eitaa logo
🍁 مرکز فرهنگی 🍂خانواده 🍂آذربایجانشرقی 🍁
1.4هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
109 فایل
🍂🍁همراهیتان موجب افتخار ماست 🍂🍁 خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 @admin1_Markaz 🍂لینک کانال 🍂 @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
4_721038705925554913.mp3
4.57M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز پانزدهم ✨اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ. خدايا در در اين ماه طاعت فروتنان را نصيبم كن، و سينه ام را براى انابه همانند بازگشت خاضعان باز كن به امان دادنت اى امان ده هراسندگان.✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 🌷صوت تندخوانی جزء پانزدهم باصدای معتزآقایی http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze15.mp3 ❤️ 👌 ❀گلچینی ازآیات شریفه جزء پانزدهم با مفهوم موضوعی ❀ 🥀100اسراء)عجب بخیل! 😳 بگو اگر گنجهای رحمت پروردگارم از شما بود باز از بیم فقر و تنگدستی آنرا خرج نمی کردید زیرا انسان فرومایه و بخیل است.» 💐84کهف) قرآن را به حق نازل کردیم وبه حق نازل شد و تو را جز برای بشارت و هشدار نفرستادیم. و هرگونه مثلی را برای مردم بیان کردیم. 🌹6و7کهف) پیامبر غمخوار!! 🥺 اگر ایمان نیاورند شاید از غمخواری بسیار بر آنها خود را هلاک کنی. ما هرآنچه را که در زمین است زینت ساختیم تا بیازماییم کدامشان نیکوکار ترند. 🌸23و 24کهف) اِن شاءالله.... هرگز نگو فردا چنین می کنم، مگر اینکه خدا بخواهد و چون از یاد بردی، پروردگارت را به یاد آور و بگو امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن‌تر از این هدایت کند. 💞@MF_khanevadeh
✍ همیشه رسیدن، در رفتن نیست! گاهی برای رسیدن باید نرفت ! باید ایستاد! ـ گاهی رسیدن، در کشف بزنگاه‌های ایستادن‌ها، و جرأت ورود به محکمه‌ی قضاوت‌های این و آن است! 🌟 گاهی برای آنکه شهید باشی، برای آنکه شاهد باشی، باید با سکوت، فقــط بایستی ... میلادت مبارک؛ "کریم آل طه"علیه‌السلام 💫 💠 حدیث‌رمضان 🌹پیامبر مهربانی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 🌱 خواب روزه دار ، عبادت است و نفَس كشيدن او ، تسبيح 📚قرب الإسناد: ۹۵/۳۲۴ 🔴احکام ‼️نحوه غذا دادن به شصت فقیر 🔷کسی که برای کفاره‌ی روزه می‌خواهد به شصت فقیر غذا دهد (به شرحی که در مسائل قبل گفته شد)  اگر به شصت فقیر دسترسی دارد نمی‌تواند سهم دو نفر یا بیشتر را به یک نفر بدهد، بلکه لازم است به تمام شصت نفر به اندازه‌ی سهم هر یک غذا بدهد. البته می‌تواند به عدد افراد خانواده‌ی شخص فقیر مقدار سهم آنان را به او واگذار کند و او آن را مصرف آنان نماید. و در فقیر تفاوتی میان بچه و بزرگ و زن و مرد نیست. 📕منبع: leader.ir 💞 @MF_khanevadeh
