eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
987 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
426 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈🍃 🍃 ✍بسم اللہ برخے زنانـ👩تا از دست شوهر ناراحت مے شوند،عڪس العمل هاے گوناگون از خود نشان مے دهند چهرہ در هم میڪشند و حرف نمیزنند ؛بہ گوشہ اے مے روند و بہ هیچ ڪارے دست نمیزنند،🔨😶غذا نمیخورندو یواش،یواش غرولند مے ڪنند آنان بر این پندارندڪہ قهر و دعوا بهترین وسیلہ براے انتقام از شوهر است ولے⚠️باید بدانند ڪہ این برنامہ ها نہ تنها شوهر را تنبیہ نمیڪند بلڪہ سرانجام بسیار بدے را بہ دنبال دارد ممڪن است شوهر نیز مقابلہ بہ مثل و قهر ڪند 📚 4⃣ 🚫 {💍} @KhanevadehMontazeran 🍃 🌈🍃
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا 🖊#قسمت-سوم: زندگی در بصره ,شهری که مردمش عرب زبان بودند,باعث شده
بسم الله الرحمن الرحیم : : بعدها هم که درست کاری و ایمانش را می بیند,مادرم را به عقد او در می آورد .بابا نزدیک خانه پاپا ,خانه ای اجاره می کند و زندگی مشترکشان را با دا آغاز می کنند. آن ها خیلی با همئ خوب بودند.من هیچ وقت ندیدم دا به بابا اعتراض کند که چرا نیستی و یا مارا تنها می گذاری.واقعا صمیمی بودند. یادم می آید,یک بار دا لشغول جارو زذن اتاق بود .ما بچه ها هم گوشه ای بازی میکردیم.یک دفعه بابا داخل اتاق شد.ما از جایمان بلند شدیم.می خواستیم به طرفش بدویم که دستش را جلوی صورتش گرفت و با اشاره به ما فهماند چیزی نگوییم.دا مشغول تمیز کردن زیر تخت بود و اصلاذ متوجه نشد. بابا آهسته جلو رفت و از پشت سر,چشم های او را گرفت. دا با هیجان گفت : کیه؟ بسم الله الرحمن الرحیم.یک دفعه همه ما ,هم از خوشحالی آمدن بابا و هم از ترسیدن دا خندیدیم .روز هایی که بابا توی خانه بود ,صبح زود با صدای او از خواب بیدار می شدیم.او عادت داشت بعد از نماز ورزش کند.میل می زد و شنا می رفت و همزمان اشعار حماسی می خواند.توی اشعارش هر کجا اسم امام علی (ع) می آمد ,بلند صلوات می فرستاد. بعد از ورزش ,رادیو دو موج کوچکش را روشن می کرد. رادیو فقط زمانی روشن می شد که او در خانه بود و گرنه ما نباید به آن دست می زدیم یا حتی کنارش می رفتیم.چون مال بابا بود و احترام به او حتی با رعایت حریم وسایلش هم باید حفظ می شد . بعدها رادیو بزرگتری خرید . رادیو جدید اندازه یک جعبه بود.وقتی پیچش را باز می گردیم,مدتی طول می کشید صدایشدر بیاید.. بابا می گفت : باید لامپش گرم شود,بعد به کار بیفتد. مابا رادیو سر گرم می شدیم و او کنار دا کار می کرد و به بچه ها می رسید. خیلی مواظب دا بود. هوای همه مان را داشت. سعی می کرد زمان کمی که بین ما هست, تا حدودی کمبود ها را جبران کند ,تا بتواند با خیال راحت دوباره برود.هیچگاه به یاد ندارم رفتنش را دیده باشم. همیشه وقتی ما خواب بودیم,خانه را ترک می کرد. او می رفت و دوباره سختی ها می آمد. دوباره تنهایی دا شروع می شد. گریه ها و بهانه گیری بچه ها ,رفت وآمد دوستان بابا و سوال و جواب هایشان و بالاخره از همه بدتر ,مزاحمت ماموران استخبارات , همیشه از در کوفتن هایشان معلوم بود,باز سراغمان آمده اند. در خانه که این طور صدا می کرد می دویدیم طرف دا . از وحشت آن ها حال و روز دا عوض می شد و رنگ از رویش می پرید. ترس و اضطراب دا روی ما هم تاثیر می گذاشت و مثل بید می لرزیدیم. از قبل بهمان سفارش کرده بود این جور موقع ها لب از لب باز نکنیم و توی اتاق بمانیم.