هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 ویژه؛ انتشار برای نخستین بار
📹 ببینید | از من گاهی سوال میشود که شما گفتی #برجام_را_آتش_میزنیم، چرا نزدید؟
🎯پاسخ رهبر انقلاب به این سؤال را در بیانات اخیر ایشان در دیدار هیئت دولت ببینید. ۹۷/۶/۷
💻 @Khamenei_ir
✨
💓 اگر می خواهید عشق و علاقه خود را به همسرتان تداوم ببخشید؛ نخست باید یاد بگیرید که زمان کافی را برای با هم بودن و ابراز محبت اختصاص دهید
❣ بعضی از زن و شوهر ها نمی دانند که چگونه باید لحظات باهم بودن را جاودانه کنند⁉️
💕 بسیار ساده است
💙 رابطه صمیمانه گذشته را تجدید کنید
💙 به انگیزه عشق و ازدواجتان بیندیشید؛ مثلا با همسرتان درباره نخستین روزهای آشنایی و دوران خوش زندگی گفتگو کنید
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_دوم: نزدیکی های آبادان _ایستگاه دوازده_شلوغی جمعیت خ
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_صد_و_سوم:
ذهنم دیگر از شلوغی و هیاهو رها شده بود به شهدا فکر می کردم.خصوصا به اسماعیل سعبری که توی خانه عیدی صدایش می کردند.مادرش عیدی را عاشقانه دوست داشت.پدر خانواده سعبری چند وقت مریض احوال بود و در بستر افتاده بود.من که در کودکی با
خواهران اسماعیل خصوصا رقیه دوست و همبازی بودم,از طریق آنها
در جریان وضعیتشان قرار می گرفتم.اسماعیل و ابراهیم برای گذراندن زندگی کار می کردند و کمک خرج مادرشان بودند.مادرشان هم خیلی تقلا می کرد,بچه هایش در سختی نباشند.وقتی پدر اسماعیل به رحمت خدا رفت,بار تمام زندگی.بر دوش اینها افتاد.عاقبت,اسماعیل بعد از آن دوران سخت این طوری قربانی شد.بین شهدا یک کشته عراقی هم بود که روز قبل بچه های سپاه او را آورده بودند.طبق گفته آنها به غسال ها,این نیروی عراقی در حال تسلیم شدن به نیروهای ما بود که از پشت او را می زنند.غیر این کشته,چند جنازه عراقی هم روزهای قبل,مردها دفن کرده بودند و من فقط توی دفتر می نوشتم؛قبر شماره فلان عراقی است.
چهره این کشته عراقی را خوب دیده بودم.تیر از,پشت به سرش خورده بود و از جلو بیرون آمده بود به خطر همین,صورتش به هم ریخته بود.بیست و هفت,هشت سالی سن داشت.پوستش خیلی تیره و جثه اش خیلی هیکلی بود.روی کفنش هم نوشته بودند:سرباز عراقی.از خودم می پرسیدم:الان به خانواده این جوان عراقی چه می خواهند می گویند.حتما با اینکه خودشان او را زده اند با کمال وقاحت می گویند:پسر شما اسیر شده یا شاید هم بگویندمفقود شده.حالا جسد او با خودمان به ماهشهر می بردیم در حالی که زن و بچه اش ,مادر و خواهرش چشم به راه او هستند و فکر می کنند دارد می جنگد و روزی بر می گردد.بعید هم نیست سراغ خانواده اش بروند و بگویند:پسر شما خائن بود.بعد آن بیچاره ها را مورد اذیت و آزار قرار بدهند.
مسیر را با فکر کردن به این مسائل پشت سر گذاشتیم در حالی که بین راه باز هم مردم را می دیدیم که پای پیاده به سمت ماهشهر در حرکت بودند.