بعد می‌فرماید که او را رها کنید تا هفت ماه بگذرد. حتی حالا با جزئیات بیشتری هم هست، هفت ماه و مثلاً بیست روز بگذرد بعد برایش این کلمه را بگویید محمدٌ رسول‌الله(ص). پیامبری که فرستادۀ خداست را به او بشناسانید. بداند، اسمش را بداند. بچه کنجکاوی‌هایش شروع شده، با هر چیزی دوست دارد آشنا بشود. این نام‌ها همان موقع در ذهن او قرار بگیرد.  مجری: خیلی خوب. پس سه‌سالگی لااله الّا الله، سه سال و در واقع هفت ماه محمدٌ رسول‌الله(ص). حاج آقا: بعد او را رها می‌کنید تا به چهارسالگی می‌رسد. چهار سالش که شد، درود بر پیامبر اکرم را صلوات را بهش یاد می‌دهیم. صلی‌الله علی محمدٍ و آله. اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد را چهار سالگی باید به بچه یاد داد. یک دفعه‌ای بچه احساس می‌کند، حالا ببینید ما حجاب زبان هم داریم ها! باید این حجاب زبان را هم در ما که فارس هستیم برطرف بکنیم.  سوال مجری: یعنی چی حجاب زبان داریم؟ حاج آقا: یعنی ذکر صلوات را این اذکار را معنایش را ممکن است متوجه نشود، معنایش را باید متوجه کنیم، به بچه یاد بدهیم معنایش را.‌............ ✍ 💞@MF_khanevadeh
📚 این خواسته تو بود که در هنگام زیارت امام رضا (علیه السلام) از خداوند طلب کردی. سفر به پایان می‌رسد و تو به شهر و دیار خود باز می‌گردی! حالا که این کتاب را می‌خوانی از تو سؤل می‌کنم: آیا آن دعای تو مستجاب شد؟ نشانه آن چیست؟ شاید بگویی که توفیق اعمال نیک بیشتری پیدا کرده ام. ولی متأسفانه این جواب تو درست نیست. اگر بگویی که توجّه من به نماز و عبادتم بیشتر شده است. من می‌گویم که این جواب هم صحیح نیست. می گویی که بعد از آن که از مشهد آمدم رسیدگی من به فقرا بیشتر شده است. ولی این هم جواب صحیح نیست. آیا می‌خواهی بدانی که نشانه مستجاب شدن آن دعای مهم چیست؟ این سخن پیامبر (صلی علیه و آله) است که وقتی خداوند بخواهد به کسی خیر دنیا و آخرت را بدهد به او توفیق خدمت به خانواده اش را می‌دهد. [۱] وقتی که از مشهد باز گشتی اگر در خانه به همسر خود بیشتر کمک کردی، معلوم است که آن دعای تو در حرم امام رضا (علیه السلام) مستجاب شده است‌......... [ادامه دارد........]📝 💞@MF_khanevadeh
😊😁😘 👇😂 اگر زیاد میخواهید . اگر کلید را میخواهید. اگر دوست دارید بهشتی شما را در آغوش گرفته. اگر میخواهید در رحمت به روی شما باز شود. 👇 👇 👇 👇 👇 را دعوت کنید 😁👻 😂😂😂😂😂 🌷🌹🌷🌹🌹🌹🌹 افطاری دادن خیلی دارد. طبق روایات آزاد کردن یک بنده وهمچنین آمرزش تمام گذشته را دارد.👌 لکن باید دقت داشته باشیم که چنین ثواب بزرگی در مورد دادن به روزه دار است❗️ نه کسی که روزه نمیگیرد و اگر به کسی که نیست افطاری دهیم این مقدار را ندارد ⚖️ 🛍پس باید اولویت ما در دادن ،به داران و باشد نه اینکه ناکرده به افراد خاصی بدون اخلاص دهیم. 💞@MF_khanevadeh
انسان شناسی ۴۹.mp3
11.63M
۴۹ ⭕️ من چرا نمی‌تونم زیبایی‌های دیگران رو ببینم، و همش به بقیه بدبینم؟ ❌من چرا نمی‌تونم حسود نباشم؟ همش فقط دارم مخفی‌اش میکنم، اما در وجودم ریشه داره ... ⭕️من چرا نمی‌تونم اهل "کرامت و بخشش" باشم؟ همیشه ذهنم درگیر حساب و کتابه ... چرا؟ / چرا؟ / چرا ..... 💞@MF_khanevadeh
🍁 مرکز فرهنگی 🍂خانواده 🍂آذربایجانشرقی 🍁
✨💫✨✨💫✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_هشت آقاجان اجازه نداد دیگر قالی ببافیم .می گفت :نمی خواهم دخترهام برای