ما هم حرفش را جدی می گرفتیم. هر جند دلیل این کارها را نمی فهمیدیم. ولی همین که می دیدیم امنیت و آسایش مان در معرض خطر قققرار گرفته برایمان کافی بود,دست از پا خطا نکنیم. تا مبادا وضع بد تر شود . مامور ها بعد از سوال پیچ کردن دا و تر ساندن ما ن ,وقتی چیزی دستگیرشان نمی شد در را بهد هم می کوبیدند و می رفتند و ما مطمئن بودیم که بر می گردند. دا بعد از رفتن این ها می آمد توی اتاق و به دیوار تکیه می داد و با گریه نفرینشان می کرد,کی گفت : این حسن البکر بی عرضه است .همه اش زیر سر صدام است. صدام همه کاره است. بعد صدام را لعن می کرد: هذا صدام النضل شمر بن شمر . این صدام حرامزاده شمر پسر شمر. کمی که آرام می گرفت به قاب عکس سید محسن حکیم که به دیوار اتاق آویزان بود اشاره می کرد ومی گفت :کسی که آب روی خاندان حکیم ببندد,کسی که به این عالم رحم نکند,به ما رحم می کند؟حرف های دا مرا بیشتر از این آدم ها می ترساند . با اینکه سنی نداشتم ولی دیگر خوب آن ها را تشخیص می دادم. یکی ,دوباری که من در خانه را به رویشان باز کردم,از سر ترس زبانم بند آمده بود . مردهایی با سبیل کلفت و شلوارهایی که معمولا طوسی رنگ بود.خوب یادم هست یک بار یکی از این ها روی دو پا نشست قیافه مهربانی به خودش گرفت و گفت : اگه بگی بابا کجاست برایت باقلوا می خرم. کتاب دا /خاطرات سیده زهرا حسینی ⭕️ارسال فقط با لینک کپی برداری و ارسال بدون لینک از نظر شرعی حرام است و پیگرد الهی دارد. 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
علیرضا پناهیانشرحی بر دعای افتتاح _ دعایی برای ظهور _ قسمت چهارم.mp3
زمان: حجم: 12.53M
🤲📿🤲📿 📌شرحی بر ⬅️ نکات کلیدی فایل صوتی چهارم ⬇️ 📌ما به شوق دعای انتظار که در دعای افتتاح هست باید روز رو به شب برسانیم. 📌یه وقت مبادا ما به استغفار و به قرآن برای تقرب به خدا و به معاد و قیامت توجه کنیم اما در میانه این توجهات معنوی، امام زمانمون رو فراموش کنیم. 📌من هیچ مولایی مهربانتر از تو و صبورتر از تو ندیدم که انقدر مهربانانه برخورد میکنی با عبد لعینی مثل من . 📌خدای من شما آگاهی به عاقبت امور و محبتت رو همیشه به من نشون میدی ولی من طلبکارانه باتو برخورد میکنم و حتی محبت تورو قبول نمیکنم و باز همه اینها باعث نمیشه که تو با من مهربان نباشی. 📌هرکسی اقرار کنه به وضع خراب خودش درِ خانه خدا، وضعش درست میشه. 📌آدم دلتنگ ماه رمضان میشه به خاطر این فراز از دعای افتتاح(۳قسمت کوتاه آن در بالا ذکر شد) که اعتراف میکنیم به وضع خراب و گناهان خودمان قبل از دعا برای ظهور امام زمان ارواحنافداه. @KhanevadeHMontazeran
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ▫️ 🔺من اصلا راضی نیستم که او همراهم باشد! چرا که به شدت از او می ترسم... 🔺گفتم: اگر به دوراهی برسیم،راه منزل را میدانی؟ 🔺گفت:نمی دانم !! 🔺گفتم: من تشنه ام،در این نزدیکی ها آب هست؟ 🔺گفت:نمی دانم!! 🔺گفتم:پس چه میدانی که همراه من شده ای؟؟!! 🔺گفت:همینقدر میدانم که چون سایه ی تو از اول عمرت همراهت بوده ام و از تو جدایی ندارم!...مگر خدا کمکت کند که از دست من خلاص شوی !! 🔺گیر عجب دشمن آشکاری افتادم؟! ┄┅┅┅┅❈••❤️••❈┅┅┅┅┄ @khanevadehMontazeran ᪥᪥ ⃟●════🕊🕊════●⃟ ᪥᪥ ⛅️التماس دعای فرج🤝
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
‌‌‌‌┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ #احکام #قسمت_سوم ❗️رقص خانما در عروسی ❗️آقا نرقص دیگه 🌏☞→⁩ @KhanevadehMonta
‌‌‌‌┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 👀نگاه به رقص دیگران 🌏☞→⁩ @KhanevadehMontazeran ❄️ ᪥ ⃟●═════᪥᪥᪥●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════●⃟᪥ التماس دعای فرج 🤝.