من بار اول بود که به ماهشهر می آمدم.نمی دانستم آنجا چه طور شهری است.در ذهنم تصور می کردم شبیه آبادان است.چون ماهشهر هم مثل آبادان پتروشیمی داشت و بالطبع نیروهای خارجی در آنجا بوده اند.ولی وقتی وارد محدوده ماهشهر شدیم بیشترین چیزی که به چشم می خورد ,زمبن برهوت و تشنه بود.انگار اینجا آفتاب سوزان تر می تابید.هر جا نگاه می کردم شوره زار بود.شهر هم بافت قدیمی و بومی داشت و آب و هوای خشک آنجا روی همه چیز تاثیر گذاشته بود.از همان بدو ورودمان به شهر مردم را می دیدم که از هر طرف در راهند.از توی کوچه پس کوچه ها و بعد در خیابان اصلی شهر همه در حرکت بودند.
وقتی ماشین از جاده اصلی خارج شد و توی جاده فرعی رفت,گرد و خاک زیادی توی هوا پیچید.با چادرم روی صورتم را پوشاندم.
ادامه دارد....
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
⭕️ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_سوم: ذهنم دیگر از شلوغی و هیاهو رها شده بود به شهدا ف
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_صد_و_چهارم:
مردم را می دیدم که هر چه جلوتر می رویم,فشرده تر می شوند و به دنبال ماشین می دوند.شهدا را که می دیدند صلوات می فرستادند و شعار می دادند.خیلی تعجب کردم.تا آن موقع فکر می کردم ما توی ماهشهر باید شهدا را به چه کسی تحویل بدهیم,سراغ چه ارگانی برویم؛سپاه,شهرداری یا فرمانداری؟ولی حالا خیل جمعیت به استقبال از شهدا آمده بودند و این مسئله خیلی خوشحالم کرد.از فکر اینکه مردم با قدر شناسی شان می خواهند در خاکسپاری شهیدی که خونش را در راه مملکت و دینش از دست داده ,شرکت کنند,به احساس آرامش درونی ام رسیده بودم.به خودم گفتم:این حتما تدبیر برادر جهان آراست.از قبل به مسؤلین شهر اطلاع داده ما شهدا را
می آوریم.چون بین صحبت هایشان چند بار گفت:من هماهنگی می کنم.
به حسین و عبدالله گفتم:ببینید اینجا چه خبره!چه قدر آدم!تا به حال این همه آدم رو یه جا دیده بودید؟
آنها هم تعجب کرده بودند.حسین گفت:دیگه تو این چند روز یادمون رفته بود,یه زمانی خرمشهر
هم اینجوری جمعیت داشت و شلوغ بود.
ماشین توی قبرستان ایستاد.پاسداری که جلو نشسته بود
آمد و گفت:صبر می کنیم تا مردم برسند.هنوز خیلی ها توی راهند.
به مردم نگاه کردم.مرد و زن,کوچک
و بزرگ توی قبرستان بودند.توی دست یک عده بیل و کلنگ بود.بعضی از بیل و کلنگ ها از برقی که می زدند,معلوم بود نو هستند.دسته های چوبی شان هم تمیز بود.کم کم جمعیت دور وانت
جمع شدند و.سرک کشیدند.با دیدن شهدای به خون خفته توی سر و صورت خود می زدند و واویلا می گفتند.زن ها گریه می کردند,پسر بچه های ده,دوازده ساله با تعجب نگاه می,کردند.این روحیه مردم ترغیبم کرد درباره مظلومیت شهدا چیزی بگویم.چون گریه و تاسف دردی را دوا نمی کرد.این ها که رفته بودند و باید فکری به حال زنده ها می شد.الان فرصت خوبی برای گفتن این حرف بود.روز قبل سرگردی را جلوی مسجد جامع دیده بودم که روی وانت رفته بود و با صلابت درباره وضعیت خطوط
حرف می زد و.یرباز ها و نیروها را برای رفتن و جنگیدن تهییج می کرد.اسمش را همانجا پرسیدم.گفتند:سرگرد ارتشه.اسمش سرگرد شریف نسبه.