💫✨💫✨💫✨ وقتی دیدم حریف کنجکاوی ام نمی شوم و نمی توانم بی خیال باشم.یک دستمال دستم گرفتم و رفتم مثلا گردگیری کنم.همین طور که با دستمال ایینه را تمیز می کردم،خودم را رساندم به قران ،برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم.صدای قلبم را می شنیدم ،به گمانم ،صورتم هم قرمز شده بود .تا دیدم خبری نیست و کسی نمی آید،یواشکی جلد قران را با انگشت گرفتم و بازش کردم،عکس را که دیدم ،چشم هایم چهار تا شد .باور نمی کردم،ابروهایم هشتی شده بودند و لب و لوچه ام آویزان ،وا رفتم.کاش فقط کچل بود؛شاید دلم را خوش می کردم که عوضش پولدار است،ولی مردی که داشتم عکسش را نگاه می کردم،هم مو نداشت و هم سنش زیاد بود.با غصه و کلافه چرخیدم و خواستم برگردم ،دامنم گرفت به شیر سماور .دسته اش چرخید و شیر باز شد آب جوش ریخت روی پایم و از سوزشش نفسم بند آمد. جرائت نداشتم صدایم را در بیاورم.لب هایم را بهم فشار دادم.اما نتوانستم خیلی تحمل کنم،بالاخره اشکم در آمد .هی پایم را فوت می کردم بلکه کمی خنک شود،ولی تاثیری نداشت حرصم گرفته بود.داماد آن شکلی از آب در امده بود که هیچ ،خودم را هم سوزانده بودم توی دلم می گفتم ای کاش کمی جوان تر بود و بر و رویی داشت تا حداقل برای آن همه سختی پلیس بازی و پای سوخته،دلم نمی سوخت ؛ولی زهی خیال باطل ؛از جایم بلند شدم و سعی کردم لنگان لنگان هم شده،خودم را برسانم پیش بقیه که شک نکنند.راه می رفتم و با دامنم پایم را باد می زدم تا سوزشش بیفتد ،خدا رحم کرد که قد دامن بلند بود و کسی نمی توانست سرخی پایم را ببیند. اگر عزیز می فهمید ،برایم بد می شد ،خجالت می کشیدم .دوست نداشتم فکر کنند سروگوشم می جنبد ،شب ،رختخواب ها را پهن کردم و دراز کشیدم توی جایم مدام خدا خدا می کردم اتفاقی نیفتد .هی پیش خودم می گفتم چطور به پدرم بگویم من این آدم را نمی خواهم ،ازش خوشم نیامده هر طوری نقشه می کشیدم ،شدنی نبود.آرزو می کردم کاش کسی نظر من را هم بخواهد ،آن وقت حرفم را می زدم ،ولی خیلی خوب می دانستم محال است کسی از من بپرسد این ادم را می خواهی یا نه بد خواب شده بودم.این قدر این پهلو به آن پهلو چرخیدم که بالاخره چشم هایم گرم شد و فکر کنم نزدیک سحر خوابم برد. صبح،دل و دماغ نداشتم سرم را به کار مشغول کردم،بلکه کمتر فکر و خیال کنم داشتم پتوها را جمع می کردم که در خانه را زدند .درست بود مهمانی رفتن های قدیم حساب و کتاب نداشت،ولی صبح به آن زودی هم کسی خانه ی کسی سر نمی زد؛مگر اینکه اتفاقی افتاده باشد .پتو به دست ،سرک می کشیدم نبینم چه خبر است که دیدم خواهر های حاج حبیب ،همین حاج آقای خودمان ،آمدند توی اتاق ما تازه بیدار شده بودیم ،نه صبحانه خورده بودیم و نه آقا جان از خانه زده بود بیرون. ❣️..... 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ناشناس.mp3
5.25M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان دعای روز شانزدهم ماه رمضان اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَكِ یا إلَهَ العالَمین. خدایا توفیقم ده در آن به سازش كردن نیكان و دورم دار در آن از رفاقت بدان و جایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان. 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 📖صوت تندخوانی جزء شانزدهم باصدای معتزآقایی 👇 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze16.mp3 ❤️ 👌 🔷گذری بر نکات مهم جزء شانزدهم قرآن/ عاقبت کسی که چشم به دست دیگری دارد 💢آیه 132 سوره طه؛ «وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ» «اصْطَبِرْ عَلَیْهَا» یعنى هم در انجام نماز و هم در امر به آن تأکید و پایدارى کن. 💢ـ آیه 131 سوره طه؛ «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ» از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: هر کس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانى شود و غیظش باقى ماند. (تفسیر المیزان) 💞 @MF_khanevadeh
🍃🌺 ۲۹ فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد.🍃🌺 💠 مقام معظم رهبری (مدظله العالی): ارتش یک سرمایه، ذخیره و اندوخته برای این ملت است . 💞 @MF_khanevadeh
👬👭👬 درود خدا بر پیامبر و خانواده‌اش. می‌گوید چرا پدر من، مادر من درود می‌فرستند به پیامبر و آلش؟ و بچه تو چهار سالگی ببیند اینجاهایی که مردم همه دارند صلوات می‌‌فرستند، اینها همه درود می‌فرستند به پیامبر و اهل‌بیتش. بگذارید این دلنشین بشود، ته‌نشین بشود، در روح او، در اندیشۀ او.  ما بچه را در فضای آشنایی با احترامی که همه به پیامبر و اهل‌بیت می‌گذارند از چهارسالگی بزرگ می‌کنیم. دقت فرمودید؟ و به خودش هم می‌گوییم تو اینها را بگو. مجری: سه سالگی تا چهارسالگی یعنی طی یکسال ما سه تا مفهوم و سه تا ذکر را در واقع به بچه یاد می‌دهیم. تو این فاصله هیچ کار دیگری باهاش نداشته باشیم؟  حاج آقا: نه، چی می‌خواهیم بهش بگوییم؟ مجری: مثلاً مفاهیم اخلاقی‌ای که مثلاً حالا احیاناً. نه نیازی نیست. دیگر بقیه‌ را باهاش خوب زندگی می‌کنیم. در پنج سالگی. مجری: این هم در همان حدیث است. بله در همان حدیث. در پنج سالگی دست چپ و راستش را بهش یاد بدهید و مثلاً مشرق کدام‌طرف است، مغرب کدام‌طرف است و اینها، نه به دلیل اینکه جهت‌ها را بهش یاد بدهیم، آن که تربیت، یعنی انتقال مفهوم دینی نیست، یک اتفاقی است که باید تو بچه‌ها بیفتد و، ولی قبله را بهش می‌شناسانیم و سجده را. می‌‌گوییم ببین این، این سمت که الآن وایمیستی به سمت خانۀ خداست، و اینجا یک سجده بکن. یک سجده بهش یاد می‌دهیم. نه نماز خواندن را بهش یاد بدهیم. پنج سالگی سجده را بهش یاد بدهیم. خب بس است، بلند شو. خیلی زیباست. هر کودکی اولین خاطره‌ای که دارد از یک رفتار دینی و یک نماز سجده باشد......... ✍ 💞@MF_khanevadeh
📚 💠همسر عزیزم، دوستت دارم! وقتی یک گلدان زیبا را خریداری می‌کنی و به خانه می‌آوری، آیا آن گلدان را به حال خود رها می‌کنی؟ نه، بلکه هر روز از آن گلدان مواظبت می‌کنی و مرتب آن را آب می‌دهی. زیرا اگر به گلدان خود آب ندهی بعد از مدّتی پژمرده می‌شود. پس چرا بهترین گلِ زندگی خود را فراموش کرده ای؟ همسرت را می‌گویم. یادت هست با چه عشقی به خواستگاری او رفتی! آری، بهترین لحظه‌ها برای تو لحظه ای بود که او قدم به خانه تو گذاشت و شما زندگی مشترک را با هم شروع کردید. چرا چند روزی است از این گل زندگی خود غافل شده ای؟ اگر می‌بینی که زندگیت دیگر آن صفا را ندارد برای این است که خودت از گل زندگیت غفلت کردی.......... [ادامه دارد......]📝 ✍ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امروز۲۹فروردین ماه،مصادف باسالروزتولدحضرت آیت الله خامنه ای ،رهبرانقلاب است🌺 البته تاریخ تولد رهبرانقلاب در شناسنامه روز ۲۴تیرثبت شده ، اما ایشان در یکی از دیدارهایشان فرمودند که تاریخ تولدصحیح شان روز ۲۹ فروردین است 🌺 حضرت آیت الله خامنه ای در تاریخ ۲۹ فروردین سال ۱۳۱۸ در مشهد به دنیا آمدند 🌺 گر چه من سرباز هیچ و ساده ام سر خوشم مهدی (عج) بود فرمانده ام گر چه مهدی (عج) بود غایب ولی سر خوشم بر نایبش سید علی 🌷 💞@MF_khanevadeh
🔻مامان طلاق چیست؟ 🌱🌱شک و تردید یکی از بدتریناحساس‌هایی است که یک کودک می‌تواند داشته باشد و اغلب منجر به ترس و سردرگمی می‌شود. بنابراین هرگز برای کودک تان شکی باقی نگذارید که هر دوی شما او را دوست دارید و هر اتفاقی هم که بیفتد او همچنان در خانه و تحت مراقبت یکی از شما خواهد بود.🌱🌱 ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇 http://shamiim.ir/a/29062/ 💞@MF_khanevadeh
✨💫✨✨💫✨ آقا جان سلامشان را گرفت و با تعجب گفت:این وقت صبح، خیر باشه؟. به مادرم نگاه کردند و با خنده معناداری جواب دادند :خیره گفتند:عمدا این قدر زود آمده اند تا قبل از بیرون رفتن آقا جان ،او را ببینند و حرفشان را بزنند فاصله ی اتاق تا آشپزخانه را تند می رفتم و بر می گشتم و هر بار یک چیزی را می گذاشتم وسط سفره ی صبحانه .بعد آهسته قدم بر می داشتم سمت در و از قصد معطل می کردم که حرف هایشان را بشنوم .آقا جان نشسته بود گوشه ی اتاق و با انگشت می کشید روی گل قالی و گوشش به حرف مهمان ها بود .با شنیدن اسم حبیب و خواستگاری ،مثل برق گرفته ها پریدم سمت اتاق .نان بردن را بهانه کردم و مثلا خواستم طولش بدهم و هر گوشه ی سفره یک تکه نان بگذارم تا بفهمم حرفشان چیست.از ماجرای خواستگاری با خبر بودند شب قبلش آقا جان برای صلاح و مشورت رفته بود خانه شان می گفت:هر چه که نباشد عمو حسین،بزرگ فامیل است و احترامش واجب آنها هم از پدرشان شنیده بودند که من خواستگار قابلی دارم. انگار خواهرها،همان شبانه حبیب را دوره کرده بودند که یالا اگر اشرف سادات را می خواهی ،وقت دست دست کردن نیست خبر خواستگاری و داماد پولدار ،فکری شان کرده بود .آن موقع ها ،پسر و دختر نداشت حرف ازدواج که می شد ،هر دو از حجب و حیا سرخ و سفید می شدند سکوت حبیب را نشانه ی رغبتش دانسته و صبح زود دو تا خواهر بست نشسته بودند خانه ی ما و به آقاجان می کفتند:چرا دختر را بدهی دست غریبه؟حیف نیست؟من را می گویی ،قند توی دلم آب شد نه اینکه حبیب گفته بود می خواهدم از اینکه حالا حتما خواستگار قبلی جواب رد می شنود.مثل روز برایم روشن بود که اگر کسی از فامیل پا پیش بگذارد ،اقاجان غریبه را رد می کند.حالا اینکه حبیب چه شکلی بود و کارش چه بود،دیگر برایم فرقی نمی کرد جوانی بود با موهای مجعد مشکی ،همین مرا خوشحال می کرد .سوختگی پا از یادم رفت،توی دلم عروسی شد .نشستم سر سفره و یک دل سیر صبحانه خوردم. روز عروسی نه،اما روز عقد با جزئیاتش یادم مانده ،روز تولد امام حسین بود.شب قبلش تخت خوابیدم صبح هم سر صبر و حوصله صبحانه خوردم بدون هیچ دل شوره ای .حواسم خیلی به رفت و امد دور و برم نبود و ذره ای هول و ولا نداشتم .فکر می کردم برایم یک روزیست مثل بقیه روزها،آمدند دنبالم و رفتیم آرایشگاه لباس عروسم تنم کردند و وقتی ایینه را مقابلم گرفتند خودم را به زحمت شناختم .تازه باورم شد عروس شده ام. چند بار با خجالت، ان شکل و شمایل غریبه را در آیینه تماشا کردم و ریز خندیدم .از قیافه ام خوشم آمده بود.دختری را می دیدم که برایم تازگی داشت .هی سرم را می چرخاندم به چپ و راست و خودم را نگاه می کردم .اشرف سادات پانزده ساله ی دیروز نبود . .....❣️ 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده 💞@MF_khanevadeh
17.mp3
5.15M
دعای روز هفدهم ماه‌ مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم. ..اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته و اعمال نیك و برآور برایم حاجت‌ها و آرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه‌هاى جهانیان است درود فرست بر محمد و آل او پاكیزگان. در محضر استاد تفسیر دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان حضرت آیت_الله مجتهدی‌تهرانی ره التماس دعای فرج🤲 📖صوت تندخوانی جزء هفدهم باصدای معتزآقایی 👇 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze17.mp3 ❤️ 👌 🔵حدیث رمضان عليهاالسلام فرمود: 💠 ما يَصْنَعُ الصّـآئِمُ بِصِـيامِهِ اِذا لَمْ يَصُنْ لِسانَهُ وَسَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَجَوارِحَهُ. ❇️ روزه‌دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه‌اش به چه كارش خواهد آمد. 📚 بحارالانوار، جلد ۹۳، صفحه ۲۹۵ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👭👬👭 مجری: اولین چیزی که یاد گرفته باشد. حاج آقا: سجده باشد. آن‌وقت بعدها وقتی که نماز خواند خودش می‌فهمد که اصل نماز سجده هست و همۀ ایستادن، رکوع و ذکری که دارد، قرائت قرآنی که دارد هنگام ایستادن اینها همه مقدمۀ آن سجده است. و تشهد یک حسن ختامی است برای نمازی که اصلش سجده است. این آن تدریجی است که وجود دارد و باز همین‌جوری حدیث ادامه دارد که در هفت‌سالگی بعد از این پنج سالگی که سجده می‌کند گاهی از اوقات بچه، وضو را یاد می‌گیرد و نماز را. و نماز می‌خواند.  من خواهش می‌کنم از بینندگان محترم به اثر نورانی این اذکار توجه داشته باشند. بخشی اعظمی از آثار تربیتی و معنوی این اذکار در روح انسان ناپیداست. به آن عقلانیت قابل لمس برای ما و قابل گفتگو برای ما و فرزندانمان زیاد ربط ندارد.  مجری: اثرش را می‌گذارد. بخواهیم یا نخواهیم. بله اثر خودش را می‌گذارد، بله. ما بگذاریم این کارها همه صورت بگیرد.  ✍ 💞@MF_khanevadeh
📚 آیا می‌خواهی جبران گذشته را بکنی و دوباره زندگیت پر از عشق و محبّت شود؟ من یک دستور ساده برایت دارم. اگر به من قول بدهی که این دستور را عمل کنی به زودی دوباره قلب تو از عطر عشق و محبّت، مدهوش خواهد شد. البتّه از شما چه پنهان، که این دستور از من نیست! این دستور از پیامبر مهربان ماست. پس گوش فرا ده! آن حضرت فرمود: «وقتی مرد به همسر خود بگوید «دوستت دارم»، این سخن هیچ گاه از قلب همسرش بیرون نمی رود». [۱] همین الآن کتاب را ببند و این جمله پیامبر را به همسر خود بگو! یادم نمی رود که در مجلسی، از آقایانی که آنجا بودند خواستم که این دستور را انجام دهند...... [ادامه دارد.........]📝 ✍ 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍽مجلسی یک دسر خوشمزه ویژه افطار ‌ 🥣مواد لازم برای هر نفر: یک لیوان شیر یک قاشق غذاخوری شکر یک قاشق غذاخوری پودر نشاسته ذرت وانیل نوک قاشق چایخوری گلاب و پودر هل به مقدار دلخواه میتوانید به دلخواه زعفران یا پودر کاکائو هم به آن اضافه کنید ‌ 💞@MF_khanevadeh
