🌻سلام صبحتون بخیر
🌺پشت هر در بسته ای
🌻هميشه راهی برای گشايش هست
🌺آن راه را پيدا كن حتی اگر
🌻به اندازه روزنه ای باشد
🌺الهی همه درهای بسته
🌻به روی خوشبختی باز بشه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: کرهی ماه
🌸بر روی ماه نشسته
🌱سفینهی فضایی
🌸چه جای بینظیری
🌱چه جای با صفایی
🌸داخل این سفینه
🌱سه تا فضانورده
🌸راستی که کار اینها
🌱شبیه یک نبرده
🌸فضانوردان اینجا
🌱چند روزی را میمونند
🌸نمازشون را اینها
🌱مثل همه میخونن
🌸خداجون مهربون
🌱هرجا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
دیوار مهربانی
توی یک شهر شلوغ یه خونهی خیلی بزرگی بود که چندتا اتاق داشت، توی یکی از این اتاقها پر از اسباب بازی بود، روبروی کمد اسباب بازی ها یه تخت خواب چوبی بود که زیر این تخت خواب یک جفت کفش صورتی ناراحت و غمگین نشسته بود.
خانم کفشه هر روز گریه میکرد و با خودش میگفت: “دیگه سارا منو دوست نداره، دیگه منو پاش نمیکنه از وقتی که مادر بزرگش یه جفت کفش قرمز براش خریده همش اونو پاش میکنه سارا دیگه منو نمیخواد”.
هر روز یکی از اسباب بازی ها میومد و خانم کفشه رو دلداری میداد اما فایده نداشت خانم کفشه بازم گریه میکرد چون از مامان سارا که داشته با خانم همسایه صحبت میکرده، شنیده بوده که میگفته : ” سارا عاشق کفشه، دوست داره کفشای جورواجور پاش کنه خیلی زود از کفشای قبلیش خسته میشه و کفش جدید میخواد”.
خانم کفشه خوب می دونست که دیگه سارا سراغش نمیاد با ناراحتی میخوابید و با نا امیدی بیدار میشد. تا اینکه یک روز مادر بزرگ میاد داخل اتاق تا برای سارا قصه بگه وقتی مادر بزرگ میشینه روی تخت عصای مادربزرگ که خیلی قدیمی بوده سر میخوره و میوفته کنار خانم کفشه، اولش خانم کفشه خیلی میترسه و جیغ میزنه اما آقا عصا با صدای کلفت میگه :”سلام ببخشید سر خوردم”. خانم کفشه میگه: “سلام آقا عصا” آقا عصا میگه: “چرا گریه کردی؟” خانم کفشه با ناراحتی قصه زندگیشو تعریف میکنه، آقا عصا بعد از شنیدن حرفهای خانم کفشه میخنده و میگه: “اینکه ناراحتی نداره دختر جون، من یه دیواری توی این شهر میشناسم که تو میتونی بری اونجا اسمش دیوار مهربونیه من تا حالا چند بار با مادربزرگ رفتم اونجا”،
خانم کفشه میگه : “دیوار مهربونی دیگه چیه؟”، آقا عصا میگه: “یه دیواریه که اگر کسی چیزی داره که بهش نیاز نداره میبره اونجا آویزونش میکنه تا کسی که بهش نیاز داره بیاد و بردارو ببره”
خانم کفشه با تعجب پرسید: “یعنی کسی هست که به من احتیاج داشته باشه؟”
آقا عصا گفت: “چرا نباشه هستن آدمایی که قدر چیزایی که دارنو میدونن و زود ازش دل نمیکنن تو برو اونجا مطمئن باش که یکی تو رو میبره و ازت مواظبت میکنه”
خانم کفشه تا صبح از خوشحالی خوابش نبرد، صبح که شد فوری خودشو به پارکی که قبلا با سارا رفته بود رسوند روبرو پارک دیوار مهربونی بود با هر سختی که بود خودشو به دیوار مهربونی آویزون کرد، خیلی نگذشته بود که یه نفر بدوبدو اومد و کفشارو برداشت خانم کفشه از خوشحالی جیغ زد و خندید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
خواص جوانه ماش در بارداری👇
ماش خواص فراوانی دارد و برای زنان باردار و جنین گزینه خوبی می باشد زیرا دارای مقادیر زیاید از آهن و فسفر و کلسیم است که نیاز طبیعی خانم های باردار می باشد و این مواد غنی در جوانه ماش می تواند سب رشد بهتر جنین و بهبود کیفیت بارداری شود. در زنان شیرده نیز بسیار موثر است و شما می توانید با خوردن جوانه ماشت با توجه به داشتن ویتامین B6 و فولات به کاهش علائو سندورم پیش از قاعدگی در خانم ها کمک کند و در بادار شدن آن نیز می تواند تاثیر بگذارد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#بازی
