eitaa logo
💜 💚مرکز فرهنگی💚💜 خانواده آذربایجانشرقی
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
106 فایل
💙همراهیتان موجب افتخار ماست 💙 💑خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا🌹 #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇💚 @admin1_Markaz لینک کانال 💚 @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 06-قرآن 🎙 سخنران : استاد قرائتی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨💫✨💫✨ تنهایی و گرما یادم رفت.دستم را بردم توی حوض و کمی آب پاشیدم روی آب ،کلاغ سرش را بالا آورد و نگاهم کرد.بعد بی توجه به من پر زد و رفت؛بدون اینکه از من ترسیده باشد .بلند شدم و رفتم پای درخت توت،سرم را گرفتم بالا تا بلندترین شاخه اش را ببینم .خیلی بلند بود هی سرم را بردم عقب ،خیره شدم به آفتاب که نورش چشمم را زد ؛ناخودآگاه بستمشان.وقتی چشم هایم را باز کردم،اول کمی سیاهی رفت،بعد خیلی زود دوباره توانستم واضح اطرافم را ببینم .دست کشیدم روی تنه درخت ؛زبر بود.حواسم پرت مورچه هایی شد که رویش راه می رفتند .انگشتم را گذاشتم جلوی راهشان؛مسیرشان را عوض کردند .هر کاری می کردم ،از یک طرف دیگر راه پیدا می کردند.دست از سرشان برداشتم ،کلاغی هم روی درخت نبود ؛البته خبر داشتم که جوجه کلاغ ها توی لانه شان تنها هستند.دستم را گرفتم به تنه ی درخت و خودم را به زحمت کشیدم نزدیک میخ اول .قدم کوتاه بود و تا بخواهم خودم را برسانم به میخ بعدی،کشیده شدم به درخت و پوست دستم زخم شد ،دودستی درخت را بغل کرده بودم تا نیفتم .دستم می سوخت،ولی اهمیت ندادم.می خواستم هر طور شده به آن لانه ی گردی که روی شاخه جا خوش کرده بود برسم ،که رسیدم.اولین جوجه را برداشتم و انداختم داخل یقه لباسم .داشتم بهش می گفتم می برمت پایین و با هم بازی می کنیم و جفتمان از تنهایی در می آییم ،که دو تا قار قار کرد و هیچ نفهمیدم که یک دسته کلاغ سیاه زشت یکهو از کجا پیدایشان شد.مستقیم داشتند می آمدند سمت من،حسابی ترسیدم ،جوجه را انداختم داخل لانه اش و هول هول پایین آمدم.از میخ یکی مانده به آخر پریدم پایین و سکندری خوردم و افتادم پای درخت ،دست زخمی ام کم بود ،پایم هم گرفت به یک شاخه کوچک و خراش برداشت.اهل گریه و زاری نبودم .سریع خودم را جمع و جور کردم و دویدم سمت اتاق،رفتم تو و در را پشت سرم چفت کردم و نشستم همان جا پشت در،صدای تالاپ تلوپ قلبم را می شنیدم .کوتاه و بریده بریده نفس می زدم .دلم کمی آب می خواست ،زبانم چسبیده بود بیخ گلویم و لب های خشکم چسبیده بودند به هم ولی جرئت نداشتم از جایم تکان بخورم .کلاغ ها یک جوری با نوکشان به در می زدند که ته دلم خالی شد.فکری شدم که اگر چند تا نوک دیگر بزنند،راستی راستی در سوراخ می شود.ترس برم داشته بود که جواب آقاجان را چه بدهم ،تا اینکه خودشان خسته شدند و رفتند ؛مثل مورچه ها که حتما بالاخره یک جایی خسته می شدند و دست از دانه بردن بر می داشتند ولی کی اش را نمی دانستم .این مورچه های بیچاره ،همیشه ی خدا یک چیزی روی دوششان بود انگار بلد نبودند بدون بار کشیدن راه بروند ؛مثل خودم،که نمی توانستم شکل خیلی از دخترها سرم را پایین بیندازم و مشغول کار خودم باشم ،انگار یک چیزی مدام توی سرم قل می خورد و برای هر چیزی دست می جنباندم و شیطنت می کردم .از داستات کلاغ ها درس عبرت نگرفتم ؛فقط باور کردم که اگر کمی دیر جنبیده بودم ،نوک یکی از کلاغ ها می خورد توی چشمم و کور می شدم . ❤️ ادامه دارد.... 💫 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.mp3