وقتی دیدم تمام مسؤلین ماهشهر هم آمده اند و به ردیف ایستاده اند در تصمیمم مردد شدم.تا چند دقیقه با خودم کشمکش داشتم,چیزی بگویم یا نگویم.فکر می کردم اگر حرف نزنم در حق مردمی که در خرمشهر هستند,ظلم کرده ام.حرف بابا یادم افتاد که گفته بود هنوز خبر این بدبختی ها به گوش مردم شهرهای دیگر نرسیده.اگر امام بداند توی خرمشهر این اتفاق ها می افتد آرام نمی نشیند.
من آن موقع ازش پرسیدم: کی نمی ذاره؟کی مانع میشه خبر ها درست منتقل بشه؟
بابا گفت:این بنی صدر خائن.
به خاطر همین،به خودم گفتم:حالا که می توانم چیزی از جریانات خرمشهر بگویم اگر ساکت بمانم و حرف نزنم من هم خیانت کرده ام.ولی اگر حرف هایم فایده ای نداشته باشد چی؟
یکدفعه دل به دریا زدم و گفتم:هر چه بادا باد.نهایتا می گویند؛دختره دیوانه شده,خب بگویند.
ادامه دارد...
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
⭕️ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
💟 دروغ نگوئید
💗 از همان ابتدا با هم رو راست و صادق باشید
❣صداقت پایه اعتماد است و اعتماد یکی از پایه های زندگی مشترک، از آنجایی که معمولا برای حفظ یک دروغ چندین دروغ دیگر بکار برده می شود و انسان توانایی حفظ چند دروغ را ندارد
☘ چون ذات انسان با دروغ مخالف است☘
❣ لذا نهایتا دروغ و دروغهای شما افشا می گردد ، ممکن است بخشیده شوید حتی برای چند بار
❣ اما علیرغم بخشیده شدن اعتماد طرف مقابل از شما سلب شده است
❣ ممکن است یک دروغ حتی باعث بر هم خوردن یک ارتباط بطور کامل شود
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
💗 خود را با دیگران مقایسه نکنید
💜 به محض آنکه خود را با یک آدم به هر حال به جهت یا جهاتی از شما در رده بالاتری قرار دارد مقایسه کنید، در تله از دست دادن اعتماد بهنفس افتاده و خود را به همین راحتی میبازید.
💜 نمیخواهیم بگوییم بهتر است خود را با آدمهای سطح پایینتر از خود مقایسه کنید تا دچار اعتماد به نفس کاذب یا حتی حس غرور بشوید.
💜 شما باید خودتان را با خودتان مقایسه کنید و ببینید نسبت به قبل چقدر رشد کردهاید تا از این رشد شخصی احساس لذت و رضایت داشته باشید.
💜 وقتی خود را از دیگران پایینتر ببینید بیبروبرگرد جایی برای احساس رضایت نخواهد ماند.
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
#پنج_شرط_ازدواج_بادوام 1⃣
💖 بازی و تفریح در هر سنی
❣ زوج هایی که با هم بازی می کنند، زوج هایی که قسمتی از زمان هر روزشان را برای با هم تنها بودن کنار می گذارند با هم می مانند
❣ با هر لبخند مشترک و تبادل کلامی خوشایند، ارتباط شان را تازه می کنند.
❣به این ترتیب، شانس پایداری ازدواج خوب تان در شکلی مناسب را بالا ببرید.
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
#پنج_شرط_ازدواج_بادوام
💖 زخم ها را رها نکنید
❣ کینه ها، دلخوری ها و ناراحتی های ابراز نشده و حرف های گفته نشده می توانند رابطه شما را به شدت تهدید کنند.
❣ اگر به دنبال آن هستید که رابطه ای استوار داشته باشید، از همین حالا تلنبار نشدن حرف ها و احساسات را تمرین کنید.
❣ کار سختی است چون اغلب گفتن این حرف ها باعث ناراحتی و اختلاف می شود اما نگفتن آنها اگرچه در ظاهر اوضاع را آرام می کند اما مدتی بعد می تواند تبدیل به یک زخم کاری و غیرقابل درمان در رابطه تان شود.