قرینه سازی
دقت و تمرکز
هماهنگی چشم و دست
افزایش مهارت دیداری
✔️ مناسب ۴ سال به بالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربيت_کودک
روش آموزش #راستگویی به کودک
هنگامی که با فرزند خود، در مورد دروغ مشکوکی صحبت می کنید، از این نکته اطمینان حاصل کنید که بعد از صحبت شما، آنها درباره ی کار خود فکر می کنند. یک راه کار مؤثر، این است که بگویید:« فکر می کنی من حرف ات را باور می کنم یا نمی کنم؟»اگر پاسخ فرزندتان این جمله باشد: «امّا من، حقیقت را می گویم.» بنابراین نباید او را متّهم کنید و به وی تهمت دروغگویی بزنید.
هرگز کودکان را با واژه ی دروغگو مخاطب قرار ندهید، زیرا این کار مانند این است که نارنجکی را میان دسته ای از سربازان کلاه سبز(کماندو)می اندازیم. بچّه ها هم مانند این سربازان، با تمام قوا در برابر ما موضع می گیرند و مبارزه می کنند. در واقع، آنها به جای این که حقیقت را بگویند، به سادگی از خود دفاع می کنند.
حال اگر فکر می کنیم، کودکی دروغ می گوید، بهتر است به او بگوییم: «اگر حقیقت این است که تو می گویی، و من حرف تو را باور نمی کنم، پس این برای هر دوی ما ناراحت کننده است. امّا اگر دروغ است، و من هم حرف ات را باور نمی کنم، پس ناراحتی و تأسف کودک دوچندان است، زیرا در می یابد که اولاً دروغ گفته است، و ثانیاً در کنار افرادی است که حرف اش را باور نمی کنند.
بسیاری از والدین از گفتن جمله ی: «حرف ات را باور نمی کنم.»، به فرزندان خود وحشت دارند، آنها از این می ترسند که با گفتن این جمله، اعتماد و اطمینان متقابل شان از بین برود. امّا گفتن این جمله بسیار مفید و کارساز است. در برابر این جمله، بچه ها هیچ حرفی برای گفتن ندارند-آنها تنها می توانند از خود دفاع کنند. ما به هیچ وجه آنها را دروغگو خطاب نمی کنیم،تنها می گوییم که حرف شان را باور نداریم.این نحوه ی برخورد،آنها را به تفکّر وا می دارد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی رفیقت میگه نه بابا من جنبم بالاست😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوریگامی
خرگوش
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
کندویی ها
این قسمت زنبور سالم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
مصرف اب و اب بازی - @mer30tv.mp3
3.58M
#قصه_شب
مصرف آب و آب بازی
😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸الهی درهای مهربانی همیشه
💖به روی دلهـاتـون بـاز بـشـه
🌸الهی نسیم عشق
💖نوازشگر لحظه هاتون بـاشـه
🌸الهی همیشه خــدای مهربون
💖هـواتـونـو داشتـه بـاشـه
🌸صبحتون پر شور و نشاط
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: قله کوه
🌸گروه کوهنوردان
🌱با شور و شوق و لبخند
🌸با کولهبار بسیار
🌱رو قله ایستادهاند
🌸رو قله و دامنه
🌱نشسته برف انبوه
🌸خورشید خانم رسیده
🌱بالای قله کوه
🌸یکی از اونها اونجا
🌱اذون میگه چه زیبا
🌸سپس همه میخوانند
🌱نماز ظهر و عصر را
🌸خداجون مهربون
🌱هر جا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
🌼ابراهیم و گنجشک
نقل می کنند که وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ایشان مشاهده کرد که گنجشکی مرتب بر فراز آتش پرواز می کند از او پرسید: ای پرنده چه کار می کنی پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
حضرت ابراهیم (ع) گفت: ولی حجم آتش در مقایسه آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
پرنده پاسخ داد: می دانم ولی من به تکلیفم عمل می کنم و می خواهم اگر روز قیامت از من سوال شد روزی که پیامبر خدا در آتش بود تو چه کار کردی، بگویم هر آن چه می توانستم انجام دادم...