محمدطاها قنبری فاطمه زهرا قنبری 💞@MF_khanevadeh
چادر انداختند سرم و خواهر شوهر کوچک ترم دستم را گرفت و پیاده آمدیم خانه ی خودمان. وقتی وارد اتاق شدم صدای کل کشیدن زن ها بلند شد و حتما تا حیاط هم رسیده بود .صورتم را توی چادر پنهان کرده بودم و نمی توانستم اطرافم را خوب ببینم فقط صداها را می شنیدم یکی گفت:حبیب آقا بشین کنار عروس خانوم ،الان آقا میاد برای خواندن خطبه عقد.یکهو همه چیز برایم رنگ دیگری گرفت انگار نه انگار که این حبیب همان پسر همسایه بود که بعضی وقت ها اصلا یادم نمی ماند که فامیل هم هستیم و همیشه خیلی معمولی با هم سلام و علیک می کردیم و از کنار هم می گذشتیم .از خجالت ،جمع شدم توی خودم مثل یک بوته گل کوچک،زیر چادر سفید عروس،از زیر چادر می توانستم جلویم را ببینم .یک تکه پارچه سفید که رویش چند تا گل سرخ و زرد گلدوزی شده بود یک ظرف شیرینی، یه کاسه بلور آب برای روشنایی و آیینه و قران ،سفره ی عقد من همین ها بود. خطبه عقد را خواندند و به هم محرم شدیم ،خواهر داماد آمد و چادرم را از روی سرم برداشت .به داماد که هیچ ،دیگر حتی خجالت می کشیدم به بقیه نگاه کنم .سرم را انداخته بودم پایین و خیره خیره به نقل های ریز سفیدی که بالای سرم می پاشیدند و می ریخت روی لباس و چادرم نگاه می کردم. خانه ی ما یک مجلس خصوصی بود برای اینکه عقد کنیم مجلس مردانه ،خانه ی پدر شوهرم بود و جشن زنانه ،خانه ی خواهر شوهرم،مهمان ها آنجا منتظرمان بودند .جشن عقدمان خیلی مفصل برگزار شد.حبیب و خانواده اش ،چیزی کم نگذاشتند .تمام دیوارها با فرش پوشانده شده بود و جایگاه عروس داماد را طاق نصرت زده بودند .چند تا دسته گل بزرگ هم گذاشته بودند گوشه و کنار حیاط که از دست بچه ها در امان نماند.بعدا فهمیدم هدیه ی دوستان داماد بوده تعداد مهمان ها هم زیاد بود اصلا برای همین جشن را خانه خودمان نگرفتیم ،چون کوچک بود و مردم اذیت می شدند .اتاق های خانه ی خواهر داماد و حیاط پر از فامیل و در و همسایه بود. توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد،بیشتر وقتی فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلو کباب بیاورند .آن زمان ،کمتر کسی از این کارها می کرد. من و حبیب از هم خجالت می کشیدیم .نمی توانستیم توی صورتش نگاه کنم و هیچ حرفی با هم نزدیم،اصلا نمی دانستم باید چه بگویم همان بله را هم به زور گفته بودم .انگار نه انگار اشرف سادات همیشگی ام. صدایم از ته چاه در می آمد بقیه اذیتم می کردند و با شیطنت و کنایه می گفتند چقدر خانم شدی .می خندیدم و سرم را پایین می انداختم. جشن که تمام شد،مرا بردند خانه ی پدرم حبیب هم آمد.آن شب برای اولین بار ،بعد از حدود یک ماه که حرف خواستگاری و نامزدی پیش آمده بود با هم تنها شدیم. ...❣️ 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh