دفعه خانه پر از دوست و آشنا شد.همه گریه و زاری می کردند.ناامید بودند. او را از دست رفته می دانستند.
کتاب دا / خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد........
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
کپی برداری و ارسال بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_پانزدهم: سال 1350 صاحبخانه مان که در شادگان زندگی می کرد,ا
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_شانزدهم:
محسن همچنان بیهوش روی تخت بیمارستان افتاده بود.توی این مدت در خانه ما مدام شیون و زاری بود.دست و دل کسی به کار نمی رفت.مثل خانه های عزادار همسایه ها غذا می آوردند و اصرار می کردند,بخورید.اما نمی شد.چیزی از گلوی کسی پایین نمی رفت.
حال و روز ما بچه ها هم مثل بقیه بود.آخر ما انس عجیبی به هم داشتیم. محبت و دوستی زیادی بین ما بود.خود من از همه بدتر بودم. یک شب که رختخواب ها را پهن می کردم,چشمم به جای خالی محسن افتاد که همیشهه کنار سید علی و سید منصور می خوابید.بی اختیار بغضم ترکید.نشستم و زدم زیر گریه.بابا خیلی سعی کرد تا آرامم کند .هرچه می گفت من امروز محسن را دیدم,حالش خوب بود,نگران نباش ,ساکت نمی شدم.حتی بنده خدا رفت از در لغازه برایم خوراکی خرید.ولی فایده نداشت.نمی دانم چرا احساس می کردم ما انشب محسن را از دست می دهیم.
آنقدر گریه کردم که به هق هق افتادم. بالاخره بابا مجبور شد آن وقت شب مرا به بیمارستان ببرد.اما انجا نگذاشتند به ملاقات محسن برم. بابا ناچار مرا به پیرمرد نگهبان سپرد و خودش داخل رفت.پیرمرد که خیلی مهربان بود,مرا کنار خودش نشاند.برایم حرف زد و سعی کرد دلداری ام بدهد.
کمی بعد بابا برگشت .گفت: حال محسن خوب است با هم حرف زدیم.حرفش را باور کرد م و آرام شدم.
محسن سه,چهار روز توی کما بود.بعد کم کم به هوش آمد.اما حافظه اش را ازدست داده بود هیچ کس را نمی شناخت.بعد از ده روز هم از بیمارستان مرخص شد,ولی دیگر مثل سابق نبود.دکتر ها می گفتند: خوب شدنش نیاز به زمان دارد.
انگار منگ شده بود. هوش و حواس درستی نداشت.مثلا پول می دادیم برود نان بخرد,می رفت چند ساعتی بعد دست خالی می آمد. یا اصلا گم می شد.وقتی هم که می آمد پول را خرج کرده بود و نمی دانست او را برای چه کاری بیرون فرستاده اند.طفلک آن زمان کلاس اول را می خواند.درسش هم خیلی خوب بود,اما بعد از این حادثه نمراتش رو به ضعف گذاشت.نسبت به درس بی علاقه شده بود.بابا خیلی سعی کرد او را تشویق کند,اما فایده ای نداشت.بعد ها هم تا دوم راهنمایی خواند و دیگر ادامه نداد.به هر جهت تا مدت ها وضعیت او به همین شکل بود.
اتفاقی که برای محسن افتاد , خود به خود تخلیه خانه و جابه جایی ما را به عقب انداخت.توی همین خانه بود که سید حسن هم به دنیا آمد.بچه ششم دا و پسر چهارم خانواده.آن زمان پاپا و می می به زیارت امام رضا (ع) رفته بودند.به خاطر همین , زن دایی حسینی و مادرش , دا را به بیمارستان خمبه((نام دیگرش مصدق بود و در نزدیکی فلکه فرمانداری قرار داشت.))بردند.بابا هنوز شغل درست و حسابی نداشت.و وضع مالیمان خیلی بد بود.به همین خاطر , مادر زندایی , مخارج بیمارستان را که پنجاه تومان می شد پرداخت کرد.البته بعد ها بابا پولش را داد.
وقتی دا را خانه آوردند,من از او پرستار ی می کردم.,چون کس دیگری نبود و این برای من که در آن رمان هشت سال داشتم واقعا سخت بود.
در همین اوضاع و احوال بود که دوباره صاحب خانه جوابمان کرد و ناچار به جای دیگری اسباب کشی کردیم.خانه جدید در واقع دو قسمت بود که توسط یک راهرو بلند و باریک به هم وصل می شد.ساکنان قسمت عقبی باید از حیاط جلویی که ما و صاحب خانه در آن زندگی می کردیم ,رد می شدند.توی خانه جدید خیلی اذیت شدیم.صاحب خانه های قبلی مان آۀدم های خوبی بودند.اما این یکی خیلی جرمان داد.او ؟آدم بد جنسی بود.صبح ها فلکه آب را می بستو سر کار ش می رفت.اوایل همه فکر می کردند آب قطع شده است. ولی غروب که می شد ,با آمدن او می دیدیم آب هم وصل شده است.زنش بنده خدا این طور نبود. مدام به شوهرش غر میزد که : خدا را خوش نمی آید,این ها بچه دار هستند,گناه دارند.اما او زیر بار نمی رفت و می گفت:نه این ها ایل وارند آب زیاد مصرف می کنند,پول آب زیاد می آید.
کتاب دا /خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798