✳️ و اما قلم...
همهٔ حرف و سخنهای عالم، از همین سیودو تا حرف درست شده است؛ به هر زبان که بنویسی اصل قضیه فرق نمیکند. هر چه فحش و بدوبیراه هست، هر چه کلام مقدس داریم -حتی اسم اعظم خدا- همهشان را با همین سیودو تا حرف مینویسند. میخواهم بگویم مبادا یکوقت، این کورهسوادی که داری جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سیودو تا حرف است، حکم قتل همه بیگناهها و گناهکارها را هم با همین حروف مینویسند. حالا که اینطور است مبادا قلمت به ناحق بگردد و این حروف در دست تو یا روی کاغذت بشود ابزار کار شیطان.
#جلال_آلاحمد
#ن_والقلم
انتشارات رواق
صص ۳۳ و ۳۴.
.....
......
✳️ وقتی جلال ذوقزده شد!
با جلال رفتیم قم. سر یککوچه نگه داشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری می روی؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم میروم پیش خمینی!»
-بعد از ۱۵ خرداد بود؟
بله توی آن اوضاع! گفتیم «آنجا چرا؟» گفت: «بعداً میگویم». خلاصه توی ماشین منتطر ماندیم. بعد از چند دقیقهای آلاحمد آمد.
دیدیم یک کتابش را اینطرفی پرت کرد، یکی را آن.طرفی.
گفتیم: «پس چه شد؟» فریاد زد: «آی! #خمینی [جگر] دارد این هوا!» دستش را به اندازهٔ یک هندوانه باز کرد و [ادامه داد]: « #مصدق [جگر] دارد این.قدر!» و به اندازهٔ یک ارزن را نشان داد...
#محمود_گلابدرهای
#یادآور [کتاب ماه]
شماره سوم: شهریور، مهر و آبان ۱۳۸۷
#مگر_روشنفکر_بود_که_بترسد؟
گفتوگو درباره #جلال_آلاحمد
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
صفحه ۷۴.
....
....