ماشین لباسشویی - @mer30tv.mp3
3.99M
#قصه_شب
ماشین لباسشویی
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸سلام
🌾صبحتون زیبا
🌸روزتون پراز انرژی مثبت
🌾الهی امروزتان
🌸آغازی باشد برای
🌾شکر بیکران از نعمتهای الهی
🌸دل هایتان جایگاه محبت
🌾زندگیتان سرشار از شادی
🌸روحتان غرق در آرامش و
🌾جسم و جانتان
🌸درسلامت و عافیت کامل باشید
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: مدرسه
🌸بچههای کوچولو
🌱با هم توی کلاسند
🌸خوشبو و شاد خوشرو
🌱مثل گلهای یاسند
🌸 ظهر و زنگ آخر
🌱وقت نماز و دعا
🌸توی نمازخونه زود
🌱جمع میشوند بچهها
🌸ردیف ردیف میایستند
🌱گلهای خندون و ناز
🌸عطر نماز میپیچه
🌱توی نمازخونه باز
🌸خداجون مهربون
🌱هرجا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
🌼در رکاب خلیفه
على عليه السلام هنگامی که به سوی کوفه میآمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند.
کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر آنها عبور میکند، به استقبالش شتافتند هنگامی که مرکب علی علیه السلام به راه افتاد آنها در جلو مركب على علیه السلام شروع کردند به دویدن علی علیه السلام آنها را طلبید و پرسید: «چرا میدوید این چه کاری است که میکنید؟!»
این یک نوعی احترام است که ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود میکنیم. این سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است.
این کار شما را در دنیا به رنج می اندازد و در آخرت به شقاوت می کشاند ، همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار میکند خودداری کنید.بعلاوهاین کارها چه فایده ای به حال آن افراد دارد؟
نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
مهمترین فواید لوبیا سبز:
سرشار از ویتامین A،C,K
کالری کم
سرشار از فیبر و فولات
جلوگیری از عفونت
کنترل بیماریهای قلبی عروقی و فشار خون
تنظیم کلسترول خون و قند خون در بدن
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#بازی
الگویابی
هماهنگی چشم و دست
افزایش مهارت دیداری
از برچسبهای فلش دار استفاده کنید یا اینکه خودتون روی برچسب ها فلش بکشید.
✔️ مناسب ۳ سال به بالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
میمون ورزشکار🙉
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربیت_کودک
#ترس_از_تاریکی
👈 به جای #نصیحت برای کودکان داستان تعریف کنید.
❌ هیچ کودکی نصیحت رو دوست نداره.
اگر بارها کودکتون رو نصیحت کنید بارها از گوش دادن به صحبت هاتون طفره میره. پس اگر میخواین رفتاری رو توی کودکتون تغییر بدید براش #قصه بخونید.
مثلا بچه ای که از تاریکی میترسه اگر شما هزار بار بهش بگید که تاریکی ترس نداره کودک اهمیت نمیده. اما اگر داستانی در این خصوص بارها و بارها براش بخونید کودک هر بار با شخصیت اصلی ارتباط برقرار میکنه و خودش رو جای اون قرار میده و به مرور ترسش کمتر میشه.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا آخرش خراب شد🤕😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفترچه فانتزی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
18.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
حسنی وکلاغ و روباه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ماشین مورچه ای - @mer30tv.mp3
3.37M
#قصه_شب
ماشین مورچه ای
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌻سلام صبحتون بخیر
🌺پشت هر در بسته ای
🌻هميشه راهی برای گشايش هست
🌺آن راه را پيدا كن حتی اگر
🌻به اندازه روزنه ای باشد
🌺الهی همه درهای بسته
🌻به روی خوشبختی باز بشه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: کرهی ماه
🌸بر روی ماه نشسته
🌱سفینهی فضایی
🌸چه جای بینظیری
🌱چه جای با صفایی
🌸داخل این سفینه
🌱سه تا فضانورده
🌸راستی که کار اینها
🌱شبیه یک نبرده
🌸فضانوردان اینجا
🌱چند روزی را میمونند
🌸نمازشون را اینها
🌱مثل همه میخونن
🌸خداجون مهربون
🌱هرجا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
دیوار مهربانی
توی یک شهر شلوغ یه خونهی خیلی بزرگی بود که چندتا اتاق داشت، توی یکی از این اتاقها پر از اسباب بازی بود، روبروی کمد اسباب بازی ها یه تخت خواب چوبی بود که زیر این تخت خواب یک جفت کفش صورتی ناراحت و غمگین نشسته بود.
