eitaa logo
کودکانه
46.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
😁🖌 گربه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی افسرده ای ولی واست مهمه تو فیلم خوب بیفتی😂 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند برش کاغذ به نظرتون کاغذ رو چطوری برش زده که اینطوری از هر طرف نشون میده به هم وصله؟ بیا با هم ببینیم و کلکش رو یاد بگیریم😁 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
احترام - @mer30tv.mp3
4.24M
احترام 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خـدایـا 🙏 امروز در رحمتت را به روی تک تک دوستان و عزیزانم بگشا بهترین احـوال بهترین موفقیت بهترین نعمت ها بهترین فرصت ها و بهترین عاقبت را نصیبشان بگردان آمین سلام صبحتون بخیر 🌱 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر بزغاله 🌸چرا بزغاله‌ی من 🌱دویدی باز جلوتر 🌸فکر می‌کنم که روزی 🌱تو گم می‌شوی آخر 🌸همیشه توی فکرم 🌱چه قد هستی تو خندان 🌸خودت را می‌کنی هی 🌱میان بیشه پنهان 🌸از این می‌ترسم آخر 🌱تو روزی جا بمانی 🌸میان کوه و دره 🌱تک و تنها بمانی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌼حضرت یوسف حالا برو بخواب، برو پسرم. حضرت یوسف دوباره خوابید. این در حالی بود که یکی از برادرهای حضرت یوسف، همه ی حرف‌های آن‌ها را شنیده بود. او از شدت ناراحتی و عصبانیت دندان‌هایش را به هم فشار می‌داد و آن قدر منتظر شد تا صبح شد. وقتی همراه دیگر برادرهایش گوسفندها را برای چرا به صحرا برد،با ناراحتی گفت: -صبر کنین با همه تون کار دارم. برادرها ایستادند و یکی از آن‌ها که یهودا نام داشت گفت: -شمعون تو امروز چته؟ شمعون رفت گوشه ای نشست و با ناراحتی چند تکه از علف‌ها را با دستش کند و گفت: -از دیشب تا حالا خوابم نبرده. همه کنارش نشستند و یکی از آن‌ها گفت: -خب حرف بزن بگو ببینم چی شده. شمعون گفت: -دیشب یوسف از خواب بیدار شد و خوابش را برای پدر تعریف کرد، اونا نمی دونستن که من بیدارم و حرفاشونو می‌شنوم. یهوادا گفت: -یوسف چه خوابی دیده؟ آن‌ها چه گفتن؟ شمعون گفت: -یوسف در خواب دیده که یازده ستاره و ماه و خورشید به او سجده کردن و پدر به او گفت، او در سال‌های آینده به مقام بزرگی می‌رسه که همه بهش باید احترام بذارن حتی ما. برادرها با تعجب به هم نگاه کردند. شمعون گفت: -خودم با همین گوش‌های خودم شنیدم که پدر به او گفت، او به مقام پیامبری می‌رسه. همه عصبانی شده بودند. یهودا گفت: -این امکان نداره. فکرش هم عذاب آوره. یکی دیگر گفت: -من هیچ وقت به او احترام نمی ذارم. او از همه ی ما کوچکتر است. برادر دیگر گفت: -چرا او باید پیامبر ما باشه. من که قبول ندارم. به جای این که یکی از ما پیامبر بشیم و جانشین پدر باشیم یوسف پیامبر باشه. شمعون گفت: -پدر همین طوری هم ما رو دوست نداره و یوسف رو بیشتر از همه مون دوست داره. دیگه وای به حال این که یوسف به مقام برسه.من که خیلی از این موضوع ناراحتم و بدم اومده. شمعون گفت: -یوسف برادر ما نیست. وقتی پدر بیش از حد به او توجه می‌کنه. دلم می‌خواد بگیرم بزنمش. آن‌ها به شدت عصبانی و ناراحت بودند و به حضرت یوسف حسودی می‌کردند. آن‌ها از یوسف بدشان می‌آمد و سعی می‌کردند او را اذیت کنند. یک روز عصر وقتی از چراگاه به خانه برگشتند، حضرت یوسف داشت با پیراهن نو خود بازی می‌کرد. شمعون در گوش یهودا گفت: -این پیراهن را می‌بینی؟ یهودا گفت: -خیلی آشناست. یکی از برادرها گفت: -حواستون کجاست این همان پیراهن پیامبری است که پدر داشت. شمعون گفت: -پس چرا اونو به یوسف داده؟ یهودا گفت: -دیگه خسته شدم. اصلا حوصله ی یوسف را ندارم. آن‌ها از دیدن آن پیراهن که تن حضرت یوسف رفته بود آن قدر ناراحت شده بودند که دیگر تحمل هیچ چیز را نداشتند و دیگر نمی توانستند حتی یک لحظه هم حضرت یوسف را ببینند. حضرت یوسف، مهربان بود و همه ی برادرهایش را دوست داشت و دل پاکی داشت اما برادرهایش تحمل نداشتند و قلب‌هایشان از حسادت سیاه شده بود. آن‌ها هر وقت با هم تنها می‌شدند از حضرت یوسف بد می‌گفتند. شمعون لگدی به یک سنگ زد و گفت: -من دیگه تحملشو ندارم باید کاری کنیم. اگه همین طوری پیش بره. این خواب و حرف‌های پدر واقعیت پیدا می‌کنه. یهودا گفت: -اگه یوسف نباشه، برای ما بهتره، پدر دیگه یوسف رو فراموش می‌کنه. ... 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
