2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شاعری علیه اشرافیت!
🔹قطعنامه ۵۹۸ که پذیرفته شد، بعضیها باورشان آمد که جنگ تمام شده! میخواستند برای خودشان زندگیِ بدون درد و دغدغهای را تجربه کنند. با عافیت، در اشرافیت. برخی هم از راهِ آمده پشیمان شده بودند.
🔸برای توجیه عافیت و اشرافیتشان لازم بود که دین را از سیاست جدا کنند، #مردم را به حاشیه برانند، خودشان را ستون انقلاب و یار امام بنامند، #حزبالله را سرگرم روضه و دعا و مستحبات کنند، و خلاصه آنکه اسلام مردم را آمریکایی کنند!
🔹اما شاعری پرشور، با شعرهایش به جنگ این ریا و تزویر آمد. نوار کاستهایش دستبهدست میچرخید، خودش هم شهر به شهر میگشت تا از اسلامی دیگر بگوید. #اسلام_ناب_محمدی.
🔸شعرهایش تجسم جنگی تاریخی بود که بار دیگر آغاز شده بود. #جنگ_فقر_و_غنا، استضعاف و استکبار، #عدالت و #تبعیض، #سادهزیستی و اشرافیگری، مبارزه و عافیتطلبی و...
🔺۱۹ سال از درگذشت #محمدرضا_آقاسی میگذرد، اما شعرهایش تنها وضعیت آن روزها را بازنمایی نمیکند، بلکه بسیاریشان هنوز تازه و حرف روز است!
برای شادی روحش فاتحهای بخوانید.
خبر آمد، خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید... شاید
پرده از چهره گشاید... شاید
دستافشان پایکوبان میروم
بر درِ سلطان خوبان میروم
می روم بار دگر مستم کند
بیسر و بیپا و بیدستم کند
میروم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رُخی، مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمام خویش را؟
با همه لحن خوشآواییام
در به در کوچهی تنهاییام
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمهی تو از همه پُرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایهی ما میشدی
مایهی آسایهی ما میشدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسایل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینهی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم... لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامهی جان منست
نامهی تو خط امان منست
ای نگهت، خاستگه آفتاب
بر من ظلمتزده یکشب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رُخت بنگرم
ای نفَست، یار و مددکار ما
کی و کجا وعدهی دیدار ما؟
#محمدرضا_آقاسی
🌱🌱🌱
....
....