خانم کفشه هر روز گریه میکرد و با خودش میگفت: “دیگه سارا منو دوست نداره، دیگه منو پاش نمیکنه از وقتی که مادر بزرگش یه جفت کفش قرمز براش خریده همش اونو پاش میکنه سارا دیگه منو نمیخواد”.
هر روز یکی از اسباب بازی ها میومد و خانم کفشه رو دلداری میداد اما فایده نداشت خانم کفشه بازم گریه میکرد چون از مامان سارا که داشته با خانم همسایه صحبت میکرده، شنیده بوده که میگفته : ” سارا عاشق کفشه، دوست داره کفشای جورواجور پاش کنه خیلی زود از کفشای قبلیش خسته میشه و کفش جدید میخواد”.
خانم کفشه خوب می دونست که دیگه سارا سراغش نمیاد با ناراحتی میخوابید و با نا امیدی بیدار میشد. تا اینکه یک روز مادر بزرگ میاد داخل اتاق تا برای سارا قصه بگه وقتی مادر بزرگ میشینه روی تخت عصای مادربزرگ که خیلی قدیمی بوده سر میخوره و میوفته کنار خانم کفشه، اولش خانم کفشه خیلی میترسه و جیغ میزنه اما آقا عصا با صدای کلفت میگه :”سلام ببخشید سر خوردم”. خانم کفشه میگه: “سلام آقا عصا” آقا عصا میگه: “چرا گریه کردی؟” خانم کفشه با ناراحتی قصه زندگیشو تعریف میکنه، آقا عصا بعد از شنیدن حرفهای خانم کفشه میخنده و میگه: “اینکه ناراحتی نداره دختر جون، من یه دیواری توی این شهر میشناسم که تو میتونی بری اونجا اسمش دیوار مهربونیه من تا حالا چند بار با مادربزرگ رفتم اونجا”،
خانم کفشه میگه : “دیوار مهربونی دیگه چیه؟”، آقا عصا میگه: “یه دیواریه که اگر کسی چیزی داره که بهش نیاز نداره میبره اونجا آویزونش میکنه تا کسی که بهش نیاز داره بیاد و بردارو ببره”
خانم کفشه با تعجب پرسید: “یعنی کسی هست که به من احتیاج داشته باشه؟”
آقا عصا گفت: “چرا نباشه هستن آدمایی که قدر چیزایی که دارنو میدونن و زود ازش دل نمیکنن تو برو اونجا مطمئن باش که یکی تو رو میبره و ازت مواظبت میکنه”
خانم کفشه تا صبح از خوشحالی خوابش نبرد، صبح که شد فوری خودشو به پارکی که قبلا با سارا رفته بود رسوند روبرو پارک دیوار مهربونی بود با هر سختی که بود خودشو به دیوار مهربونی آویزون کرد، خیلی نگذشته بود که یه نفر بدوبدو اومد و کفشارو برداشت خانم کفشه از خوشحالی جیغ زد و خندید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تغذیه
خواص جوانه ماش در بارداری👇
ماش خواص فراوانی دارد و برای زنان باردار و جنین گزینه خوبی می باشد زیرا دارای مقادیر زیاید از آهن و فسفر و کلسیم است که نیاز طبیعی خانم های باردار می باشد و این مواد غنی در جوانه ماش می تواند سب رشد بهتر جنین و بهبود کیفیت بارداری شود. در زنان شیرده نیز بسیار موثر است و شما می توانید با خوردن جوانه ماشت با توجه به داشتن ویتامین B6 و فولات به کاهش علائو سندورم پیش از قاعدگی در خانم ها کمک کند و در بادار شدن آن نیز می تواند تاثیر بگذارد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#بازی
قرینه سازی
دقت و تمرکز
هماهنگی چشم و دست
افزایش مهارت دیداری
✔️ مناسب ۴ سال به بالا
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تربيت_کودک
روش آموزش #راستگویی به کودک
هنگامی که با فرزند خود، در مورد دروغ مشکوکی صحبت می کنید، از این نکته اطمینان حاصل کنید که بعد از صحبت شما، آنها درباره ی کار خود فکر می کنند. یک راه کار مؤثر، این است که بگویید:« فکر می کنی من حرف ات را باور می کنم یا نمی کنم؟»اگر پاسخ فرزندتان این جمله باشد: «امّا من، حقیقت را می گویم.» بنابراین نباید او را متّهم کنید و به وی تهمت دروغگویی بزنید.
هرگز کودکان را با واژه ی دروغگو مخاطب قرار ندهید، زیرا این کار مانند این است که نارنجکی را میان دسته ای از سربازان کلاه سبز(کماندو)می اندازیم. بچّه ها هم مانند این سربازان، با تمام قوا در برابر ما موضع می گیرند و مبارزه می کنند. در واقع، آنها به جای این که حقیقت را بگویند، به سادگی از خود دفاع می کنند.
حال اگر فکر می کنیم، کودکی دروغ می گوید، بهتر است به او بگوییم: «اگر حقیقت این است که تو می گویی، و من حرف تو را باور نمی کنم، پس این برای هر دوی ما ناراحت کننده است. امّا اگر دروغ است، و من هم حرف ات را باور نمی کنم، پس ناراحتی و تأسف کودک دوچندان است، زیرا در می یابد که اولاً دروغ گفته است، و ثانیاً در کنار افرادی است که حرف اش را باور نمی کنند.
بسیاری از والدین از گفتن جمله ی: «حرف ات را باور نمی کنم.»، به فرزندان خود وحشت دارند، آنها از این می ترسند که با گفتن این جمله، اعتماد و اطمینان متقابل شان از بین برود. امّا گفتن این جمله بسیار مفید و کارساز است. در برابر این جمله، بچه ها هیچ حرفی برای گفتن ندارند-آنها تنها می توانند از خود دفاع کنند. ما به هیچ وجه آنها را دروغگو خطاب نمی کنیم،تنها می گوییم که حرف شان را باور نداریم.این نحوه ی برخورد،آنها را به تفکّر وا می دارد.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی رفیقت میگه نه بابا من جنبم بالاست😂
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوریگامی
خرگوش
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
کندویی ها
این قسمت زنبور سالم
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
مصرف اب و اب بازی - @mer30tv.mp3
3.58M
#قصه_شب
مصرف آب و آب بازی
😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸الهی درهای مهربانی همیشه
💖به روی دلهـاتـون بـاز بـشـه
🌸الهی نسیم عشق
💖نوازشگر لحظه هاتون بـاشـه
🌸الهی همیشه خــدای مهربون
💖هـواتـونـو داشتـه بـاشـه
🌸صبحتون پر شور و نشاط
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️مجموعه شعرهای #هرجا_میشه_نماز_خوند
🔸️این قسمت: قله کوه
🌸گروه کوهنوردان
🌱با شور و شوق و لبخند
🌸با کولهبار بسیار
🌱رو قله ایستادهاند
🌸رو قله و دامنه
🌱نشسته برف انبوه
🌸خورشید خانم رسیده
🌱بالای قله کوه
🌸یکی از اونها اونجا
🌱اذون میگه چه زیبا
🌸سپس همه میخوانند
🌱نماز ظهر و عصر را
🌸خداجون مهربون
🌱هر جا باشیم پیش ماست
🌸حرف زدن ما با اون
🌱چه راحت و چه زیباست
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_کودکانه
🌼ابراهیم و گنجشک
نقل می کنند که وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ایشان مشاهده کرد که گنجشکی مرتب بر فراز آتش پرواز می کند از او پرسید: ای پرنده چه کار می کنی پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
حضرت ابراهیم (ع) گفت: ولی حجم آتش در مقایسه آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
پرنده پاسخ داد: می دانم ولی من به تکلیفم عمل می کنم و می خواهم اگر روز قیامت از من سوال شد روزی که پیامبر خدا در آتش بود تو چه کار کردی، بگویم هر آن چه می توانستم انجام دادم...
...بعد از جواب دادن به ابراهیم(علیه السلام) گنجشک با خودش فکر کرد:" حتما ابراهیم می دانست که من با چه قصدی، این کار را انجام می دهم؛ ولی با پرسیدن می خواست حجت تمام شود! خواست قلبش در این معرکه آتش آرام بگیرد". بعد از این فکر که به کسری از ثانیه از مغز کوچک کنجشگ گذر کرد؛ او دوباره به سمت چشمه رفت . دوباره منقار کوچک خود را از آب زلال چشمه پر کرد. چند بار همین اتفاق افتاد. چشمه... آتش... آتش...چشمه... دیگر بال های گنجشک طاقتی برای بال زدن نداشت! با توان کمی که داشت، سعی می کرد؛ باز هم یک بار دیگر، به سمت چشمه برود و آب را در منقار بگیرد و روی آتش بزرگ کفر بریزد. در آخرین بار که با سختی بال می زد؛ وقتی هنوز بالای آتش بزرگ بود، دیگر توانش تمام شد و کمی ، فقط کمی، ارتفاعش کم شد. هنوز از روی آتش بزرگ رد نشده بود . به خاطر همین چندتا از پرهایش شروع به سوختن کرد. درد زیادی را در بالش احساس می کرد. اما سعی کرد با سریع تر بال زدن، آتش را خاموش کند.کمی از بالش سوخته بود و بوی گوشت سوخته به مشامش می رسید؛ ولی گنجشک به این سختی ها اهمیتی نمی داد! برای او انجام ظیفه اش مهم تر بود!
با تمام سختی ای که داشت یک بار دیگر به سمت چشمه رفت و باز هم به اندازه یک منقار آب برداشت. داشت به پاهای کم رمقش فشار می آورد که بلند شود و پرواز را شروع کند؛ تا بتواند اوج بگیرد و آب را بر روی آتش عظیم بریزد. اما دیگر توانش به او اجازه نداد. گنجشک با پرهای سوخته و منقاری که دیگر نمی توانست آب را نگه دارد؛ به صورت بر زمین خورد! منقارش تیر کشید. بال های سوخته اش هم درد زیادی داشت؛ ولی هیچ دردی برایش از این سخت تر نبود که ابراهیم اش در آتش بسوزد! همین طور به آتش در حال زبانه کشیدن نگاه می کرد و اشک از گوشه چشمان کوچکش سرازیر بود. با نگاه بی رمقش در بین آتش به دنبال ابراهیم بود تا شاید بتواند در آخرین لحظه های حیات کوتاهش باز هم ولی خدا را ببیند!
گنجشک نگران و نیمه جان به سمت آتش نگاه می کرد. کم کم چشم هایش بسته می شدند که ناگهان نسیم خنکی وزید!
- آه خدایا چه نسیم ملایمی! چه قدر زیباست که چشمهایم را باز کنم و خود را در بهشت تو ببینم!
با همین خیال گنجشک چشمان خود را باز کرد و به یکباره در مقابل چشمان خود زیباترین باغی را که تا به حال می توانست ببیند؛ دید! باغی که از تمام تصورات گنجشک کوچک زیباتر بود!
_خدای مهربان من یعنی من در بهشتم؟
همین سوال باعث شد که برای پرواز تکانی به خود بدهد! اما درد...درد...
_آآه... در بهشت که درد نیست!
با کمی دقت متوجه شد که تمام چوب هایی که تا لحظه ای قبل، خود هیزم آتش کفر بودند، تبدیل به این باغ زیبا شده بودند و اینجا همان معرکه آتش کفر است!
_ابراهیم! ابراهیم کجاست؟
به دنبال خلیل خدا گشت و او را سلامت دید؛ که سراسیمه از آتش بیرون آمده و به سمت گنجشک می آید. ابراهیم(علیه السلام) گنجشگ کوچک نیمه جان را بر روی دستان خود بلند کرد. چشمان گریان ابراهیم، گنجشک کوچک نیمه سوخته را تماشا می کرد و لبخندی مهربان بر لب های خلیل خدا بود.
گنجشک که دیگر توانی برای ماندن نداشت با آوازی محزون این طور خواند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