شاتوت برای بهبود سلامت هاضمه: یبوست را کاهش می دهند و همچنین روش بسیار خوبی برای کم کردن وزن هستند. چنانچه در بخش های قبلی سلامت نمناک و در میان نسخه های درمان یبوست گفته شد شاتوت حاوی مقدار زیادی فیبر رژیمی است.بدن شما به فیبر رژیمی نیاز دارد، تا هضم مناسبی داشته باشد و به تسکین یبوست, نفخ شکم و گرفتگی عضلات شکم کمک می کند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه تیغی و اعداد از این ایده برای آموزش اعداد و شمارش اعداد به بچه ها استفاده کنید. یک جوجه تیغی بکشید و روی بدنش جای خارها رو به صورت دایره ای برش بزنید داخل دایره ها به تعداد مختلف دایره یا شکل بکشید. حالا با استفاده از کاغذ رنگی مخروط های کوچکی به عنوان خارهای جوجه تیغی درست کنید اعداد رو روی اون ها بنویسید تا بچه ها هر خار رو در جای مناسب از بدن جوجه تیغی جایگذاری کنن. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
عشق به فرزند، ابداً به این معنا نیست که هر چه او خواست را فراهم کنید!!! هر انسانی از کودکی باید با محدودیت های دنیای پیرامونش آشنا شود و خودش را با محیط هماهنگ کند. و بداند همیشه همه چیز مطالبق میلش نیست و ناکامی را تجربه کند. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
داخل یخچال هایی که تلویزیون تبلیغ میکنه😂 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهی بادکنکی بادکنک های کوچولوی رنگی رو با آب پر کنید و با ماژیک به شکل ماهی تزئین کنید. حالا داخل یک بطری بزرگ آب و کمی رنگ آبی بریزید. بادکنک ها رو داخل بطری بندازید و درش رو محکم ببندید. بچه ها از دیدن این ماهی های رنگی شناور در آب حسابی ذوق زده میشن.
گردش در باغ وحش_صدای اصلی_429745-mc.mp3
4.12M
گردش در باغ وحش 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحتون قشنگ روزی سرشــار از خیروخوشى براتون آرزو میکنم دلتون شاد و روز و روزگار بر وفق مرادتون 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🔸️شعر عنكبوت 🌸تو زیر زمین خونه 🌱یه عنکبوت خوابیده 🌸هزارتا تار نازک 🌱به دور خود پیچیده 🌸خونه‌اش شبیه توره 🌱این عنکبوت تنها 🌸فکر می‌کنم درست کرد 🌱خودش اونو در این‌جا 🌸نشسته توی خونه 🌱از صبح تا شب می‌بافه 🌸کلاه و شال و ژاکت 🌱با تارهای اضافه 🌸ببین حالا بیداره 🌱خیال کنم کلاهه 🌸داره می‌بافه چیزی 🌱عجب کلاه ریزی 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
👆 🌼حضرت یوسف آن روز شیطان همه ی برادرها را فریب داده بود و تصمیم خودشان را گرفتند. شب وقتی حضرت یعقوب داشت توی حیاط به ستاره‌ها نگاه می‌کرد همه دورش جمع شدند و از این که حضرت یوسف روی پای حضرت یعقوب نشسته بود هر کدام به همدیگر نگاه کردند و حسودی شان شد. همه به حضرت یعقوب سلام کردند و حضرت یعقوب هم جواب آن‌ها را داد. شمعون گفت: -پدر اگه اجازه بدی. می‌خوایم چیزی بگیم. حضرت یعقوب به آن‌ها نگاه کرد و گفت: -خب بگین. یهودا گفت: می خواهیم یوسف هم فردا با ما به چراگاه بیاد. حضرت یوسف با شنیدن این حرف سرش را از روی پای حضرت یعقوب بلند کرد و به آن‌ها نگاه کرد. شمعون گفت: -اگه یوسف با ما بیاد خیلی خوش می‌گذره. حضرت یعقوب گفت: من اجازه نمی دم. شمعون در حالی که سعی داشت عصبانیت خودش را پنهان کند گفت: -اما پدر، اجازه بده. ما می‌خوایم یوسف هم با ما بیاد. چرا به ما اعتماد نداری. ما از یوسف به خوبی مراقبت می‌کنیم. او هم برادر ماست و دوست داریم در کنارمان باشه. حضرت یعقوب گفت: -من می‌ترسم شما حواستون به یوسف نباشه و گرگ یوسف رو بخوره. یهودا گفت: -اصلا نگران هیچ چیز نباش ما حواسمون به یوسف هست و به خوبی ازش مراقبت می‌کنیم. بالاخره با اصرارهای زیاد حضرت یعقوب قبول کرد تا یوسف هم فردا صبح با آن‌ها برود. صبح، حضرت یوسف از خوب بیدار شد و برای رفتن همراه برادرهایش آماده شد. حضرت یعقوب بار دیگر سفارش‌هایش را به برادرهای حضرت یوسف کرد و با ناراحتی راضی شده بود که حضرت یوسف با آن‌ها برود. آن‌ها خداحافظی کردند و رفتند. برادرها نزدیگ چاهی رسیدند و نشستند. گوسفندها داشتند علف می‌خوردند. برادرها نگاهی به هم انداختند و هر کدام به یکدیگر اشاره می‌کردند تا یکی شروع کننده ی نقشه باشد. بالاخره یکی از آن‌ها بلند شد و گفت: -پس چرا این قدر معطل می‌کنین. حالا که بهترین زمان گیرمون اومده نشستین و همدیگه رو نگاه می‌کنین. همه بلند شدند و به طرف حضرت یوسف رفتند. حضرت یوسف داشت بازی می‌کرد که سیلی محکمی خورد و روی زمین افتاد. او با ناراحتی گفت: -برای چی منو می‌زنین. شمعون گفت: -می خوایی بدونی که چرا کتکت می‌زنیم. چون تو همه چیز رو از ما گرفتی. از تو و برادرت بنیامین بدمون می‌یاد. اگه تو نباشی همه ی مشکل‌های ما حل می‌شه. حضرت یوسف گفت: -شما دارین اشتباه می‌کنین. آخه چرا حسودی می‌کنین. من که کاری نکردم! پدر همه ی شما را دوست داره و من هم خودم شما رو دوست دارم. شما به پدر قول دادین. حضرت یوسف هر چه می‌گفت، آن‌ها تصمیم خودشان را گرفته بودند. سر و صورت حضرت یوسف زخم شده بود و خون می‌آمد. آن‌ها پیراهن حضرت یوسف را از تنش بیرون آوردند. حضرت یوسف گفت:... ... 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ترکیب موز و عسل (در قالب شيك) یکی از بهترین راههای درمانی ضعف است ،در این ترتیب موز کمک می‌کند تا معده آرام شود و عسل باعث افزایش سطح قند خون میشود! 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
هدایت شده از قاصدک
در بندِ کسی بــــاش... که در بندِ { حسیــــن } است...💍❤️ مـا انگشتـرِ آرزوهاتو به واقعیت تبدیـل می‌کنیم 💫 دوست داری انگشترت چطـوری باشه؟☺️ شما بگو، ما برات می‌سازیم ❤️ تولیدی انگشتر سفیر اینجاست🌸 👇 https://eitaa.com/joinchat/3039232081C2859c5fac1 ارسال ضمانت واصالتم داریم وقیمتامون کف‌بازاره💚👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمرکز دو‌ دستی نوارهای کاغذی رو در دو رنگ به بچه ها بدید، هر رنگ‌ رو با یکی از دست هاشون بگیرن حالا نوارها رو ضربدری روی میز قرار بدن تا یکی در میون از هر رنگ‌ روی میز قرار بگیره و در نهایت طوری اون ها رو جمع آوری کنن که باز هم در هر دستشون یک رنگ‌ باشه. این بازی ساده تمرکز و‌ دقت بچه ها رو بالا میبره. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
😁🖌 قلعه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
⭕️ کودک درمانده تربيت نكنيد! جملاتی مانند "هميشه كارت خرابكاريه" "هيچ وقت حرفمو گوش نميدی" "يكبار ازت يه كارى خواستما ببين چكار كردى" به كودكان درمانده بودن را مي آموزد. از كلمات "هيچ وقت" يا "هميشه" برای نشان دادن بدى كار كودک استفاده نكنيد. ✔️ فرزندتان روزانه صدها كار درست و چند كار اشتباه انجام می دهد، درست شبيه شما و بقيه انسانها، غلو نكنيد فرزندتان باور ميكند كه هميشه بد است و هيچ وقت خوب نيست و كم كم درمانده خواهد شد. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جابه جایی اشیا با پا تعدادی لیوان پلاستیکی یا اسباب بازی نرم و کوچک رو روی زمین قرار بدید بچه ها باید همینطور که اون ها رو با پاشون نگه داشتن بپرن و اون لیوان یا وسیله رو جا به جا کنن. 📌 می تونید با استفاده از چسب کاغذی مسیر و محدوده ی حرکتشون رو روی زمین مشخص کنید. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