💕 زوج های موفق آنهایی هستند که ماهرانه در مورد مسائل حساس حرف می زنند
💕 ناراحتی های غیرعمدی را التیام می بخشند.
💕 آنها به گونه ای اثرگذار درباره تفاوت هایشان صحبت می کنند
💕 به دغدغه های یکدیگر واکنش نشان می دهند
💕 به راه حل های «برد - برد» می اندیشند
💕 مهارت بخشیدن پس از ناراحتی ها را همواره تجربه می کنند
💕 پس حرف بزنید، با یکدیگر همدلی کنید
💕 روش ابراز احساسات قلبی و افکار خود را با همسرتان پیدا کنید
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
هدایت شده از موسسه مصاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نخست وزیر جدید پاکستان ماشینهای لوکس دولتی را حراج کرد
✅ @masaf
🌹در وسواس شيطان را سرپيچي كنيد خودش ميرود.
امام معصوم«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِيثَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاةِ فَتُطْمِعُوهُ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ خَبِيثٌ يَعْتَادُ لِمَا عُوِّدَ فَلْيَمْضِ أَحَدُكُمْ فِي الْوَهْمِ وَ لَا يُكْثِرَنَّ نَقْضَ الصَّلَاةِ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ مَرَّاتٍ لَمْ يَعُدْ إِلَيْهِ الشَّك .... إِنَّمَا يُرِيدُ الْخَبِيثُ أَنْ يُطَاعَ فَإِذَا عُصِيَ لَمْ يَعُدْ إِلَي أَحَدِكُمْ[١]
شيطان خبيث را به شكستن نمازتان عادت ندهيد، چون او را بر اين كار حريص ميكنيد، همانا شيطان خبيث به آن چه تكرار شود، معتاد ميگردد. پس هر يك از شما به شکّش اعتنا نکند و نماز را زياد نشكند. پس اگر كسي چندين مرتبه اين گونه عمل كند، ديگر شك به سوي او باز نميگردد. همانا شيطان خبيث، مايل است كه از او اطاعت شود، پس اگر از امر او سرپيچي شود، به سوي هيچ يك از شما باز نميگردد.
سايت اية الله مظاهري
پادشاه وتخته سنگ
زمانهای قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکسِالعمل مردم را ببیند، خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت ازکنار تخته سنگ میگذشتند.
بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای استو… با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط راه برنمیداشت.
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیج.........ا ت بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
ناگهان کیسهای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد.
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
🔵راکون نباشیم...!
راکونهایی که نزدیک آب زندگی میکنند، غذایشان را قبل از خوردن در آب میشویند.
همین هم هست که اگر یک تکه قند به یک راکون بدهید انقدر در آب میشویدش تا تمامی قند ناپدید شود.
زندگی برای آدمهایی که به دنبال تحلیل وسواس گونه همه چیزند، دیر یا زود به همین نقطه میرسد؛ گاهی آنقدر شیرینی های زندگی را زیر و رو میکنند تا چیزی باقی نمیماند، گاهی زیر سوال بردن وسواسگونه همان معدود اتفاقات دلنشین زندگی، شادیها را ویران میکند.
✍ خانواده منتظران
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
✔️ تعریف جدید سواد
باسوادی از نظر یونسکو،
توانایی«تغییر»(Change) میباشد.
به این معنی که دیگر تنها توانایی خواندن و نوشتن و یا تسلط بر دو زبان و یا حتی توانایی استفاده از کامپیوتر مدنظر نیست، بلکه تعریف اخیر بیانگر این است که :
✔️ "باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و آموختههای خود،
تغییری در زندگی خود ایجاد کند"
🕹 خانواده منتظران
@KhanevadehMontazeran
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
🔴 #زبان_گویای_اسلام
⬅️چه کسی مثل میثم تماردرآخرالزمان میتواند ازحق سخن گوید اما ممکن است #زبانش بریده شود و سرش بالا داربرود!
📌برای عده ای از ماهاحتی تصورش دردناکه!
▪️۲۲ ذی الحجه شهادت میثم تمار