...بعد از جواب دادن به ابراهیم(علیه السلام) گنجشک با خودش فکر کرد:" حتما ابراهیم می دانست که من با چه قصدی، این کار را انجام می دهم؛ ولی با پرسیدن می خواست حجت تمام شود! خواست قلبش در این معرکه آتش آرام بگیرد". بعد از این فکر که به کسری از ثانیه از مغز کوچک کنجشگ گذر کرد؛ او دوباره به سمت چشمه رفت . دوباره منقار کوچک خود را از آب زلال چشمه پر کرد. چند بار همین اتفاق افتاد. چشمه... آتش... آتش...چشمه... دیگر بال های گنجشک طاقتی برای بال زدن نداشت! با توان کمی که داشت، سعی می کرد؛ باز هم یک بار دیگر، به سمت چشمه برود و آب را در منقار بگیرد و روی آتش بزرگ کفر بریزد. در آخرین بار که با سختی بال می زد؛ وقتی هنوز بالای آتش بزرگ بود، دیگر توانش تمام شد و کمی ، فقط کمی، ارتفاعش کم شد. هنوز از روی آتش بزرگ رد نشده بود . به خاطر همین چندتا از پرهایش شروع به سوختن کرد. درد زیادی را در بالش احساس می کرد. اما سعی کرد با سریع تر بال زدن، آتش را خاموش کند.کمی از بالش سوخته بود و بوی گوشت سوخته به مشامش می رسید؛ ولی گنجشک به این سختی ها اهمیتی نمی داد! برای او انجام ظیفه اش مهم تر بود!
با تمام سختی ای که داشت یک بار دیگر به سمت چشمه رفت و باز هم به اندازه یک منقار آب برداشت. داشت به پاهای کم رمقش فشار می آورد که بلند شود و پرواز را شروع کند؛ تا بتواند اوج بگیرد و آب را بر روی آتش عظیم بریزد. اما دیگر توانش به او اجازه نداد. گنجشک با پرهای سوخته و منقاری که دیگر نمی توانست آب را نگه دارد؛ به صورت بر زمین خورد! منقارش تیر کشید. بال های سوخته اش هم درد زیادی داشت؛ ولی هیچ دردی برایش از این سخت تر نبود که ابراهیم اش در آتش بسوزد! همین طور به آتش در حال زبانه کشیدن نگاه می کرد و اشک از گوشه چشمان کوچکش سرازیر بود. با نگاه بی رمقش در بین آتش به دنبال ابراهیم بود تا شاید بتواند در آخرین لحظه های حیات کوتاهش باز هم ولی خدا را ببیند!
گنجشک نگران و نیمه جان به سمت آتش نگاه می کرد. کم کم چشم هایش بسته می شدند که ناگهان نسیم خنکی وزید!
- آه خدایا چه نسیم ملایمی! چه قدر زیباست که چشمهایم را باز کنم و خود را در بهشت تو ببینم!
با همین خیال گنجشک چشمان خود را باز کرد و به یکباره در مقابل چشمان خود زیباترین باغی را که تا به حال می توانست ببیند؛ دید! باغی که از تمام تصورات گنجشک کوچک زیباتر بود!
_خدای مهربان من یعنی من در بهشتم؟
همین سوال باعث شد که برای پرواز تکانی به خود بدهد! اما درد...درد...
_آآه... در بهشت که درد نیست!
با کمی دقت متوجه شد که تمام چوب هایی که تا لحظه ای قبل، خود هیزم آتش کفر بودند، تبدیل به این باغ زیبا شده بودند و اینجا همان معرکه آتش کفر است!
_ابراهیم! ابراهیم کجاست؟
به دنبال خلیل خدا گشت و او را سلامت دید؛ که سراسیمه از آتش بیرون آمده و به سمت گنجشک می آید. ابراهیم(علیه السلام) گنجشگ کوچک نیمه جان را بر روی دستان خود بلند کرد. چشمان گریان ابراهیم، گنجشک کوچک نیمه سوخته را تماشا می کرد و لبخندی مهربان بر لب های خلیل خدا بود.
گنجشک که دیگر توانی برای ماندن نداشت با آوازی محزون این طور خواند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
پروتئین بالا
کره بادام زمینی منبع خوبی از پروتئین گیاهی است و پروتئین برای ترمیم و رشد عضلات پس از ورزش و فعالیت بدنی ضروری است. اگر ورزش میکنید، سعی کنید این کره را در برنامه غذاییتان قرار دهید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
پرتاب امتیازی
در این بازی تعدادی صندلی رو کنار هم بچینید تا یک مسیری برای عبور توپ ایجاد بشه در انتهای این مسیر چند ظرف با امتیازهای مختلف قرار بدید بچه ها باید توپ رو طوری بندازن که از این مسیر عبور کنه و داخل ظرف ها بیفته
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
آپارتمان نشينى و مشغوليت والدين، بزرگترين مشكل كودكان امروز است. بسيارى از كودكان به دليل آپارتمان نشينی اجازه ندارند انرژى خود را تخليه كنند و انگ بيش فعالى می خورند.
اين كودكان ممكن است به دليل مشغوليت والدين وقت خود را با تلويزيون صرف كنند و در زمان مدرسه به دليل ضعف مهارت هاى حركتى نتوانند مشق بنويسند، به دليل كمبود مهارتهاى اجتماعى دچار خشم و افسردگى شوند، و به دليل عدم رشد تمركز و مهارت هاى روانى درس خواندن برايشان مشكل خواهد بود.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا اگه میتونی برو بیارش 😐😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرش از موانع
یکسری موانع روی زمین قرار بدید تا بچه ها با پرش از اونا از مسیر عبور کنن. برای بچه های کوچولو موانع بی خطر در نظر بگیرید که اگر موفق نشدن بپرن و پاشون گیر کرد زمین نخورن مثل مقوای لوله شده که در این کلیپ استفاده شده.
29.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
سفرهای علمی
اتوبوس جادویی 🚎
درون رالفی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: هواپیما
🌸مسافران مکه
🌱توی هواپیمایند
🌸الان توی آسمون
🌱ساعت بعد اون جایند
🌸چه لحظهی قشنگی
🌱سپیده باز دمیده
🌸وقت خوش عبادت
🌱وقت نماز رسیده
🌸پیر و جوان و کودک
🌱یکی یکی به نوبت
🌸نماز صبح میخونند
🌱همون بالا چه راحت
🌸خداجون مهربون
🌱هر جا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸امیدوارم
🍃در روز مهربانی خدا
🌸شبنم زیبای صبح
🍃همراه با نگاه پر از مهر خدا
🌸سرازیر دل مهربان
🍃تمام دوستان بشه
🌸صبحتون شـاد شـاد
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
سوسکی خانم کجا میری؟
یکی بود یکی نبود.
زیر گنبد کبود ،گوشه ی یک مزرعه ی سبز و قشنگ خاله عنکبوت با شاگردش سوسکی خانم نشسته بود.
چه کار می کرد؟ برای همسایه ها لباس می بافت. لباس های رنگ و وارنگ ،خیلی قشنگ. یکی زرد، یکی سبز، یکی به رنگ گلها و یکی به رنگ دریا.
روز ها کار خاله عنکبوت و سوسکی خانم همین بود.با نخهای پشمی و رنگارنگ لباس می بافتند و آواز می خواندند:
نشسته ایم با شادی دوباره توی خانه
لباس نو می بافیم دوباره دانه، دانه
یکی به رنگ دریا یکی به رنگ صحرا
زرد و سفید و قرمز رنگ لباس گل ها
اما یک روز گلوله های پشمی خاله عنکبوت تمام شد.
خاله عنکبوت به شاگردش سوسکی خانم گفت:سوسکی جانم ، مهربانم، زود تر راه بیفت و برو نخهای پشمی بگیر و بیاور.
سوسکی خانم بدون این که از خاله عنکبوت بپرسد کجا بروم و از چه کسی بگیرم ، راه افتاد ورفت.
سوسکی خانم وسط راه رسیده بود که یک دفعه یادش امد از خاله عنکبوت نپرسیده است کجا برود.
از چه کسی پشم بگیرد. سوسکی خانم با خودش گفت:طوری نیست ، در می زنم.
به هر کسی رسیدم می پرسم.
سوسکی خانم رفت و رفت به یک خانه رسید. جلو رفت و در زد.
تقو تق تق یک نفر جواب داد: کی هستی؟ سوسکی خانم گفت:
ای تو که پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
اما کسی که در را باز کرد یک مرغ بود.
خانم مرغه گفت: قد قد قدا! شما کجا؟ اینجا کجا؟سوسکی خانم جان نگاه کن من اصلا پشم ندارم.
پر دارم نمی توانم به تو نخههای پشمی بدهم. باید بروی جای دیگر.
سوسکی خانم از مرغه خدا حافظی کرد و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید.
به در کوبید. تق تق تق یک نفر از پشت در جواب داد:بله بفرما کی هستید؟ سوسکی خانم جواب داد:
ای که تو پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
ولی کسی که در را باز کرد، گاو بزرگ مزرعه بود.
سوسکی خانم را دید. خندید و گفت:سوسکی خانم جان نگاه کن.
من یک پوست کلفت دارم. پشم ندارم. من نمی توانم به شما نخ های پشمی بدهم.
سوسکی خانم از گاو هم خدا حافظی کرد . رفت و رفت و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید.
در را کوبید تق تق تق کسی پشت در بود. جواب داد: آمدم کی هستی؟ سوسکی خانم باز گفت:
ای تو که پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
اما کسی که در را باز کرد یک گربه ی خواب الود بود. گربه خمیازه ای کشید و گفت: سوسکی خانم جان، نگاه کن.
من روی بدنم مو دارم.پشم ندارم من نمی توانم به تو نخهای رنگی بدهم.
سوسکی خانم با این که خسته بود، باز راه افتاد رفت و رفت ورفت.خسته که شد روی یک سنگ بزرگ نشست آهسته گریه کرد.
یک دفعه از زیر سنگ بزرگ یک نفر سرش را بیرون آورد. سوسکی خانم ترسید.
از روی سنگ پایین پرید. کسی که سرش را از زیر سنگ بیرون آورده بود گفت: نترس،نترس من یک لاک پشت هستم تو کجا می روی؟ این جا چه کار می کنی؟
سوسکی گفت: آمدم پشم بخرم،برای خاله عنکبوت ببرم. شما نخ های پشمی دارید به من بدهید؟ لاک پشت گفت:من فقط روی بدنم این سنگ بزرگ را دارم. پشم ندارم. نمی توانم به تو پشم بدهم.
برو شاید آن طرف مزرعه بتوانی پشم پیدا کنی.
سوسکی خانم هم خسته هم غصه دار می خواست دست خالی پیش خاله عنکبوت برگردد ولی خجالت می کشید تازه اگر دست خالی برمی گشت هم خودش و هم خاله عنکبوت بی کار می شدند.
چون نخ های پشمی نداشتند که لباس ببافند.
سوسکی خانم داشت فکر می کرد و راه میرفت که میان علف ها چشمش به یک نفر افتاد که علف می خورد.
جلو رفت خوب نگاه کرد کسی که علف می خورد پشم داشت آن هم چه پشم هایی، سفید و قشنگ و فرفری.
سوسکی خانم با شادی جلو دوید و گفت:
ای که علف می خوری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
تا ببرم به خانه
لباس نو ببافم
از آن ها دانه دانه
کسی که میان علف ها بود کسی نبود جز گوسفند سفید مزرعه.
گوسفند سفید نزدیک سوسکی خانم امد به او نگاه کرد ولی نگفت من نخ های پشمی ندارم.
خندید و گفت:
بفرما
خوش آمدید به این جا
خانه در این جا دارم
پشم های زیبا دارم
یکی به رنگ آب است
یکی به رنگ آفتاب
یکی به رنگ گل ها
یکی به رنگ مهتاب
حالا بگویید از کدام یکی می خواهید؟
سوسکی خانم گفت: از همه رنگ می خوام. از پشم های خیلی قشنگ می خواهم.
گوسفند از پشم های رنگارنگی که توی خانه داشت به سوسکی خانم داد.
سوسکی خانم خوشحال پیش خاله عنکبوت برگشت.
خاله عنکبوت گفت: دست سوسکی خانم درد نکنه
سوسکی خانم هم گفت: دست آقا گوسفند هم درد کنه.
بعد دوتایی نشستند بافتند و آواز خواندند.
می نشینیم با شادی
دوباره توی خانه
لباس نو میبافیم
دوباره دانه دانه
یکی به رنگ دریا
یکی به رنگ صحرا
زرد و سفید و قرمز
رنگ لباس گل ها
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
در ساندویچ هایی که برای کودکان درست می کنید گوجه و کاهو را حتما قرار دهید:
①←گوجه :
کاهش ابتلا به سرطان
②←کاهو :
افزایش سلامت گوارشی کودکان
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
جمع آوری پوم پوم با حلقه
برای انجام این بازی به یک جعبه و تعدادی پوم پوم رنگی یا نخود لوبیا نیاز دارید. دو طرف جعبه دو تا مستطیل کوچولو برش بزنید، با استفاده از سیم کرکی یک حلقه درست کنید و به سیخ چوبی یا نی متصل کنید پوم پوم ها رو داخل جعبه بریزید تا بچه ها از دوطرف جعبه با کمک حلقه ها اونا رو جمع آوری کنن.
📌اگه سیم کرکی ندارید می تونید رول دستمال کاغذی رو برش بزنید و به عنوان حلقه استفاده کنید
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🤲 پویش سراسری توسل به وجود مبارک حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه) از طریق ختم زیارت آل یاسین.
❇️ به نیت متمایل شدن قلوب مردم ایران به مشارکت در انتخابات و رای دادن به نامزد اصلح.
1⃣ روش عادی: ختم زیارت آل یاسین
2⃣ روش موثّرتر:
از توسلات بسیار مجرب به ساحت مقدس امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)
✍🏻 مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری در توسل به ساحت مقدس امام عصر علیه السلام، روش زیر را سفارش میفرمودند (۱):
✨ یکمرتبه زیارت آل یاسین
+ ۱۱۰ مرتبه «اَلمُسْتَغاثَ بِکَ یَابَنَ الحَسَن»
⬅️ (۱). روح و ریحان صفحه ۹۹
💌 لطفا علاوه بر انجام، این پست را به همهی سربازان معنوی جبهه حق ارسال بفرمایید.
لینک متن و صوت زیارت آل یاسین:
https://ahlolbait.com/content/2658
🏷 #انتخابات
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