9.29M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز 12 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 🤲🏻 دعای روز دوازدهم 🕊اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین.☘ 🕊خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنى بیاراى و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه مى‌ترسم ایمنى ده، به نگهدارى‌ات اى نگهدارنده هراسندگان.☘ 🌺جزء دوازدهم 12 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze12.mp3 ❤️ 👌 🔷نجات مؤمنین، وعده حتمی خداست ⭕️ یک نکته کلیدی از جزء 11 ✨ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ  کَذَالِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ(103- یونس علیه‌السلام) 🔹این آیه، وعده امید بخش خداوند متعال به مؤمنین است که اگر به واقع مؤمن بودند یعنی در عقیده به اصول دین باور داشتند و در عمل به قدر توان به دستورات دین عامل بودند؛ خداوند آن‌ها را در زمانی که قرار شده عذابی نازل شود و کافران را نابود کند از خطر حفظ کرده و نجات می‌دهد. 💥بنا بر این اصل در قانون خدا هیچ‌گاه تر و خشک با هم نمی‌سوزند و عذاب تنها دامن‌گیر کافران و تبهکاران می‌شود. 💞@MF_khanevadeh
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ ✨ ❤️ امیرالمومنین امام علی «علیه السلام»⇩: ↫◄✙روزه قلب بهتر از روزه زبـــــــــان و روزه بهتر از روزه شکم است.. 📚{غررالحکم ج۱ ص۴۱۷} 🔵احکام شرعی ‼️تمکن مالی بعد از زمان اداء کفاره 🔷کسی که بخاطر عدم توانایی بر روزه و غذا دادن به فقیر، وظیفه‌اش استغفار است، اگر بعدها تمکن پیدا کرد که روزه بگیرد یا به فقرا غذا دهد، احتیاط آن است که این کار را بکند، اگرچه کفایت استغفار، بعید نیست. 📕منبع: leader.ir 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 💞 @MF_khanevadeh ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌
👬👭👬👭👬 حدیث شریفی است در من لایحضره الفقیه، از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نقل شده. می‌فرماید فرزندتان به سه سالگی که رسید به او لااله الا الله یاد بدهید. سوال مجری: یعنی چی لااله الّا الله یاد بدهید؟  حاج آقا: مفهوم لااله الّا الله. پس ما بچه که سه ساله شد، با ذکر لااله الّا الله آشنا می‌شود. با مفهومی به نام خدا آشنا می‌شود. حتی به اندازۀ تکرار زبانی آن. بچه اسباب‌بازی را می‌شناسد، پدر و مادر را می‌شناسد، و خواهر و برادر را می‌شناسد، دیگرانی را هم می‌شناسد به عنوان دیگران در سه سالگی. حالا آنجا باید با نام خدا آشنا بشود. آن هم به شیوۀ ذکر لااله الّا الله، نه با اذکار دیگری مثل الله اکبر، الله رحمن، نمی‌دانم خیلی از کلمات دیگر.  مجری: آها خود لااله الّا الله موضوعیّت دارد.  حاج آقا: موضوعیّت دارد. این ذکر را باید به بچه یاد بدهیم........ [ادامه دارد..........]📝 ✍ 💞@MF_khanevadeh
📚 جارو برقی به تو چشمک می‌زند! از تو می‌خواهم تا خانه را جارو کنی! من از تو می‌خواهم حساب کنی وقتی خانه را جارو می‌کنی چند قدم بر می‌داری! حتما می‌گویی: آقای نویسنده، ما جارو کردن را به خاطر این که دلت نشکند قبول کردیم، دیگر دست بردار، چه کسی حوصله دارد حساب کند که برای جارو کردن اتاق چند قدم بر می‌دارد؟ شما نمی دانی که من می‌خواهم بدانم خداوند به شما ثواب چند حج و عمره می‌دهد؟ پیامبر (صلی علیه و آله) فرمود: «هر کس که به خانواده خود خدمت کند به عدد هر قدمی که بر می‌دارد، خداوند به او ثواب حج و عمره می‌دهد». [۱] می بینم که با عشق طواف کعبه، خانه را جارو می‌کنی! به راستی ما چه دین کاملی داریم و خودمان خبر نداریم! افسوس که ما را سرگرم کردند تا نفهمیم پیرو چه دینی و آیینی هستیم! تو را به خدا، انصاف بده آیا با عمل کردن به همین یک حدیث، زندگی‌های ما شیرین تر نمی شود؟ آیا مشتاق هستی خاطره ای از زندگی حضرت علی (علیه السلام) برایت نقل........ [ادامه دارد........] ✍ 💞@MF_khanevadeh
🔻اهميّت احسان به پدر و مادر 🍀🍀حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد : احسان و نيكي به پدر و مادر به عنوان حسن معرفت و شناخت شايسته ي بنده به خداوند است [ انسان وقتي معرفت صحيح به خداوند متعال پيدا مي كند و مي يابد كه خداوند متعال حرمت داري كردنِِ فرزند نسبت به پدر و مادر را بسيار دوست دارد اهتمامش به اين مسأله بيشتر خواهد شد ] .🍀🍀 ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇 http://shamiim.ir/a/29198/ 💞@MF_khanevadeh
انسان شناسی_۴۷.mp3
12.34M
۴۷ ۱ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه، و که بهش عمل کنی؛ امّـــا ❗️ ۲ـ گاهی وقتها میدونی چه کاری درست و حقّه؛ امّـــا که بهش عمل کنی ❗️ دلیلِ این " نتونستن‌ها " و این " نخواستن‌ها " چیه؟ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ موضوع : 07-نیاز بیشتر به خدا 🎙 سخنران : استاد قرائتی همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید: 👉 https://shamiim.ir/Category/List 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨💫✨💫✨ آدم اصلی زندگی من،مادرم بود؛یک زن ساده و معمولی .بچه ای که بست بنشیند یک گوشه و شیطنت نکند ،بچه نیست.مادر هم هر چند خیلی با حوصله و صبور باشد ،بالاخره گاهی دادی می زند اما من ،یک بار اخم توی صورت مادرم ندیدم ؛حتی در مقابل تشرهای آقاجان ،خودش را سپرم می کرد احترام سیادت آقا جان سر جایش ،ما را هم به حرمت سادات بودنمان ،روی چشم هایش نگه می داشت .با در و همسایه آن قدری رفت و آمد می کرد که پای غیبت و تهمت به خانه مان باز نشود .سر این چیزها با کسی شوخی نداشت بد کسی را نه می گفت و نه می خواست.هیچ وقت هم بیکار ندیدمش پای حوض نشستن و رخت و لباس شستن و بردار و بگذار کارهای خانه ،بد اخلاق و بی حوصله اش نمی کرد .هنوز هم نفهمیدم چطور می توانست همیشه آن قدر ارام و مهربان باشد . من تا خیلی سال فکر می کردم اسم مادرم عزیز است بس که همه عزیز صدایش می کردند آقاجان ،ننه اقا،همسایه ها،همه ،بعدا فهمیدم عزیز وصفش بوده ،نه اسمش.نامش زهرا بود. ننه اقا مادر بزرگ پدری ما بود و با ما زندگی می کرد،ان موقع خیلی هاسواد خواندن و نوشتن نداشتند و این عیب نبود ؛اما ننه آقا سواد قرانی داشت .همیشه خدا کتاب دعا و قرانش کنارش بود،خودش هم پشت دستگاه نخ ریسی ،چادر شب می بافت.روزش آن شکلی می گذشت .گاهی صدایم می زد و می گفت "اشرف سادات؛امروز چند شنبه اس؟"کمی فکر می کردم و لب هایم را به هم فشار می دادم و با انگشت هایم می شمردم و مثلا می گفتم دوشنبه بلند صدا می زد یا قاضی الحاجات و هی تکرارش می کرد ،هوا هم که تاریک می شد وضو می گرفت و با ان جثه ی کوچک دراز می کشید توی رختخوابش و لب هایش به ذکر می جنبید تا خوابش ببرد. سحر،ناله ی ضعیفی به گوشمان می خورد با صدای نماز شب خواندنش و العفو گفتن های ننه آقا پهلو پهلو می شدیم تا آقا جان برای نماز صبح صدایمان کند به جز ننه آقا ،پدر و مادرم را هم همیشه موقع اذان پای،سجاده می دیدم .ما هم از بچگی ایستادیم کنارشان و یاد گرفتیم . نماز صبح که می خواندیم ،دیگر روز ما شروع می شد ما یعنی من،فاطمه و مادرم ،دو تا خواهر باید بسم الله می گفتیم و نخ می کشیدیم و گره می زدیم به قالی نصفه نیمه مادرم هم مشغول کارهای خانه می شد.اول صبحی ،آفتاب هنوز نرسیده وسط آسمان ،حیاط را آب پاشی می کردیم ،بوی کاهگل دیوار ها بلند می شد ،تا ذغال های داخل سماور خوب سرخ شوند و آب جوش بیاید ،زیرانداز را که یک تکه گلیم کهنه بود،پهن می کردیم زیر درخت توت و صبحانه می خوردیم ،این ها برای تابستان بود. زمستان سوز سرما استخوان می ترکاند.همان رفت و آمد از اتاق تا مطبخ هم برایمان سخت می شد ،اما نشستن پای دار برای ما،وقت ،فصل یا سن و سال نداشت،فقط برای ناهار و شام از روی تخته بلند می شدیم .البته چشم مادرم را که دور می دیدم ،شیطنتم گل می کرد. ❣️ ادامه دارد..... 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_721038705925554895.mp3
8.79M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز سیزدهم ✨اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْذَارِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِين〗 خدايا مرا در اين ماه از آلودگيها و ناپاكي ها پاك كن، و بر شدني هاى مورد تقديرت شكيبايم گردان، و به پرهيزگارى و هم نشينى با نيكان توفيقم ده، به ياری ات اى نور چشم درماندگان✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 🍁صوت تندخوانی جزء سیزدهم باصدای معتزآقایی http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze13.mp3 ‌🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 💞@MF_khanevadeh
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️ 🌙بر هر نفست اشاره دارد رمـــضان بر عشق و عطــش نظاره دارد رمضان در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان ماه ضیافت الهی مبارک🌙 🌙سلام برماه خدا 🌙سلام برماه بندگی صلوات قشنگترین ذکرِ خدا بوده وُ هست🌸 عاملِ قبولیِ هر چه دعا بوده وُ هست🌸 هر که بر احمد و آلَش بِفرستد صلوات🌸 از بدی ها وُ بلا ها او رها بوده وُ هست🌸 دوستان همیشه همراه ؛ دراین ماه مبارک ،ماه پر برکت ،ماه بندگی همراهیمان کنید با ذکر شریف تا شاید لبخند رضایتی بر لبهای مولایمان بنشانیم 🌙 تعداد صلواتهایتان را در لینک ختم صلوات کانال مرکز فرهنگی خانواده آ.شرقی ثبت کنید👇👇👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/qte4 🌼🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ..🌼🌸 💞@MF_khanevadeh
👬👭👬👭👬 این چه‌کار می‌کند با روح بچه؟ عضوی از اعضای خانوادۀ او خواهد بود لااله الّا الله. حضور آن خدا را حس می‌کند، می‌تواند کم‌کم سؤال برایش ایجاد بشود که آن خدایی که غیر از او هیچ خدای دیگری نیست، آن خدا کیست؟ در سه‌سالگی ذکر لااله الّا الله باید به بچه آموزش داده بشود. ببینید در سه‌سالگی قبل از صداقت، قبل از از بین بردن حسادت. مثلاً در سه‌سالگی حسادت رو می‌آید. بچه تحت فشار قرار بگیرد کم‌کم عدم صداقت‌هایش هم ممکن است رو بیاید. تشویق و تنبیه، خیلی از این اتفاق‌ها می‌افتد، بچه واقعاً از سه‌سالگی یک‌جورهایی آغاز تربیتش است. یعنی آغاز آمادگی‌اش است برای پذیرش از بیرون. ولی ذهن او را ما می‌توانیم آشنا بکنیم. ذهنش دارد آشنا می‌شود با خیلی از پدیدها در درون خودش و در بیرون. اینجا ما ذکر خدا را می‌آوریم خدایی که نمی‌بیند، به اندازۀ ذکر باهاش ارتباط برقرار کند......... [ادامه دارد.........]📝 ✍ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺قال رسول الله - صلی الله علیه و آله  : مَنْ قَضی لِمُؤمنٍ حاجةً‌ قَضی اللهُ لَهُ حوائجَ كثیرةً أَدْناهُنَّ الجنَّةُ» «رسول خدا - صلی الله علیه و آله  فرمود: هر كس یك نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت های فراوان او را روا سازد كه كمترین آن بهشت باشد».  «قرب الاسناد، ص 119»🌺. 💠رزمایش همدلی کمک های مومنانه مرکزفرهنگی خانواده آ.شرقی 💠با حضور معاون هماهنگ کننده سپاه عاشورا، جناب سرهنگ گلمحمدزاده و مسوول محترم مرکز فرهنگی خانواده آ.شرقی جناب سرهنگ غفوری و جهادگران همیشه در صحنه برگزار شد. 💠 [جهاد ادامه دارد]🌷🌷🌷 💞 @MF_khanevadeh
📚 کنم ... مگر همه ما حضرت علی (علیه السلام) را الگوی خود قرار نداده ایم؟ ولی متأسفانه فقط به گوشه‌هایی از زندگی آن حضرت توجّه کرده ایم و هرگز به تمام زندگی آن حضرت دقّت نکرده ایم. یک روز رسول خدا (صلی علیه و آله) تصمیم گرفت که به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیه) برود و از دختر خود دیداری داشته باشد. وقتی پیامبر وارد خانه شد با چه منظره ای روبرو شد؟ او دید که حضرت علی (علیه السلام) کنار حضرت زهرا (سلام الله علیه) نشسته و با هم دارند با آسیاب دستی، گندم آسیاب می‌کنند. آن زمان که نانوایی وجود نداشت و زنان مدینه با آسیاب دستی گندم را آسیاب می‌کردند و نان می‌پختند و این کار مخصوص زنان خانه دار بود. حضرت علی (علیه السلام) را نگاه کن که چگونه در کارهای خانه، همسر خود را کمک می‌کند! من و تو هم اگر حضرت علی (علیه السلام) را الگو قرار داده ایم بایستی در کارهای خانه همسر خود را کمک کنیم تا مهر و صمیمیّت در خانه ما موج بزند. آری، حضرت علی (علیه السلام) این چنین درس محبّت و صفا را به شیعیانش می‌آموزد و درود خدا بر مردانی که آیین همسرداری را از امام مهربان خویش فرا گرفتند......... [ادامه دارد......] ✍ 💞@MF_khanevadeh
🔻پیری سیستم ایمنی و عواقب آن 🍀🍀با بالا رفتن سن، واکنش بدن نسبت به بیماری‌هایی که دچارشان می‌شود کم تأثیرتر خواهد شد. بنابراین سالخوردگی سیستم ایمنی، ریسک ابتلا به بیماری‌ها را بیشتر می‌کند. اما این پروسه تا حدودی قابل پیشگیری است. عادت‌های خوب و سبک زندگی سالم به افراد کمک می‌کند عملکرد سیستم ایمنی خود را تا سنین بالا حفظ کنند.🍀🍀 ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇 http://shamiim.ir/a/28977 💞@MF_khanevadeh
انسان شناسی ۴۸.mp3
11.74M
۴۸ 🥇 مسیرِ تکاملِ انسانی ؛ دقیقاً مثل مسیرِ تحصیلی ماست! تا شما از یک پایه، نمره قبولی نگیرید، صعود به پایه‌ی بالاتر ممکن نیست! ➖نمره‌ی قبولی در هر مرتبه از تکاملِ انسانی، چگونه کسب می‌شود ؟ 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨✨💫✨ آن قدر به پهلوی فاطمه سیخونک می زدم و نق و نوق می کردم که مجبور می شد به حرفم گوش کند. فاطمه ،روی حساب بزرگ تری احساس مسئولیت داشت.سعی می کرد مجابم کند باید کار را زودتر تمام کنیم و فرصتی برای بازیگوشی نداریم؛ولی راستش زورش به من نمی رسید حریف زبانم نمی شد ،گاهی هم حریف کارهایم،شانه ی قالی را قایم می کردم ،نخ را زیر دستش می کشیدم ،نقشه را نمی خواندم؛خلاصه هر طوری بود او را همراه خودم می کردم .بعضی وقت ها می رفتیم توی حیاط و طناب بازی می کردیم. یک مرغ داشتیم که هر روز تخم می کرد می رفتم سروقتش ،تا می دیدم کسی حواسش بهم نیست ،تخم مرغ را بر می داشتم و زیر خاک قایم می کردم .خانه که خلوت می شد و مادرم می رفت خرید پیدایش می کردم و می رفتم توی مطبخ،نیمرو درست می کردم هی فاطمه را صدا می زدم،فکر می کرد دوباره رفته ام پی بازیگوشی؛می ترسید کار مردم عقب بیفتد. از همان جا داد می زدم:"نیای همه رو خودم می خورما"می توانستم تصور کنم پوفی می کند و با دودلی و ترس از روی تخته ی دار بلند می شود و می آید سمت مطبخ ،چشمش که به سفره می افتاد می نشست کنارش مثل همیشه هول کار را می زد ولی من بی خیال دنیا می گفتم بخور فقط به کسی نگی تخم مرغ رو من برداشته بودما. آقا جانمان ،بنایی می کرد .صبح زود می رفت سر ساختمان و شب خسته و کوفته بر می گشت.یادم هست که یک بار سرحال بود از جیب لباسش یک چیزی درآورد و من و فاطمه را صدا زد توی دست هر کداممان یک جفت گوشواره و یک گردن بند عین هم گذاشت ،یک توپک طلایی کوچک بود با پرپرکی های کوتاه آویزان،خیلی ذوق کردیم تا چند وقت حسابی چسبیده بودیم به کار و قالی زیر دستمان تند تند رج هایش بالا می رفت.نمی دانم شاید با مادر صلاح و مشورت کرده بودند و خواسته بودند یک جورهایی دلگرممان کنند.هر چه که بود کار خودش را کرد می نشستم پشت دار،روی تخته ی قالی بافی و سفت و سخت دل می دادیم به کار،من تند تند می خواندم لاکی پیش رفت فیروزه ای جاخواه توش چهرهای سفید جاخواه،توش بید مشکی،سفید جاخواه،چهار چین چین.... و بر می گشتم می دیدم فاطمه دستش را گرفته به گردن بند دور گردنش ،نگاهش می کند و لبخند می زند .با آرنج می زدم به پهلویش و می گفتم آهای دو تایی پقی می خندیدیم و از هول ،دست تند می کردیم ،آن قالی زودتر از بقیه از دار پایین آمد.یک کناره ی سه متری بود. به خاطر کار پدرم ،ما چندین بار در تهران و قم خانه عوض کردیم.اثاث مختصرمان ،پشتمان بود.بالاخره دفعه آخری که تهران خانه گرفتیم ،همان جا ماندگار شدیم،یک خانه حوالی میدان خراسان ،انگار آن خانه برای آقاجان آمد داشت .از آن به بعد اوضاع مالی اش خوب شد. ❤️ادامه دارد..... 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا